سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی و اقتصادی و تحلیل

 

در پی دستگیری مظنون چچنی بمب‌گذاری بوستون
آیا آمریکا از این پس در خیابان‌های خود باید با سلفی‌ها مواجه شود؟

دولت اوباما که در یک اشتباه راهبردی در سوریه در کنار سلفی‌ها قرار گرفته است، اکنون با پدیده‌ای مواجه است که شاید بتوان آن را «سلفی‌گری بومی» خواند.

خبرگزاری فارس: آیا آمریکا از این پس در خیابان‌های خود باید با سلفی‌ها مواجه شود؟

به گزارش خبرگزاری فارس، پس از کش و قوس چند روزه، سرانجام پلیس آمریکا یک مظنون بمب‌گذاری بوستون را دستگیر کرد. گفته شده است که این مظنون، شخصی از اهالی چچن و مسلمان است. برادر این شخص نیز در درگیری با نیروهای پلیس آمریکا کشته شده است.

جزئیات حوادث رخ داده در اخبار مختلف گزارش شده‌اند و نیازی به یادآوری آنها نیست اما سوال اصلی آن است که دستگیری فردی از اهالی چچن به‌عنوان مظنون اصلی بمب‌گذاری چه عواقبی می‌تواند برای دولت آمریکا و همچنین جامعه مسلمانان آمریکا داشته باشد؟

روزنامه فایننشال تایمز اذعان می‌کند که کسی هنوز چیز زیادی در خصوص مظنونین وقایع تروریستی بوستون نمی‌داند. حداقل کسی دقیقا نمی‌داند که چه انگیزه‌ای باعث شده است تا این افراد در عملیات مزبور دست داشته باشند؟ کسی نمی‌داند که این افراد با انگیزه شخصی در بمب‌گذاری بوستون مشارکت کرده‌اند و یا کسانی دیگر آنها را به این کار ترغیب کرده‌اند.

یکی از واقعیات مرتبط با بمب‌گذاران احتمالی مزبور این است که بیش از 10 سال در ایالات متحده سکونت داشته‌اند و به‌نوعی می‌توان گفت که چچنی – آمریکایی محسوب می‌شده‌اند. این بدان معناست که این بار کسی از خارج وارد آمریکا نشده تا عملیات تروریستی انجام دهد. استراتفور در گزارشی به این مساله اشاره کرده و نوشته است: «با توجه به آنکه مظنونان در آمریکا ریشه دارند، شانس کمی وجود دارد که مقامات آمریکایی بتوانند ارتباطی بین آنها و اسپانسرهای دولتی یا گروه‌های تروریستی حرفه‌ای نظیر القاعده یا یکی از شاخه‌های آن بیایند. هرگونه ارتباطی بین اینها احتمالا از نوع ایدئولوژیک است نه عملیاتی، هرچند که ممکن است دو مظنون بمب‌گذاری توسط گروه‌های تروریستی آموزش‌هایی دیده باشند.»

استراتفور همچنین تاکید می‌کند که با توجه به نوع بمب ساخته شده، احتمالا شناخت مظنونین از القاعده تنها در حد مطالعه بوده است و نه عضویت.

استراتفور در ادامه گزارش خود آورده است که این مساله نشان می‌دهد که «تهدید جهادی‌ها» اکنون از جانب عملگرانی متوجه غرب شده است که خود در غرب سکونت دارند و نه گروه‌های آموزش‌دیده‌ای که از خارج وارد آمریکا می‌شوند. این بدان معناست که شاید خطر جهادی‌ها [تکفیری‌ها] از نظر شدت کاسته شده باشد اما از نظر گستردگی، فزونی یافته است.

* چنبره ریشه‌های درخت سلفی‌گری بر گلوی پرورندگان آن

مقدمه فوق‌الذکر آنچه را که باید نشان می‌دهد. سلفی‌گری جهادی که یکی از انواع سلفی‌گری است اکنون تنها گریبان ملت‌های افغانستان، پاکستان، سوریه، عراق و ... را نگرفته است بلکه همان ویروسی که اقدامات ایالات متحده آن را در منطقه پرورانده است، اکنون تن آمریکا را رنجور می‌سازد.

هرچند هنوز روشن نیست که دقیقا این دو فرد دارای چه انگیزه‌ای بوده‌اند یا اساسا آنها در این جنایت دست داشته‌اند یا نه اما به‌هر حال، این اعترافات نشریه معتبر استراتفور حرف‌های زیادی برای گفتن دارد. این بدان معناست که آمریکایی‌ها تا چندی دیگر با سلفی‌ها در خاک خود بجنگند، نه در خاورمیانه!

جریان سلفی به‌طور سنتی دو نوع مشخص داشت که کمک آمریکایی‌ها و اقدامات نسنجیده آنها، نوع سومی به آنها افزود که بلای جان بسیاری شده است. «سلفی‌های سنتی» ریشه در خاندان آل‌شیخ در عربستان سعودی دارند که نسب آنها به محمد بن عبدالوهاب باز می‌گردد و همچنان در عربستان قدرت مذهبی را در دست داشته و در سیاست هم نفوذ دارند. نوع دیگر سلفی‌گری، «سلفی‌گری علمی» بود که در کشورهای حاشیه خلیج فارس و مصر جریان داشت و دارد که بیشتر به قرائت متون می‌پرداخت. البته نوع دیگری از سلفی‌گری متحد با اخوان‌المسلمین در مصر هم وجود داشت که بیشتر در قالب اخوان‌المسلمین قابل بررسی است.

