هربار که به مشورت مینشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربه های مختلف من/لجبازی و تخلف کردید/می خواستید عزلم کنید...
معاون اول دولت دهم در نامهای افشاگرانه ضمن اشاره به سوابق دوستی و همکاری خود با محمود احمدینژاد، از برخی اقدامات ناشایست وی پرده برداشت.
متن کامل نامه رحیمی به احمدی نژاد که در اختیار ایلنا قرار گرفته به شرح ذیل است:
بسم الله الرحمن الرحیم
جناب آقای دکتر احمدی نژاد، رئیس جمهور محترم دولت های نهم و دهم
سلام علیکم این مختصر را چگونه میتوانم آغاز کنم جز آنکه بگویم: چون دوست دشمن است شکایت کجا برم؟
البته شما دشمن نبودهاید و مرا با شما دوستی و رفاقت دیرینه ایست که مربوط به سالهای اخیر نیست. نیک می دانید و دیگران هم خوب است در این مجال مطلع شوند که رفاقت من و شما به سالهای دوری بر میگردد که در کردستان و آذربایجان غربی بودید و سپس به اردبیل رفتید تا تقدیرمان این باشد که هر دو استانداری دولت ششم را تجربه کنیم. گذر زمان شما را به ریاست جمهوری و بنده را به خدمتگزاری در دیوان محاسبات کشور رساند.
از ابتدای آشنایی، هم من و هم شما همواره حق رفاقت بجا آوردهایم و در برخی مواقع هم اختلاف دیدگاههایمان مانع از تداوم رفاقتهایمان نشد، در همان دوره البته افراد منتقد با بهانه جملات مقلوب شده جریان رسانهای تخریب بنده را کلید زدند و متهم به اغراق و تملق شدم. چندی گذشت و اصرار کردید که به جمع دولت بپیوندم؛ پاسخم منفی بود با این استدلال که اگر در دیوان بمانم بیشتر منشأ کمک و خدمت به کشور خواهم شد. نپذیرفتید و بدون اطلاع من حکمی صادر کردید و با حفظ سمت به عنوان معاون حقوقی منصوب نمودید که خلاف مقررات بود.
چاره ای نداشتم جز آنکه از دیوان محاسبات استعفاء بدهم و به همین خاطر باعث رنجش برخی از دوستان قدیمی و صمیمیام شدم و آغاز رنجشها هم از همانجا شروع شد. به دولت آمدم و آنچه در توان داشتم در طبق اخلاص گذاشتم و در انجام وظایف محوله بویژه ترمیم روابط دولت و مجلس کوتاهی نکردم.
در اواخر دولت نهم بود که به دلایلی که هنوز هم برخی از آنها برای من نامعلوم است، چند تن از اعضای دولت را کنار گذاشتید و حتما خاطرتان هست که من از باب مشورت مخالف بودم و دلایلی آوردم و وقتی نپذیرفتید، یادآوری کردم که دولت از نصاب میافتد و نیازمند رأی مجدد اعتماد مجلس میشود.
ماجرای معاون اولی پیش آمد. بعد از ناکامی گزینة اول، به بنده پیشنهاد دادید. و همان موقع گفتم که با وجود کینههای سیاسی و برخی زخمهای کهنه، از من بگذرید، زیرا عاقبت کار را میدانستم که برخی مخالفان سیاسی با عنادورزی به دنبال هتک حیثیت و بر باد دادن آبرویم خواهند بود؛ اما باز هم مخالفت با تصمیم شما سخت بود.
آقای دکتر احمدی نژاد؛ دوست عزیز و قدیمی! در دولت دهم همه اعضاء شاهد و گواهند که جز کار و کار به چیزی نمیاندیشیدم و 6 صبح تا 12 شب، حداقل زمانی بود که مصروف خدمت در دفتر کارم می کردم. و این جدیت در کار از نگاه منصف نمایندگان محترم وقت مجلس شورای اسلامی پنهان نماند و در نا مهای به امضاء 211 نفر تقدیر خود را از انتصاب شما اعلام نمودند.
