مفهوم «نوستالژیا»
از نظر ریشهشناختی از واژهی یونانی nostos به معنای بازگشت به خانه و algia به
معنای شرایط دردناک آمده است. ( دیویس) گفته
می شود این مفهوم را اوّلین بار یوهان هوفنر پزشک سوئیسی در قرن هفدهم به عنوان
برچسبی برای تشخیصی پزشکی ساخت که از آن به بعد بیماری تلقّی شد؛ بیماریای با
گسترهای از نشانگانها: از مالیخولیا و زاری تا کماشتهایی و خودکشی. به تدریج، در
طول دو سده، نوستالژیا از بنیادهای پزشکی خود رها شد و از آن پس به واژگان آکادمیک
و نیز روزمرّهی مردم افزوده گشت و معنای احساسات و شکلهای متجسّد گذشته را به خود
گرفت.
با حذفِ واژه از
گفتمان پزشکی در اواخر سدهی نوزدهم، معنای استعاری آن برای دردِ دوری از وطن و
گذشتهی از دسترفته، به وجهِ غالبش بدل شد. این معنا شامل احساسی میشد که فرد در
آن خود را به شکل غریبهای دورافتاده از وطن اصلی فرض میکند. گاه، مدلول
نوستالژیا، احساسی فردی و مستقیم است و گاه، به سازمانی اجتماعی برمیگردد که فرد
در آن عضویت داشته و فراتر از ایندو، مدلول حس نوستالژیا ممکن است یک گروه در
دورهی نسلی یا دورهای تاریخی در یک فرهنگ باشد.
در هر حال، در سادهترین حالت، نوستالژیا به
مثابهی مفهومی مدرن، برای مشخّصکردنِ حسّی شخصی از گمگشتگی و اشتیاق گذشتهای
ایدئال-تصویر-شده و نسخهی عمومی تحریفشدهای از دورهای خاص در تاریخ یا
فرماسیون اجتماعی ویژهای در گذشته تصوّر میشود. (پیکرینگ و کایتلی)
مدیریت کردن و تکیه بر کرسی مدیریت زدن، خاطرات
تلخ و شیرینی را با خود بهمراه دارد و احساسِ قدرت سیاسی و یا اجتماعی داشتن، مزه ی
جاه طلبی و تلاش طبیعی قاطبه ی انسانها برای رسیدن به موقعیت های بهتر و برتر است و
چه بسیار مدیرانی که پس از فراز و فرودهای فراوان، ناکام از آرزوی رسیدن به موقعیت
های بهتر و برتر، علاقمند به بازگشت به گذشته هستند و نوستالژیِ قدرت، آنها را
علیرغم میل باطنی و آرزوی بزرگتر، به گذشته بر می گرداند.
در میان مدیران رده های مختلف کشور و استان اگر
خوب نگاه کنید رگه های پررنگی را از نوستالژی قدرت می توانید مشاهده کنید. شاید
همین نوستالژی قدرت است که میدان را از جوانترها گرفته و دولتها را روز به روز
پیرتر می کند.
عبدالحسن مقتدایی، روزگاری استاندار خوزستان بود.
12سال بعد از آخرین روز حضورش در استانداری، او گفت که دیگر نمی خواهد سر کلاس اول
برگردد. می گویند سودای ریاست بر بخشی از مجموعه نفت را به واسطه علاقه و تخصص و
سوابق قدیمی ترش در سر می پروراند اما به آن نرسید و لاجرم او به سر کلاس اول
بازگشت. به گذشته ی نه چندان دور. به همان ساختمان و به همان دفتر و همان
اتاق.
نوستالژی قدرت، این حسِ بازگشت به خاطراتِ گذشته
و میلِ بازگشت به آن روزها، البته وقتی رنگ تکرار به خود بگیرد کسل کننده هم می شود
و شاید از این رو بود که رنگ و لعاب دادن به نما و سردر ساختمان، در اوضاع بی پولی
دولت در دستور کار قرار گرفت تا همه چیز رنگ و بوی گذشته را نداشته باشد. شاید
نوستالژیا تا زمانی هیجان برانگیز است که فقط حسِ بازگشت به گذشته باشد و وقتی شما
دوباره به گذشته برگشتید دیگر آن هیجان و شیرینی را برایتان ندارد. ماندن و نماندن
علی السویه می شود و همیشه آماده ی رفتن می شوید و روزگار به روزمرگی می
گذرانید.
حکایت برخی آمدن و رفتن ها، حکایت نوستالژی شخصی
انسانهاست. در این فضا ممکن است فرصت هایی خلق شود و صدالبته فرصت هایی نیز بسوزد.
این حسِ نوستالژی قدرت، انسان را یکدنده هم می کند، چرا که فرد احساس می کند چیزی
برای از دست دادن ندارد و وقتی حس انتقام از ناکامی
در رسیدن به آرزویی بزرگتر هم با ان عجین شود ستیزه گری با دیگران شروع می
شود.
تنها نوستالژی قدرت است که می تواند یک سیاستمدار
یا دولتمرد را علیرغم اختلاف استراتژیک با رئیس دولت، به سر کلاس اول برگرداند و به
او بقبولاند نماینده عالی دولتی شود که با رئیس اش اختلاف استراتژیک دارد.
بگذریم، خوزستان مملو از مدیرانی است که
نوستالژیا دارند. مدیرانی که پس از دوره ای مدیریت و بعد خانه نشینی دوباره یا در
مسند هستند یا از این پس مطالبه گرانِ استاندار جدیدند و فکر بازگشت دوباره در سر
دارند. اینها میز و صندلیِ ریاست را چونان میراث پدری می نگرند که فقط آنهایند که
باید بر آن تکیه بزنند.
وقتی غلامرضا شریعتی برای طرح در دولت مطرح شد می
گفتند جوان است. ظریفی می گفت این آقایان خودشان در اوج جوانی به مناصب عالیه
رسیدند و سن شان با عمر مدیریت شان بالا رفته است. میزها را ول نمی کنند، هم سن شان
بالاتر می رفته و هم عمر دوران مدیریتی شان و حالا در این روزهای نوستالژیک زندگی
شان، دیگران را جوان می بینند.
حالا انتظار مهم جامعه جوان خوزستان از استاندارِ
جوان شان این است که نگذارد نوستالژی قدرتِ مدیرانی که یا تکنوکرات های پا به سن
گذشته و بازمانده از دولت های سازندگی و اصلاحات
هستند و یا رنگ عوض کرده های دولت مهرورز احمدی نژادند، آنها را بر مسند امور باقی
بگذارد و یا دوباره به میدان برگرداند و بر میز و ریاست چنبره بزنند.
استاندار جدید جرات و شجاعت داشته باشد و خوزستان
را از دام نوستالژی قدرت برهاند. به مدیران جوان اعتماد کند و آنها را بکار بگیرد.
گردش نخبگان ایجاد کند و این مدیرانِ با نوستالژیا را همچون مقتدایی به نوشتن کتاب
خاطرات شان روانه و تشویق کند.