با تجاوز اتحاد جماهیر شوروی به خاک افغانستان و شروع فاز جدیدی از جنگ سرد، با حمایت آمریکایی‌ها و بالاخص دولت رونالد ریگان، نوع جدیدی از سلفی‌گری پا به عرصه وجود نهاد که البته کمک‌های مالی عربستان سعودی و کمک‌های نظامی استخبارات ارتش پاکستان هم در تکوین آن موثر بود. این سلفی‌گری که ابتدا در چارچوب القاعده تجلی یافت و بعد در گروه‌های مختلف دیگر هم مشاهده شد، در افغانستان به‌عنوان متحد بلوک غرب علیه اتحاد جماهیر شوروی شکل گرفت. اصولا آمریکایی‌ها آن دوران بدشان نمی‌آمد که از پتانسیل‌های اسلام علیه کمونیسم استفاده کنند و البته با نوعی از اسلام می‌توانستند به تعامل برسند که از اندیشه خالی بود و بیشتر به مسائل سطحی نظر داشت. سلفی‌گری بهترین متحد برای آنها در جهان اسلام محسوب می‌شد که از یک‌طرفل تمایل به نبرد با کمونیسم داشت اما از سوی دیگر برای مقابله با این پدیده، به دامن شیطانی بزرگ‌تر پناه می‌برد.

پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و پایان دوران جنگ سرد، حضور مستقیم نیروهای آمریکایی در شبه جزیره عربستان کم‌کم شرایط را در روابط بین سلفیون جهادی و آمریکایی‌ها تغییر داد. به مرور، شمشیر سلفی‌ها به سوی حامیان آمریکایی‌شان چرخید و عملیات مختلفی بر ضد منافع آمریکا در خاورمیانه صورت گرفت.

منابع غربی، حملات یازده سپتامبر را اوج حملات جریان سلفی به ایالات متحده معرفی می‌کنند هرچند که احتمال تطبیق تئوری توطئه بر این حملات کم نیست. سوالات جدی در خصوص توان القاعده برای ترتیب دادن این حملات مطرح است که آمریکایی‌ها هرگز به آنها پاسخ نگفته‌اند.

به‌هر حال، حملات یازده سپتامبر به دست‌آویزی برای ماجراجویی‌های آمریکا در خاورمیانه تبدیل شد که این ماجراجویی‌ها اگرچه به‌ظاهر علیه سلفی‌های جهادی انجام می‌شد اما در عمل آنها را به ورطه‌ای افکند که از دل آن قوی‌تر از گذشته خارج شدند.

نبرد جنبش طالبان در افغانستان و پاکستان و القاعده عراق در برابر اشغالگران، این نیروها را به شبه‌نظامیان متشکل تبدیل کرد که در نبرد با قوی‌ترین ارتش جهان، سخت آبدیده شدند. از سوی دیگر، امکانات جهانی شدن نظیر شبکه جهانی اینترنت این امکان را در اختیار مبلغین سلفی قرار داد که آموزه‌های خشک‌مغزانه خود را در تمام جهان منتشر کنند. «انور الاولقی»، آمریکایی یمنی‌الاصلی که سرانجام در یمن توسط هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی کشته شد، سخنرانی‌های متعددی را به زبان انگلیسی منتشر کرده است که همچنان در شبکه اینترنت موجود هستند.

سلفی‌ها برای رشد و توسعه خود، عموما دست بر روی اقشاری از اجتماع می‌گذارند که فقر تلخ را تجربه کرده و طعم محرومیت را چشیده‌اند. این افراد به‌دلیل محرومیت‌های سخت در دوران زندگی خویش، ذهنی آماده‌تر برای پذیرش انگاره‌های افراطی دارند. آمریکایی‌ها در مبارزه با سلفیون جهادی، به‌جای کمک به از بین رفتن محرومیت در جوامع خاورمیانه، دقیقا مسیر عکس را انتخاب کردند و این امر هم به دامنه جریان‌های سلفی افزود.

دولت اوباما اما در این زمینه عملکردی حتی بدتر از عملکرد بوش داشته است. وی با بازگشت به سیاست‌های رونالد ریگان، همان استفاده‌ای را که وی از سلفی‌ها در افغانستان برد، از آنها در سوریه می‌برد. هرچند موضع رسمی دولت آقای اوباما عدم دخالت مستقیم در بحران سوریه و تنها ارسال کمک غیرنظامی برای آن دسته از شورشیان سوریه است که سلفی نیستند، اما متحدین منطقه‌ای آمریکا هستند که انواع سلاح‌ها و تدارکات را برای سلفی‌های جبهة النصرة فراهم می‌آورند. اوباما باید مطمئن باشد که تاریخ برای اتخاذ چنین سیاستی از وی به نیکی یاد نخواهد کرد.

* ارتباط سلفی‌های چچنی با سلفی‌های جهادی

تاریخ شکل‌گیری تفکرات آتشین سلفی در جمهوری چچن به دهه 1990 میلادی بازمی‌گردد. در جریان جنگ ویرانگر چچن بین سال‌های 1994 تا 1996، بدوا تفکرات ملی‌گرایانه بر مبارزان چچنی حاکم بود و حتی فرماندهان اولیه آنها از جمله «اصلان مسخدوف»، افسران سابق اتحاد جماهیر شوروی بودند. حتی در انتخابات سال 1997، اکثریت چچنی‌ها به مسخدوف به‌عنوان یک ملی گرا رای دادند و نه به اسلام‌گرایان.