زمان گذشت و رفته رفته احمدینژاد و رفتارهایش متفاوت از سالهای گذشته شده بود. هربار که به مشورت مینشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربه های مختلف من.
در سال آخر دولت اصرارتان بر کاندیداتوری فرد مورد نظر چنان بود که گویی از جایی به شما الهام میشده است و حاضر نبودید حرفی غیر از آن بشنوید و نظر بنده و جمعی از همکارانم در دولت را نپذیرفتید و وقعی ننهادید تا جایی که اینجانب با همفکری برخی از اعضای کابینه چارهای نداشتم جز اینکه در شرایط سخت عمل جراحی همسرم برای ثبت در آیندة تاریخ و برای دلگرمی همکارانم در دولت خطر کنم و به عنوان کاندیدای ریاست جمهوری ثبت نام نمایم تا به طور نمادین اختلاف نظرم را با رویکرد شما بیان کنم و البته در نهایت باز هم به اصرار شما، بازی را بار دیگر در صحنة رفاقت باختم و باز هم حرفتان را گوش کردم و علیرغم میلم انصراف دادم.
آقای دکتر احمدی نژاد! در جریان قهر شما پس از ماجرای آقای مصلحی بسیاری از دوستان شما تلاش کردند که من هم کار را رها کنم تا دولت بخوابد و بسا کسانی که به من گفتند آماده باشم برای عهده دار شدن کفالت ریاست جمهوری. اما گفتم حوصله کنید احمدی نژاد باید برگردد که من میانه او و خودم را با خدمت به نظام آزمودهام که:
ما را سریست با او که گر خلق روزگار دشمن شوند و سر برود هم بر آن سریم.
ذکر یک نمونه دیگر از خاطرات تلخ این دوره شاید خالی از فایده نباشد. به یاد دارید که خودم را در فضای سیاسی و رسانهای سپر کردم تا خانم دکتر دستجردی که پرتلاش و مردانه در میدان کار بود از دولت خارج نشود؟ اما متاسفانه شما لجبازی کردید و به بهانه تعلل در عزل رئیس دانشگاه علوم پزشکی تهران که فردی توانمند و متعهد بودند، او را عزل کردید و مرا هم نزد رسانهها و افکار عمومی سکه یک پول ساختید و البته همان موقع در جریان قرار گرفتم که با مشورت اطرافیان پیشنویس عزل بنده را هم آماده کرده بودید.
و اما اینک که از هر سو مورد هجمه قرار گرفتهام و نا آگاهان نیز گمان کردهاند که درهای رحمت خدا به روی بندگان، راه در دالانهای سیاست دارد و رسانهها عرض و آبرو و حیثیت 35 ساله خدمت و امنیت و آسایش همسر بیمار و دختران رنجورم را به باد دادهاند و بی آنکه اصل ماجرا را بدانند و تبیین کنند حدیث مدعی را با کینه بر سر بازار جار میزنند و بر سر تقسیم غنائم این آبروریزی و هتک حیثیت، مسابقه و مناظره راه انداختهاند.
شما بهتر از هر کسی میدانید که در 5 سال گذشته، مگر به ضرورت، در مقام پاسخگویی به رسانهها برنیامدهام. مگر آنجا که استانداری کردستان، تراکتورهایی را که دولت به کشاورزان منطقه هدیه داده بود و با ابتکار خودشان بطور نمادین آرم مقدس الله مندرج در پرچم جمهوری اسلامی ایران را طراحی و به نمایش درآوردند و برخی رسانههای مغرض آن آرم مقدس را تعبیر به جملهای از باب مداهنه نمودند، و تا امروز از سر جهل مرا مورد طعن و شماتت قرار میدهند، پاسخی دادهام؟!
آیا وقتی در حضور رئیس کمیسیون آموزش مجلس، وزیر علوم وقت و جمعی از اساتید دانشگاه از رساله دکتری خود دفاع کردم و فرد مدعی را به خاطر ادعای کذب در دادگاه محکوم نمودم، سخنی به رسانهها کشاندم تا دفاعی کرده باشم؟!