اما به موازات وقایعی که در افغانستان در حال شکل‌گیری بود که سرانجام به قدرت گرفتن طالبان انجامید، شبه‌نظامیان سلفی بی‌وطن سر از چچن هم درآوردند.

موفقیت‌های نظامی شبه‌نظامیان عرب بین سال‌های 1995 تا 1996 در نبردهای چچن، بین آنها و برخی فرماندهان چچنی از جمله «شامیل باسایف» پیوند ایجاد کرد. پس از خروج ارتش روسیه در سال 1996 از چچن، این شبه‌نظامیان در کنار متحدان چچنی خود به‌دنبال ایجاد «امارت اسلامی» در منطقه چچن بودند، یعنی چیزی شبیه به حکومت طالبان در افغانستان.

تلاش‌های این جماعت و ناتوانی اصلان مسخدوف در سرکوب آنها سرانجام باعث شد تا روس‌ها احساس خطر کنند و در سال 1999 بار دیگر به چچن یورش برند. هرچند عملیات ارتش روسیه موفقیت‌آمیز بود اما تسری سلفی‌گری در آن منطقه ادامه یافت. برخی وب‌سایت‌های مربوط به شبه‌نظامیان چچنی از اتحاد خود با القاعده سخن می‌گویند.

علی‌ای‌حال، در اینکه گرایش‌های سلفی در چچن قوی است، تردیدی نیست هرچند که هنوز از انگیزه‌های دو مظنون به بمب‌گذاری در بوستون اطلاعی از دست نیست.

یکی از دلایلی که روس‌ها به‌شدت با شورشان سوریه و جریان اخوان‌المسلمین مخالفت می‌کنند، همین بیم آنها از افزایش توان بین‌المللی سلفی‌هاست که می‌تواند تبعات جدی برای آنها در بر داشته باشد. تردیدی نیست که برخی از شبه‌نظامیان چچنی اکنون در سوریه مشغول جنگ هستند و ارتباطی وثیق بین آنها و شورشیان سلفی سوریه ایجاد شده است.

* پیامدها برای دولت آمریکا

اگر به‌واقع چچنی‌های سلفی‌مسلک مسوول انفجارهای بوستون باشند آن هم با وجود یک دهه زندگی مظنونین در ایالات متحده، این بدان معناست که پیش‌بینی استراتفور کاملا صحیح از آن در آمده است.

از این پس آمریکایی‌ها با جماعتی سلفی مواجه هستند که خود در شکل‌گیری تفکرات و گرایش‌های آنها در جهان نقشی به‌سزا داشته‌اند. این گروه‌ها می‌توانند امنیت آمریکا را به‌شدت تحت تاثیر قرار دهند و با شدت‌گیری سرکوبشان، تشکل یافته و رادیکالیزه شوند.

دردسرهای این جماعت برای امنیت آمریکا دیدگاه‌های امنیت‌محور را به‌جای دیدگاه‌های اقتصادمحور بر آمریکا حاکم می‌کند و ممکن است در آینده راه را برای شکست دموکرات‌ها در انتخابات کنگره و ریاست‌جمهوری فراهم آورد و جمهوری‌خواهان را جایگزین آنها کند.

سیاست‌های جمهوری‌خواهان نیز به‌نوبه خود به رادیکالیزه شدن بیشتر عملکرد جریان‌های سلفی در جهان می‌انجامد. به‌نوعی می‌توان گفت که عملکرد سلفی‌ها و آمریکایی‌ها نوعی دور شبیه به دور هرمنوتیکی است که مستمرا یکدیگر را در راستای تعمیق پیش می‌برند.

شاید دهه‌های آینده با رشد تفکرات سلفی در داخل خاک آمریکا و اروپا، کشورهای غربی هم در کوچه‌ها و خیابان‌های خود با همان فجایعی مواجه شوند که امروز مردم عراق مواجه‌اند.

* پیامدها برای جامعه مسلمانان آمریکا

جامعه مسلمانان آمریکا طی چند روز گذشته، روزهای سختی را پشت سر گذاشته است که برای آنها یادآور دوران پس از حملات یازده سپتامبر بوده است.

گزارشی که روزنامه یدیعوت آحارونوت آن را منتشر کرده، نشان می‌دهد که طی روزهای اخیر حتی کودکان مسلمان هم از حاضر شدن بر سر کلاس درس در هراس بوده‌اند. در یک مورد، معلم کلاس، کیف پسر ده‌ساله‌ای را به نام یوسف می‌گردد چون هم‌کلاسی یوسف اظهار نگرانی کرده که ممکن است او کلاس را منفجر کند!

به هر حال، تجربه نشان داده است که وقتی یک مسلمان در آمریکا مرتکب جرمی شود، تمام جامعه مسلمانان باید هزینه آن را بپردازد. ادامه روند فعالیت سلفی‌ها در آمریکا این شرایط را برای مسلمانان سخت‌تر می‌کند.

* فرجام

جریان سلفی از نظر اندیشه‌ها معرف اسلام نیست بلکه فرقه‌ای است که اندیشه‌هایش به اشخاصی چون ابن‌تیمیه بازگشته و برداشت‌هایش از دین سطحی و قشری است.

این فرقه با کمک‌های دوران جنگ سرد ایالات متحده، عربستان سعودی و پاکستان به مرور خود را به عنوان یک گرایش مهم اسلامی به افکار عمومی جهان معرفی کرد و به مرور با استفاده از ضعف سیاست‌های هژمونیک ایالات متحده و همچنین فقر و محرومیت جوامع اسلامی، به شکلی متشکل‌تر در خاورمیانه و دیگر نقاط جهان به فعالیت ادامه داد.

اکنون یکی از اصلی‌ترین عوامل بحران سوریه، جریان و تفکر سلفی است که به طور غیرمستقیم، متحد ایالات متحده و جبهه غربی بر ضد حکومت سوریه محسوب می‌شود. یکی از اشتباهات راهبردی دولت اوباما، استفاده ابزاری مجدد از سلفی‌هاست که خواه‌ناخواه به قدرت یافتن هرچه بیشتر آنها می‌انجامد.

از سوی دیگر، آمریکا با پدیده جدیدی مواجه است و آن سلفی‌های بومی است. اتباع دیگر کشورها که در آمریکا رشد و تحصیل کرده‌اند و از نظر ایدئولوژیک به سلفی‌گری متصل‌اند، بلای جان دولت آمریکا می‌شوند. این مساله ربطی به این ندارد که آیا این دو مظنون چچنی واقعا دست در انفجار بوستون داشته‌اند و یا انگیزه آنها چه بوده است؟ این روندی است که در حال شکل‌گیری است و برخی تحلیلگران آمریکایی هم به آن اذعان دارند.

در این شرایط، ضررکننده اصلی جامعه مسلمانان آمریکایی است که باید تحت فشارهای سخت زندگی کند.

* علیرضا کریمی

 

 

فرمان ورود جاسوسان به کشور در آستانه انتخابات

مسئول بخش ایران «گزارشگران بدون مرز» و مرتبط با گروهک تروریستی منافقین از خبرنگاران(بخوانید جاسوسان) خواست برای پوشش اخبار انتخابات ریاست جمهوری به ایران سفر کنند.

خبرگزاری فارس: فرمان ورود جاسوسان به کشور در آستانه انتخابات

به گزارش سرویس فضای مجازی خبرگزاری فارس، سایت دیده‌بان نوشت: پس از آنکه شبکه جنگ روانی و جاسوسی سازمان‌های جاسوسی بیگانه که در پوشش روزنامه‌نگار و خبرنگار مشغول جمع‌آوری اخبار و اطلاعات برای شبکه‌ها و رسانه‌های فارسی زبان ضد انقلاب چون بی‌بی‌سی و رادیو فردا بودند لو رفت و تعدادی از به‌اصطلاح روزنامه‌نگاران توسط نهادهای مسئول دستگیر شدند و جیغ بنفشی که توسط مدیران این شبکه‌ها به دلیل از دست دادن عوامل خود در داخل کشور به صدا درآمد، خبر از به خطا نرفتن تیر جمهوری اسلامی می‌داد که به قلب شبکه جاسوسی دشمن اصابت کرده بود.

اکنون که دشمنان قسم‌خورده ملت و کشور ایران شبکه‌ای که سال‌ها برای تشکیل آن زحمت کشیده بودند را از دست رفته می‌بینند و در آستانه انتخابات نیز برای ایجاد جنگ روانی علیه مردم ایران نیاز به اخبار و اطلاعات و همچنین پیاده‌نظامی دارند که همان خطوط را در داخل ایران، در برخی مطبوعات زنجیره‌ای پیگیری کند به فکر راه چاره افتاده‌اند.

در همین راستا با راه‌اندازی نشستی با عنوان «تهدید و ارعاب روزنامه‌نگاران در ایران» که با حضور رجبعلی مزروعی (نماینده افراطی حزب منحله مشارکت در مجلس ششم و جیره‌خوار کنونی MI6)، رضا معینی (مسئول بخش ایران گزارشگران بدون مرز و مرتبط با گروهک تروریستی منافقین) و احسان مهرابی (روزنامه‌نگار فراری روزنامه زنجیره‌ای اعتماد) برگزار شد، عناصر جریان فتنه و ضد انقلاب تلاش مذبوحانه‌ای کردند تا جمهوری اسلامی را متهم به سانسور کنند. در حالی که رسانه‌های آزاد مد نظر افراد فوق‌الذکر، بزرگترین سانسورکننده‌های اخبار هستند؛ چرا که مطالب هم‌قطارانشان را نیز سانسور می‌کنند.

 

رجبعلی مزروعی همکار سرویس جاسوسی انگلیس-رضا معینی مرتبط با گروهک تروریستی منافقین

اما نکته جالبی که در این مراسم بود اظهارات معینی مبنی بر گسیل خبرنگاران ـ بخوانید جاسوسان ـ به داخل کشور برای انتخابات بود. این اظهارات وی نیز همچون جیغ بنفش مدیران شبکه‌های ضد انقلاب پس از دستگیری شبکه جاسوسی استکبار مهر تأییدی بر به هدف خوردن تیر جمهوری اسلامی می‌دهد. وی در اینباره اینچنین می‌گوید: «نبرد اصلی که امروزه در جریان است نبرد اطلاع‌رسانی است و گزارشگران بدون مرز با وجود تمام سختی‌هایی که وجود دارد از همه روزنامه‌نگاران تقاضا می‌کند که برای پوشش انتخابات ریاست جمهوری به ایران سفر کنند.» این اظهارت معینی لزوم هوشیاری بیشتر نهادهای مسئول را می‌طلبد که از نفوذ عوامل بیگانه و ضد انقلاب به داخل کشور جلوگیری کنند.