آیا وقتی با تلاش همکارانم در دیوان محاسبات، فساد موجود در بیمه ایران را افشاء کردم و با یک مهندسی معکوس، خود متهم آن شدم، جملهای در دفاع بر زبان آوردم؟!
یا وقتی برای نخستین بار مفاد قرارداد ننگین کرسنت را در حضور رسانهها بالای دست گرفتم و آن را متوقف کردم، کسی در برابر انتقام گیری مخالفین، حتی آخ از زبان من شنید؟!
همه آنچه ظرف چندین سال بر من رفته است، یک طرف ماجرا است و البته این زخم وقتی "کاری" می شود که جنابعالی نیز مصلحت را در آن میجویید که دامن خود را از آن برچینید!
آقای احمدی نژاد؛ دوست عزیز و قدیمی! آیا بهتر نبود با اطلاعی که به صحت و سلامت زندگی من که از نزدیک با آن آشنا هستید داشتید، گواهی میدادید؟ و شهادت می دادید که من به بیت المال خیانت نکردهام و زندگیام به ریالی مال حرام آلوده نیست؟ آیا نباید میگفتید که رحیمی پس از عمری خدمت چون حقوق و مزایای بازنشستگیاش برقرار نشده، برای گذران زندگی به سختی افتاده است؟
آقای احمدی نژاد، براستی نمیدانید یا فراموش کردهاید که ماجرای این پرونده چیست؟
شاید فراموش کردهاید که رحیمی محکوم امروز، چوب لجبازیها و آبروبریهای گاه و بیگاه شما را میخورد.
یادتان می آید در ماجرای یکشنبه سیاه چقدر اصرار کردم که نکنید و آبرو نبرید و بگذارید از مجاری قانونی، ماجرا پیگیری شود.
من با توکل بر خداوند و به گواه وضعیت دیروز و امروز زندگیام که تغییری نکرده و شاهد سلامت زندگی من است تا لحظة آخر و تا جایی که قانون اجازه میدهد در پی اعاده حیثیت و اثبات بیگناهی خود و خانوادهام هستم. اما شما نیز گویا مانند برخی رسانههای معاند خارجی وناآگاه به این نتیجه رسیدهاید که هرچه هست همین فضای غبار آلود رسانهها و دعواهای سیاسی است؟
گیریم که امروز در منظر مردم محکوم و در آینده نیز با استناد به همین اخبار و اطلاعات آمیخته حق و باطل و منازعات دور از حق و عدالت اصلاح طلب و اصول گرا، تاریخ را نیز اینگونه نوشتند، اما دیر نخواهد بود که روزنامه اعمال ما نزد خدای متعال گشوده میشود و حق و باطل نمایان میگردد. از آنکه جاهل است و یا مغرض است، توقع و یا اعتراضی ندارم.
بر رسانه ملی که با تغییرات جدید متاسفانه در پی جلب و جذب مخاطب به هر قیمتی، برآمده و به بهانه تبیین راهکار مبارزه با مفاسد اقتصادی، میدانهایی فراخ برای عقده گشایی علیه ارگانها و نهادهای انقلابی و تریبونی برای تطهیر فتنه گران فراهم می آورد، هرجی نیست. اما از دوستی که از 5 سال پیش در جریان رنجهایی که بر خود و خانوادهام رفته است، و از نزدیک اشک دختران، رنجوری همسر، سکتة منجر به مرگ مادر، سکتة خواهری که افتخار دارد شهیدی را نثار انقلاب اسلامی کرده است و اشک چشم برادری که هنوز از ترکش خصم التیام نیافته است را دیده، و من بخاطر تداوم دوستی با او از خودگذشتگیها کرده ام و تا امروز که بیانیه دو پهلویش را در دفاع از خودش دیدم، کلامی در تضعیفش بر زبان نیاوردهام، این انتظار نمیرفت که از مضمون بیانیه دو صفحهای اش، جز برائت از رحیمی، استنباط نشود.