 

خاطر نشان می‌شود که سال 88 نیز دشمنان ملت ایران و نظام اسلامی عوامل خود را در پوشش خبرنگار به داخل کشور فرستاده بودند که از جمله آن می‌توان به «مازیار بهاری» اشاره کرد، لذا برای جلوگیری از تکرار اتفاقاتی چون فتنه 88 دستگاه‌های مسئول باید تدابیر لازم را بیاندیشند تا از تلخ شدن کام مردم که خلق کننده حماسه سیاسی آنانند جلوگیری شود.

احسان مهرابی روزنامه‌نگار فراری روزنامه اعتماد و همکار فعلی رادیو زمانه و رادیو فردا

 

چگونه بحران سوریه، قطر و عربستان را ‌مقابل هم قرار داد؟

از زمان آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، حمایت همه‌جانبه کشورهای منطقه، به ویژه عربستان، قطر و ترکیه از گروه‌های مسلح مخالف اسد، به واقعیتی انکار‌ناپذیر تبدیل شد؛ اما به نظر می‌رسد با تطویل این بحران، اختلاف منافع میان این بازیگران منطقه‌ای به مرور بیشتر آشکار می‌شود و این موضوع، به رقابتی پنهان میان آن‌ها در سوریه دامن زده است.
کد خبر: ۳۱۴۴۷۵
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۲ - ۰۵:۰۷
از زمان آغاز ناآرامی‌ها در سوریه، حمایت همه‌جانبه کشورهای منطقه، به ویژه عربستان، قطر و ترکیه از گروه‌های مسلح مخالف اسد، به واقعیتی انکار‌ناپذیر تبدیل شد؛ اما به نظر می‌رسد با تطویل این بحران، اختلاف منافع میان این بازیگران منطقه‌ای به مرور بیشتر آشکار می‌شود و این موضوع، به رقابتی پنهان میان آن‌ها در سوریه دامن زده است.

به گزارش «تابناک»، روزنامه ترکیه‌ای «رادیکال» در مطلبی به تحلیل نقش بازیگران خارجی در بحران سوریه پرداخته و اشاره می‌کند، منافع متعارض این بازیگران در قبال سوریه، به‌‌ همان اندازهِ اختلافات داخلی گروه‌های مخالف، در تشدید بحران کنونی نقش داشته است.

در این میان، رقابت‌های عربستان سعودی و قطر برای کسب برتری در میان گروه‌های مخالف، به یکی از مهمترین جنبه‌های بحران در سوریه تبدیل شده است. این موضوع، بر پایه این مسأله اساسی استوار است که «در صورت سقوط بشار اسد، افراد وابسته به کدام کشور در میدان خواهند ماند؟».

«رادیکال» اشاره می‌کند که در این رقابت برای نفوذ، دوحه به طور خاص با گروه‌های وابسته به «اخوان المسلمین» کار می‌کند، در حالی که ریاض، گروه‌های میانه‌رو و سکولار را ترجیح می‌دهد. سعودی‌ها در روابط خود با سلفی‌ها به شیوه‌ای گزینشی عمل می‌کنند.

سعودی‌ها که امیدوارند بتوانند شکست خود در عراق و تشکیل دولت شیعه در آن کشور را با ایجاد یک «سوریه سنی» جبران کنند، شکل‌گیری احتمالی دولت اخوان المسلمین در سوریه را به منزله تهدیدی برای پادشاهی‌های منطقه ارزیابی می‌کنند. اما سعودی‌ها گزینش خود در ارتباط با گروه‌های سلفی را به چه شکل انجام می‌دهند؟

به گفته «احمد مصری»، یکی از شورشیان حاضر در شهر «درعا»، سعودی‌ها از گروه‌های میانه‌رو حمایت می‌کنند. بیشتر پولی که آن‌ها برای شورشیان ‌می‌فرستند، از طریق «شورای عالی نظامی» توزیع می‌شود. تحویل سلاح‌های خریداری شده توسط عربستان، تحت نظارت آمریکا انجام می‌گیرد و این حقیقت که سعودی‌ها سلاح‌های خریداری شده از کرواسی را میان شورشیان میانه‌رو توزیع کردند، در دسامبر گذشته فاش شد.

روزنامه رادیکال در گزارش خود می‌افزاید، بخش عمده کمک‌های عربستان برای شورشیان، از اردن به سوریه می‌رسد. شورشیانی که در اردن آموزش می‌بینند، از میان گروه‌های میانه رو‌تر سنی برگزیده شده‌اند. البته این بدان معنا نیست که سعودی به طور کلی با افراطیون کاری ندارند. بر کسی پوشیده نیست که سلفی‌های جهادی همچنان به عملیات خود با کمک چهره‌های مذهبی سعودی ادامه می‌دهند.

اما گزارش‌هایی هست، مبنی بر اینکه «بندر بن سلطان»، رئیس دستگاه اطلاعاتی سعودی، منابع گروه القاعده عراق را به «جبهه النصره» انتقال می‌دهد.

بنا بر اسناد «ویکی لیکس»، بندر که از وی با عنوان جعبه سیاه روابط ریاض ـ واشنگتن یاد می‌شود، پس از ترک پست سفارت عربستان در آمریکا در سال ۲۰۰۵ (سمتی که ۲۲ سال بر عهده داشت)، به همکاری با دولت بوش برای تقویت گروه‌های سلفی در مقابل گروه‌های مورد حمایت ایران ادامه داد؛ بنابراین، به هیچ وجه امکان پذیر نیست که شبکه سعودی- سلفی، در سوریه درگیر نباشد.

سیاست ریاض در این زمینه، مبارزه با شاخه سلفی القاعده در خاک خود و در عین حال، حمایت از این گروه در دیگر مناطق است. تمام آنچه سعودی‌ها می‌خواهند، این است که سلاح‌های این گروه علیه خودشان به کار گرفته نشود.

به هر حال، برخورد گزینشی عربستان با گروه‌های سلفی، از زمان آغاز برخی موفقیت‌های میدانی «جبهه النصره» و «احرار الشام» در سوریه آغاز شد. پس از مدتی، سعودی‌ها از رفتن سلفی‌های مقیم این کشور به جبهه‌های جنگ در سوریه جلوگیری کردند. وزیر کشور عربستان اعلام کرد، سلفی‌هایی که برای نبرد به سوریه بروند، هنگام بازگشت بازداشت می‌شوند.

در همین راستا، «شیخ عبدالعزیز»، مفتی اعظم سعودی نیز به ائمه جماعات زیر نظر خود اعلام کرد به مردم بگویند: «ما مخالف رفتن جوانان سعودی به سوریه برای جهاد هستیم. زیرا مشخص نیست آن‌ها تحت فرماندهی چه کسی می‌جنگند. در عوض، آن‌ها باید از طریق پول و دعا، از سوری‌ها حمایت کنند».

اما به جز عرصه نظامی، رقابت دوحه و ریاض در حوزه‌های سیاسی مربوط به سوریه نیز کاملاً قابل مشاهده است؛ برای نمونه، در سپتامبر ۲۰۱۲ عربستان و قطر به طور مشترک «فرماندهی شوراهای عالی نظامی انقلابی» را تأسیس کردند. اما یک ماه بعد، وقتی قطر فرماندهان نظامی را در دوحه جمع کرد تا پول در اختیارشان بگذارد، عربستان به میزبانی کسانی پرداخت که به دوحه نرفته بودند.

مورد دیگر، مربوط به ماه مارس سال گذشته است که گروه موسوم به ائتلاف مخالفین سوری، اقدام به انتخاب یک نخست وزیر موقت کرد. در آغاز اعلام شده بود که دوحه و ریاض بر سر نخست‌وزیری «اسد مصطفی» توافق دارند، ولی در دقیقه آخر، قطر از انتصاب «غسان هیتو» حمایت کرد. در نتیجه، اعضایی که مورد حمایت عربستان بودند، از ائتلاف کنار کشیدند.

به هر حال، آنچه از تحولات سوریه و نقش کشورهای منطقه در تشدید بحران این کشور برمی آید، آن است که با توجه به تعارض منافع این کشور‌ها، باید همچنان شاهد جنگ‌های نیابتی و رقابت‌های سیاسی در سوریه باشیم. البته در میان کشورهای منطقه، به جز عربستان و قطر، خود ترکیه نیز ـ که به نظر می‌رسد با حمایت از گروه‌های اخوانی به قطر نزدیک‌تر است ـ نقش بسیاری دارد که مورد اشاره این روزنامه ترکیه‌ای قرار نگرفته است.
 
 
رتبه‌بندی اقتصادی، آن چیزی است که شاید در اقتصاد ایران، هیچ ‌گاه به آن توجهی نشده‌ و یا در کمترین درجه اهمیت در نظام اقتصادی و بانکداری کشور مورد توجه واقع شده است. اما نگاهی به این موضوع، می‌تواند نشان دهد که چرا ‌اهمیت ندادن به این موضوع، می‌تواند فسادهای بزرگ اقتصادی نظیر فساد سه هزار میلیاردی را رقم بزند.
کد خبر: ۳۱۴۵۶۷
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۵:۱۰

رتبه‌بندی اقتصادی، آن چیزی است که شاید در اقتصاد ایران، هیچ ‌گاه به آن توجهی نشده‌ و یا در کمترین درجه اهمیت در نظام اقتصادی و بانکداری کشور مورد توجه واقع شده است. اما نگاهی به این موضوع، می‌تواند نشان دهد که چرا ‌اهمیت ندادن به این موضوع، می‌تواند فسادهای بزرگ اقتصادی نظیر فساد سه هزار میلیاردی را رقم بزند.

به گزارش «تابناک»، امروز بحث رتبه‌بندی اقتصادی افراد، یکی از مهمترین مسائل در نظام بانکداری به ویژه در کشورهای پیشرفته است. به شکل خلاصه رتبه‌بندی اقتصادی عبارت است از: یک روش آماری برای تعیین درجه اعتبار اقتصادی یک فرد برای بازپرداخت تسهیلات و وام‌های دریافتی از نظام بانکی.

بنا بر این گزارش، در نظام‌های اقتصادی با سیستم بانکداری مدرن، اصولا اداره‌ای مشخص به نام اداره اعتبارات، مسئول تعیین اعتبار و رتبه اعتباری مشتریان بانکی با استفاده از فاکتورهای و ویژگی‌های مشخصی است؛ یکی از مهمترین این فاکتور‌ها، تاریخچه بازپرداخت‌های مشتری است.

برای این منظور البته گزارش‌های اعتباری افراد ‌‌ماهیانه یا چند ماهه از سوی بانک مربوطه در اختیار این اداره قرار می‌گیرد؛ برای نمونه، در ایالات متحده‌، سه اداره متفاوت مسئول تعیین رتبه اعتباری مشتریان هستند که هر کدام بر پایه این گزارش‌ها، فاکتورهای دیگری را نیز برای تعیین این شاخص اعمال می‌کنند.