آقای احمدی نژاد عزیز! برای آگاهی ملت شریف ایران و یادآوری مجدد بار دیگر میگویم که:
همواره در آستانه برگزاری انتخابات مجلس، کمیتههایی برای برنامهریزی و راهبری امر انتخابات توسط جریانات سیاسی تشکیل میگردد. در این راستا برای انتخابات مجلس هشتم نیز کمیتهای متشکل از برخی چهرههای اصولگرا برگزار و بنا شد از کاندیداهای اصولگرا در سطح کشور از طریق کمکهای غیردولتی پشتیبانی مالی شود.
در میان افراد کمک کننده فردی به نام جابر ابدالی که از سوی برخی نمایندگان مجلس و مقامات قضایی و اجرایی به اینجانب معرفی شده بود، برای کمک اعلام آمادگی نمود. بنده نیز به واسطة حساسیت و اطمینان خاطر از سالم بودن کمکهای نامبرده همچون سایر موارد در خصوص ایشان از طریق حراست دیوان محاسبات از مجاری ذیصلاح، در خصوص وی استعلام کردم که پس از اطمینان و پاسخ مثبت که اسناد آن ضمیمة پرونده است، برای دریافت کمک از وی اعلام آمادگی نمودیم و از وی خواستیم که به کاندیداهایی که ما معرفی میکنیم از محل حساب شخصی و با چک بانکی خودش کمک نماید.
در نهایت نامبرده مجموعاً یک میلیارد و دویست میلیون تومان را به این امر اختصاص داد و البته کلیة اسناد و کپی چکهای صادره که به قریب 170نفر از کاندیداهای مجلس هشتم پرداخت شده است در پرونده ثبت و ضبط است و همه آن به مصرف انتخابات رسید. بنابراین کل این مبلغ یک میلیارد و دویست میلیون تومان بوده و عینا به حساب نامزدها پرداخت گردیده است.
آیا شما اطلاع نداشتید که کل ماجرا همین است که متاسفانه در اثر اطلاع رسانی نادرست و مغرضانه و نگاه سیاسی خصمانه به موضوع یک کلاغ چهل کلاغ کردند که فلانی برده است و خورده است. وقتی کمک کننده این یک میلیارد و دویست میلیون تومان و نیز دریافت کنندگان، مشخص و معلوم هستند، لذا باید پرسید ارتباط این موضوع با بنده چیست؟ و آیا به اندازه همه جرائمی که برای اینجانب تعیین شده است، میتوان عمل مجرمانه از ماوقع آنچه گفته شد، استخراج نمود؟
آیا آسیبی که ظرف 5 سال گذشته در افکار عمومی و بطور گسترده در تیراژ میلیونها بار در رسانههای داخل و خارج به خود و خانوادهام وارد شده است، کمتر از مجازاتی است که در این حکم برایم تعیین شده است؟
درپایان توفیق و عاقبت بخیری همگان را از خداوند متعال خواستارم.
والسلام
محمد رضا رحیمی
گیریم معذورات آن زمان که در خدمت دولت بودید قابل توجیه، چرا بعد از دوران خدمت خود در دولت چنین سخنانی را طی همین یکی دو سال اخیر نفرمودید؟ کدام مصلحت به شما اجازه نمیداد؟ شما که به گفته خود آبرو و حیثیت و خانوادهتان قربانی شده بود، دیگر چه چیزی برای از دست دادن داشتید که سخن نگفتید؟
ایسنا نوشت: آقای محمدرضا رحیمی در پی محکومیتش به 5 سال و 91 روز حبس به اتهام جرایم اقتصادی و اعلام برائت آقای محمود احمدینژاد از تخلفات معاون اولش با این توجیه که جرایم ارتکابی در زمان دولت وی نبوده، شامگاه سهشنبه نامهای سرگشاده خطاب به رئیسجمهور پیشین نوشت که برخی سطور آن قابل تأمل جدی و متضمن پرسشهایی اساسی است:
1- آقای رحیمی! درباره انتصاب خود به عنوان معاون حقوقی و پارلمانی ریاستجمهوری مرقوم فرمودهاید که «چارهای نداشتم جز آنکه از دیوان محاسبات استعفا بدهم». ای کاش قدری بیشتر درباره علل این بیچارگی توضیح میدادید. چگونه قابل پذیرش است که فردی در جایگاه ریاست عالیترین نهاد نظارتی قوه مقننه در برابر حکمی ناخواسته، تسلیم شود و با اجبار و اکراه به آن تن دهد؟ آیا این شیوه پذیرش مسئولیت در دولت نهم عملکرد شما را در تمام جایگاههای مورد تصدیتان طی 35 سال گذشته زیر سوال نمیبرد؟ آیا این شائبه بهوجود نمیآید که حضرتعالی اصولاً در برابر فشارهایی از سوی افراد دیگر نیز در بسیاری از موارد تسلیم شده باشید؟ خصوصاً اینکه خود فرمودهاید این انتصاب خلاف مقررات بود. پس چگونه و با چه بهایی حاضر شدید به یک امر خلاف مقررات تن دهید و به کسی که خلاف مقررات برایتان حکم صادر میکند اعتماد کنید؟
2- در مورد پذیرش مسئولیت معاون اولی نوشتهاید که برخلاف میل باطنی این سمت را پذیرفتهاید و خطاب به رفیق قدیمی خود نگاشتهاید که «مخالفت با تصمیم شما سخت بود»! این مورد هم مانند مورد قبل، بیش از آنکه رافع ابهامات فراوان باشد، موجد سؤالات بیشمار است. اگر واقعاً بنا به گفته خود یقین داشتید که پذیرش این مسئولیت موجب هتک حیثیت شما توسط مخالفان سیاسیتان میشود، آیا عاقلانه نبود که نه بهخاطر مصلحت نظام و انقلاب و مردم، بلکه بهخاطر آبروی خودتان هم که شده، سختی مخالفت با اصرارهای آقای احمدینژاد را بر خود هموار میکردید تا امروز نخواهید بیاختیاری و بیارادگی خود در برابر خواستههای آقای احمدینژاد را در محضر مردم فریاد بزنید؟
3- در فرازی از نامهتان خطاب به رئیس دولتهای نهم و دهم نوشتهاید که «هر بار به مشورت مینشستیم به سروش آسمانی کذایی بیشتر توجه میکردید تا مشورتهای ناشی از تجربه من». آقای رحیمی! ماجرای این سروشهای آسمانی را خیلی قبلتر از مرقومه شما، بزرگانی از تبار عقل و دین مورد اشاره قرار دادند، اما متهم به توطئه علیه دولت و سیاهنمایی شدند. آن زمان که آنان به دست پُرمهر رسانههای فدایی شما و دوستانتان نواخته میشدند، چرا لب از لب نگشودید و از این گوش به سروش بودن رئیستان حرفی نزدید اما حالا که رفیق قدیمی شما و رئیسجمهور پیشین ما به سادگی نوشیدن یک جرعه آب، پشت خطاط کابینهاش را خالی کرده و در نوشتهای مختصر خود را مبری ساخته است، در باب عدم مشورتپذیری ایشان، داد سخن سر میدهید؟
4- در ادامه نامه، به حمایت رئیس سابق خود از «فرد مورد نظر» برای کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری اشاره کردهاید و اینکه برای ثبت در آینده تاریخ با وجود مشکلات خانوادگی خود اقدام به ثبتنام کردهاید! این یک فقره را کجای دلمان بگذاریم؟ اولاً حالا که پردهها یک به یک در حال برافتادن است و فضا میرود به سمتی که «نه تو مانی و نه او»، بهتر است شفاف سخن بگویید. نام «فرد مورد نظر» شما اسفندیار رحیممشایی است؛ همان که بارها رئیسجمهور سابق در وصف شریفش فرمود: «احمدینژاد یعنی مشایی و مشایی یعنی احمدینژاد». ما که آقای احمدینژاد را یکی دو بار بیشتر از نزدیک ندیده بودیم، این عرض ارادت و حمایت را بارها از ایشان شنیدیم. چطور شما که چهار سال دوشادوش رئیستان مینشستید و برمیخاستید، تازه در روز ثبتنام مشایی با آن نمایش به یادماندنی این حمایت تمامقد را متوجه شدید؟