در بسیاری از کشورهای دنیا، از جمله کانادا و ایالات متحده این رتبه بندی از ۰ تا ۹ اعمال می‌شود که به همراه حروف انگلیسی I به معنی اعتبار مربوط به پرداخت اقساط (مانند تسهیلات خانه یا خودرو) و یا R به معنی اعتبار در گردش و قابل تجدید (در مورد کارت‌های اعتباری) مشخص کننده میزان اعتبار فرد در نزد سیستم بانکی آن کشور است.

جدول زیر نمونه‌های رتبه اعتباری در ایالات متحده را نشان می‌دهد:

نماد رتبه اعتباری

توضیح

R0 یا I0

مشتری به تازگی وارد سیستم رتبه بندی شده است و هیچ تاریخچه‌ای در خصوص وضعیت پرداخت‌های وی موجود نیست.

R1 یا I1

در یک ماه گذشته، مشتری اقساط یا بدهی خود را پرداخت نکرده است

R2 یا I2

در دو ماه گذشته، مشتری اقساط یا بدهی خود را پرداخت نکرده است

R3 یا I3

در سه ماه گذشته، مشتری اقساط یا بدهی خود را پرداخت نکرده است

R4 یا I4

در چهار ماه گذشته، مشتری اقساط یا بدهی خود را پرداخت نکرده است

R5 یا I5

زمینه اعتباری فرد برای پنج ماه موجود نیست، ولی هنوز فرد قادر به روشن سازی وضعیت پرداخت‌های خود هست

R7 یا I7

بدهی‌های فرد قابل تسویه از طریق دارایی‌های دیگر در سایر مؤسسات است

R8 یا I8

بدهی فرد از طریق مصادره و توقیف دارایی قابل پرداخت است

R9 یا I9

بدهی فرد به هیچ طریقی قابل پرداخت نیست و مشتری فاقد اعتبار در نظام بانکی است

اهمیت رتبه‌بندی اقتصادی در چیست؟

در سیستم‌های بانکداری ‌کشورهای پیشرفته از روند رتبه‌بندی اقتصادی استفاده می‌کنند؛ یعنی هنگامی که مشتری درخواست کارت اعتباری، وام و تسهیلات را دارد، بانک مربوطه نخست اقدام به بررسی رتبه اعتباری فرد می‌کند؛ بنابراین، در صورتی که مشتری ‌رتبه اعتباری مناسبی نداشته باشد، بانک بر پایه سیاست‌های خود یا از دادن وام و تسهیلات و کارت اعتباری خودداری ‌می‌کند و یا این تسهیلات را با نرخ سود بالاتر‌ به مشتری می‌پردازد.

برای نمونه، فردی با امتیاز ۷۰۰ تا ۸۵۰ تسهیلات را با نرخ سود ۵. ۵ درصد و فرد دیگری با امتیاز کمتر مثلا ۵۰۰‌‌، همان تسهیلات را با نرخ سود ۱۰ درصد دریافت می‌کند.

در این باره باید گفت، این امر منجر به آن می‌شود که ثبات و استحکام در سرمایه‌های بانک و توان باز‌پرداخت وام‌ها و تسهیلات‌ همزمان مورد توجه قرار می‌گیرد و در واقع از آنچه امروز در اقتصاد ایران می‌بینیم، یعنی بحران بدهی‌های بانکی تا اندازه بسیاری اجتناب می‌شود.

همچنین این امر منجر به آن می‌شود که راه برای دریافت تسهیلات با ارقام بالا و بدون در اختیار داشتن ظرفیت لازم برای بازپرداخت آن‌ها و همچنین دریافت وام‌های کلان با استفاده از اسناد غیر مرتبط و استفاده از خلل‌های بانکی تا حد ممکن بسته می‌شود. در نتیجه، امکان ایجاد فساد اقتصادی در حد کلان و با ارقام بالا به شدت در نظام اقتصادی و بانکداری کاهش می‌یابد و سرمایه‌های افراد در بانک‌ها، همواره در امان و معتبر باقی خواهد ماند.

این موضوع به اندازه‌ای در سیستم‌های پیشرفته بانکداری مدرن مورد توجه است که پژوهش‌های بسیاری پیرامون ارتقا و بهبود آن انجام می‌گیرد و روش‌های متفاوتی برای پیاده کردن بهینه آن ‌آزمایش‌ می‌شود.

این موضوعی است که امروزه و با توجه به وقایعی که در اقتصاد ایران دیده‌ایم، تقریبا هیچ توجهی به آن نشده و همین‌ منجر به بروز فسادهای مالی در بانک‌ها و سوء‌استفاده از ضعف‌های سیستم بانکی و همچنین بحران بدهی‌های بانکی شده است که سال گذشته سر و صدای بسیاری به پا کرد و پیامدهای آن به شدت در اقتصاد کشور و نیز حمایت نشدن از تولید دیده می‌شود.

به تازگی محسن رضایی، کاندیدای دور یازدهم ریاست جمهوری با تأکید بر ضرورت مبارزه با مفاسد اقتصادی گفت: باید فساد را ریشه‌کن و با مفسدین مبارزه جدی کرد، ولی مبارزه با مفسدان کافی نیست و باید ساختار‌هایی را که موجب فساد می‌شوند، اصلاح کنیم؛ ‌‌یکی از کارهای مهم در این زمینه، رتبه‌بندی افراد در نظام بانکی خواهد بود.