علاوه بر این، آیا برای نشاندادن اختلاف نظر خود با آقای احمدینژاد در مورد آقای مشایی فقط همین یک راه به ذهن شما و مشاورانتان رسید؟ آیا زبان را از شما گرفته بودند و فقط با این اقدام یعنی ثبتنام به عنوان داوطلب کاندیداتوری انتخابات ریاست جمهوری باید این مخالفت را بروز میدادید؟ مگر روند انتخابات، وزارت کشور و شورای نگهبان ملعبه دست شما و حرکات نمادینتان بوده که یک روز برای اعلام مخالفت با حمایت رئیستان از مشاییاش آن هم بنا به توصیه دوستانتان در انتخابات ثبتنام کنید و روز دیگر همانگونه که خود فرمودید باز هم به اصرار آقای احمدینژاد، «بازی را بار دیگر در صحنه رفاقت» ببازید و انصراف دهید؟ آقای رحیمی! عرصه تصمیمگیری و تصمیمسازی و انتخابات و سایر شئون سیاسی و حکومتی این مملکت میدان رفیقبازی و قمار نیست که روزی ببرید و روزی ببازید.
5- در بخش دیگری از نامه خود به ماجرای تلخ خانهنشینی دوست قدیمیتان پس از ماجرای آقای مصلحی پرداختهاید و اینکه فروتنانه و آیندهنگرانه فرمودهاید «حوصله کنید؛ احمدینژاد باید برگردد»! بعد در ادامه با اشاره به آزمودن میانه ایشان و خود با خدمت به نظام، نوشتهاید: «ما را سری است با او که گر خلق روزگار دشمن شود و سر برود هم بر آن سریم». فارغ از اینکه آقای احمدینژاد اصولاً چنین اعتقادی نداشت، وگرنه از اساس بحث خانهنشینی پیش نمیآمد، آیا شما در اعتراض به خانهنشینی ایشان، به صورت علنی کلامی فرمودید که امروز انتقاد میکنید و خود را مخالف نشان میدهید؟
گیریم معذورات آن زمان که در خدمت دولت بودید قابل توجیه، چرا بعد از دوران خدمت خود در دولت چنین سخنانی را طی همین یکی دو سال اخیر نفرمودید؟ کدام مصلحت به شما اجازه نمیداد؟ شما که به گفته خود آبرو و حیثیت و خانوادهتان قربانی شده بود، دیگر چه چیزی برای از دست دادن داشتید که سخن نگفتید؟
در ادامه همین فراز، به ماجرای برکناری خانم دکتر دستجردی اشاره کردهاید و اینکه بهخاطر مخالفتتان ضمن آنکه سکه یک پول شدید، پیشنویس عزل جنابعالی هم آماده شده بود. آقای رحیمی! اگر همان روز که دکتر دستجردی برکنار شد و آقای دکتر باقر لاریجانی هم استعفا داد، نه به عنوان افشاگری علیه رئیس دولت بلکه از باب اعلام مخالفت خود با تصمیمی که سلامت جامعه و مردم را هدف قرار میداد، سخن میگفتید، چه اتفاقی میافتاد؟ نهایت ماجرا این بود که «پیشنویس عزل» شما تبدیل به «حکم عزل» میشد اما در عوض جایگاهتان در افکار عمومی تغییر میکرد تا جایی که شاید امروز لااقل مدافعانی از میان همین مردم عادی میداشتید. اما شما ترجیح دادید در برابر اقدامی که آن هم بر اساس اعتقادتان نادرست بوده سکوت کنید تا مبادا از نعمت معاونت اولی کسی که امروز از شما اعلام برائت میکند محروم شوید.
6- آقای رحیمی! در یکی دو جای این نامه از خانواده خود و رنجهایی که دیدهاند، نوشتهاید. حتی با اشارهای از خواهر شهیدداده و برادر جانبازتان هزینه کردهاید برای تاختن به آقای احمدینژاد که ایکاش این کار را نمیکردید. اجر شهید و جانبازتان با خدایی است که آنان با او معامله کردند و جزای جهادشان محفوظ است.
جناب معاون اول سابق رئیسجمهور سابق! اولاً مسئول رنجهای خانواده محترمتان فقط و فقط شما هستید که عافیترا تا امروز در سکوت میدیدید و حالا که به حکم دستگاه قضایی جمهوری اسلامی محکوم شدهاید، آن هم فقط در پاسخ به اعلام برائت دوست سابقتان زبان به بیان گوشهای از آنچه که آن را حقیقت میپندارید، گشودهاید. احتمالاً اگر اعلام برائتی صورت نمیگرفت، سکوت شما مستدام بود.
ثانیاً فراموش نکنید که نام خیابانهای این سرزمین نجیب به نام نامی جگرگوشههایی است که جوانی خود را پشت خاکریزها و در معبر آتش جا گذاشتند با این اطمینان که شما و دوستانتان با اتکا به نعمت امنیت حاصل از خون آنان، حواستان به مملکت و خانوادههای آنها خواهد بود، غافل از اینکه روزی نام و یادشان کالای بازار زندهبادها و مردهبادها و دعواهای سیاسی رفقای قدیمی و نامههای سرگشاده فرافکنانه میشود و طلبکار و بدهکار جابجا میشوند.
7- در ادامه این نامه، منت سکوت را بر سر دوست دیرینهتان گذاشتهاید. آقای رحیمی! در کدام منبع دینی و اخلاقی، سکوت در زمان دفاع از خود فضیلت شمرده شده است؟ چطور ممکن است مؤمن از قرار گرفتن در موضع ظن پرهیز داده شده باشد و در عین حال از او بخواهند که در برابر اتهاماتش سکوت کند؟ مگر خداوند نمیفرماید که بلندشدن صدا را جز در برابر ظلم دوست ندارد؟ شما که از دیباچه نام همان پروردگار اثری هنری خلق کردهاید که متبرک به رونمایی توسط آقای احمدینژاد است، چرا یکبار در تمام مدت سکوتتان آن آیه شریفه را به یاد نیاوردید؟ اگر واقعا به شما تهمت میزدند و شما سکوت میکردید، گناه کردهاید.
در جایی نوشتهاند شهید والامقام باکری که زمانی شهردار ارومیه بود، با اتومبیل شخصی خود هم فرزندش را به مدرسه نمیبرد. وقتی همسرش دلیل این کار را میپرسد، او در پاسخ میگوید اگر من با ماشین خودم بچهمان را به مدرسه ببرم و کسی از اهالی شهر با دیدن این صحنه گمان کند که من از اتومبیل دولتی برای کار شخصی استفاده میکنم، آن وقت آن شخص مرتکب گناه ناشی از ظن نادرست شده است و من مسئول گناه او هستم. آقای رحیمی! اگر کسی به واسطه عملکرد شما، تهمتی زده و شما سکوت کردهاید، حضرتعالی مسئول گناه این تهمت هستید.
8- در بخش دیگری از نامهتان به ماجرای یکشنبه سیاه مجلس اشاره کردهاید. باز هم همان سؤال تکراری پیش میآید که برادر عزیز! تا الان کجا بودید؟ چند سال از آن ماجرا میگذرد؟ آیا دیشب خبرش به شما رسیده که نسبت به آن اعلام موضع میکنید و افشاگرانه سخن میگویید؟ نمیتوانستید در جایی که ایمان داشتید خلاف شرع و قانون رخ میدهد، خود را سپر دفاع از شرع و قانون کنید؟ اگر هم قدرت پیشگیری نداشتید چرا همان زمان موضع صریح خود را اعلام نکردید؟ واقعاً این معاونت اولی «ناخواسته اجباری» چقدر برایتان ارزش داشت که در برابر این همه یقین به تخلف آشکار سکوت کردید؟
9- در فرازهای پایانی نامه، بالاخره به اصل موضوع اتهام خود پرداختهاید و با سادهسازی آن، به این مضمون نوشتهاید که فردی متمول را به افرادی که قصد ورود به رقابتهای انتخاباتی داشتهاند وصل کردهاید و بعد فرمودهاید که «ارتباط این موضوع با بنده چیست؟»
اتفاقاً سؤال ما هم دقیقاً همین است. آیا شأن رئیس یک نهاد خطیر نظارتی این است که در مقام یک دلال سیاسی ایفای نقش کند و خود را تا حد معرف یک فرد پولدار، حتی با فرض تایید پیشینه فرد مورد نظر از سوی مراجع ذیصلاح، به تعدادی «شیفته خدمت» تنزل دهد؟ کجای وظایف رئیس دیوان محاسبات کشور در قانون، چنین اقدامی پیشبینی شده است؟
شما مدعی هستید که رد و بدل شدن این پولها هیچ ارتباطی با شما نداشته است. این که دیگر «خسر الدنیا و الآخرة» شدن است. از امیرالمؤمنین علی (ع) پرسیدند «بدبخت چه کسی است؟» فرمودند «کسی که آخرت خود را به دنیایش بفروشد». پرسیدند «از او بدبختتر چه کسی است؟» فرمودند «آنکه آخرت خود را به دنیای دیگران بفروشد». به نظر میرسد سؤالکننده اگر پیش میرفت، بدبختتر از این دو هم پیدا میشد و آن کسی بود که دنیا و آخرتش را با هم به دنیای دیگران بفروشد.
آقای رحیمی! به نظرتان حضرتعالی بنا به گفته حضرت مولا، در کدام دسته قرار دارید؟ ثانیاً از مضمون اظهارات شما اینگونه برمیآید که در کمال بیگناهی محکوم شدهاید.
برادر بزرگوار! شما بر اساس همان قانونی محکوم شدهاید که خود در جریان تصویب آن در سال 64 در مجلس حضور داشتهاید و از سوی همان دستگاهی محکوم شدهاید که خود سالها به عنوان دادستانش مشغول کار بودهاید. باور کنید زیرسوال بردن این حکم بیش از آنکه آسیبی به نظام قضایی کشور بزند، به گذشته 35 ساله شما توهین میکند.
10- کلام آخر اینکه نامه شما بیش از آنکه رنجنامه یا دفاعیه یا شکوائیه باشد، تخریب گذشته شما و دوستانتان است که تنها بیاختیاری، بیارادگی و سکوت عافیتطلبانه کسانی که مردم باید به آنها اعتماد کنند را تداعی میکند و وجدان عمومی را به دلیل خدشه به این اعتماد به شدت میآزارد. پس از جنابعالی تقاضا داریم که دیگر بیش از این، ساحت مقدس اعتماد را در انظار عمومی تخریب نکنید و همانگونه که خود در انتهای نامه نوشتهاید، برای شما توفیق و عاقبت به خیری را آرزو داریم، همینطور برای دوست دیرینه و رئیس سابقتان. والسلام.
حسامالدین قاموس مقدم
پایگاه خبری تحلیلی انتخاب (Entekhab.ir) : گروه تروریستی داعش در جدیدترین اقدام خود، مسلمانان را به یورش به «قلعههای مسیحیان» دعوت کرده است.
روزنامه جمهوری اسلامی نوشت: محمد عدنانی، سخنگوی سازمان تروریستی داعش در پیامی صوتی که در اینترنت پخش شد، «همه مسلمانان اروپا و غرب» را دعوت کرد که به «قلعههای مسیحیان» یورش ببرند و آنها را «هر کجا که هستند»، به سزای اعمالشان برسانند.
وی گفت که مسیحیان باید هر لحظه «در ترس، ترور و ناامنی» به سر ببرند.
سخنگوی داعش همچنین هواداران خود را تهدید کرد و گفت: ما با مسلمانانی که با وجود فراهم بودن امکان حمله به «غرب کافر»، به این فراخوان پاسخ مثبت ندهند، به مثابه «دشمن» برخورد خواهد کرد.
عدنانی با اشاره به حمله تروریستی پاریس نیز افزود: «کار ما با این عملیات پایان نگرفته است.»