سال گذشته، بحث‌هایی پیرامون رتبه‌بندی دسته چک‌های بانکی بنا به رنگ مطرح شد که البته برداشتی سطحی و کم ژرفا از سیستم رتبه‌بندی اقتصادی است. در حالی که این مکانیزم، مستلزم وجود نهادهای مشخص و معتبر برای اجراست و هم اکنون در اقتصاد و بانکداری ایران، هیچ نشانی از آن دیده نمی‌شود.

همین مورد به ظاهر ساده یکی از مهمترین دلایل بروز فسادهای مالی و ایجاد بحران بدهی در اقتصاد کشور است؛ فسادهای مالی که با ارقام ریز و کلان، ضربه‌های شدیدی به بدنه اقتصاد کشور وارد کرده و اعتبار سیستم بانکی و اقتصادی کشور را در سطح جهانی به شدت کاهش می‌دهد.
 
کد خبر: ۳۱۴۵۱۸
تاریخ انتشار: ۳۱ فروردین ۱۳۹۲ - ۱۰:۳۹
ساراندوس کارگاگوس،نویسنده یونانی در نشست علمی" ایرانیان و یونانیان: حیات موازی" گفت: هدف هالیوود تخریب تمدن و فرهنگ ‌غنی هدف هالیوود تخریب تمدن و فرهنگ ‌غنی ملت هاست.فیلم هالیوودی ۳۰۰ هیچ ربطی با حقایق تاریخی ندارد.

به گزارش تسنیم ساراندوس کارگاگوس، محقق و نویسنده یونانی در نشست علمی " ایرانیان و یونانیان: حیات موازی" در آتن اظهار داشت: هدف هالیوود تخریب تمدن و فرهنگ ‌غنی هدف هالیوود تخریب تمدن و فرهنگ ‌غنی ملت هاست.

اولین نشست از سری نشست های علمی " ایرانیان و یونانیان، زندگی موازی" که با همت  رایزنی فرهنگی سفارت جمهوری اسلامی ایران در آتن برگزار می‌شود، با سخنرانی پروفسور ساراندوس کارگاگوس، استاد و نویسنده یونانی در تالار اجتماعات رایزنی فرهنگی کشورمان و با حضور شماری از یونانیان و ایرانیان مقیم شهر آتن برگزار شد.

وی در سخنرانی خود با اشاره به نقش تخریبی هالیوود در باره تاریخ و فرهنگ کشور متمدن گفت: هدف سازندگان فیلم هالیوودی 300 تخریب تمدن و فرهنگ‌های غنی دو ملت ایران و یونان بوده است.

این اندیشمند یونانی با اشاره به نقش تخریبی هالیوود در وارونه جلوه دادن حقایق تاریخی برای ضربه زدن به فرهنگ‌های غنی سایر کشورها گفت: فیلم هالیوودی 300 هیچ ربطی با حقایق تاریخی ندارد و در این فیلم هم ملت متمدن ایران و هم به فرهنگ و تاریخ یونان توهین شده است و این امر نشانگر نقش هالیوود در تخریب فرهنگ های غنی ملت های بزرگ است.

این اندیشمند یونانی درادامه با یادآوری روابط دیرینه و دوستانه ایرانیان و یونانیان گفت: دو ملت دارای رابطه چند هزار ساله هستند و همیشه به دیده احترام به همدیگر می‌نگرند.

کارگاکوس با یادآوری نمایش فیلم 300 از سوی سازندگان هالیوودی در یونان، افزود: با وجود آنکه اهل شهر" اسپارت "یونان هستم، اما تاکید دارم که قهرمانان معرفی شده در این فیلم بی‌ارزش سنخیتی با مردم این شهر ندارند.

وی ادامه داد: بعد از نمایش این فیلم در مصاحبه‌ای با انتقاد از آن تاکید کردم که سازندگان فیلم 300 هم به ایرانیان که ملتی متمدن بوده و هستنند و هم به تاریخ و فرهنگ یونان توهین کرده‌اند.
این استاد و نویسنده یونانی در بخش دیگری از سخنان خود با یادآوری جنگ‌های یونان و ایران در دوران باستان گفت: گرچه ایرانیان و یونانیان دو رقیب بودند اما در مجموع روابط تاریخی، فرهنگی و علمی دو کشور برجنگ‌های گذشته آنها برتری داشته و به همین دلیل همیشه دو ملت برای یکدیگر احترام خاصی قائل بوده و هستند.

گارگاکوس، در ادامه تبادل زبانی و وارد شدن واژگان زبان فارسی به زبان یونانی و به عکس را یکی دیگر از ارتباط مهم دو ملت متمدن ایران و یونان دانست و گفت: دانشمندان و اهل ادب دو کشور علاوه بر تبادل دیدگاه های علمی و فرهنگی، به جهان بشریت خدمات ارزنده‌ای ارایه کرده‌اند.
خانم دکترکاترینا پالئو،  رییس انجمن تئاتر "آرکادیای" یونان که ریاست نشست را بر عهده داشت، دربارة موضوع نشست گفت: ایرانیان از دیرباز تا کنون در زمینه حقوق بشر پیشتاز بوده و کتیبه‌ حمورابی و آموزه‌‎های اندیشمندان ایرانی همواره بر رعایت حقوق انسان ها تأکید کرده است.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد