خبرگزاری فارس: پاپ فرانسیس اول، ساعتی قبل به عنوان رهبر کاتولیکهای جهان انتخاب شد.
به گزارش خبرگزاری فارس/a>، «خورخه ماریو برگوگلیو» ملقب به پاپ فرانسیس اول از طرف کاردینالهای اعظم واتیکان به عنوان رهبر جدید کاتولیکهای جهان انتخاب شد.
پاپ فرانسیس اول، متولد 17 دسامبر 1936 و 76 سال دارد و اولین پاپی است که از آمریکای لاتین انتخاب میشود.فرانسیس اول یکی از پنج فرزند یک کارگر راهآهن ایتالیایی الاصل است.
وی از سال 1998 اسقف بوینس آیرس بود و از سال 2001 به بعد به مقام کاردینالی دست یافت و به عنوان سر اسقف کلیسای کاتولیک آرژانتین خدمت کرد.
وی فلسفه، ادبیات و روانشناسی خوانده است. پاپ فرانسیس دویست و شصت و ششمین پاپ محسوب میشود و رهبر یک میلیارد و دویست میلیون کاتولیک است. وی عضو گروهی به نام «جزوئیت» است که یک گروه تاریخی مسیحی هستند که از جمله مسیحیان پیشرو در کلیسای کاتولیک محسوب میشوند و تاکید زیادی بر پاکسازی کلیسا از فساد مالی و اخلاقی دارند. وی بالاترین رای را بعد از پاپ بندیکت شانزدهم کسب کرده است. وی یک محافظه کار روشنفکر و از جمله کاردینالهای حامی گفتوگوی بین ادیان است. وی با ازدواج همجنس گرایان و استفاده زنان از وسایل پیشگیری از بارداری و سقط جنین مخالف است. علیرغم این مخالفتها، گفته میشود که پاپ جدید کمی میانه روتر است و ممکن است از بعضی از نظرات محافظه کارانه کلیسا فاصله بگیرد. گفته میشود پاپ فرانسیس بسیار ساده زیست است و کمکهای زیادی به فقرا میکند. زمانی که به عنوان کاردینال انتخاب شد و قصد داشت به واتیکان سفر کند به صدها نفری که قرار بود وی را در این سفر همراهی کنند توصیه کرد پول بلیط هواپیما را خرج فقرای آرژانتین کنند و به تنهایی عازم واتیکان شد.
خبرگزاری فارس: بر اساس دکترین جدید روسیه، مسکو توسعه برنامه هستهای را حق مسلم جمهوری اسلامی ایران میداند و قصد دارد برای تحقق این حق به ایران کمک کند.
به گزارش خبرنگار دفتر منطقهای فارس در دوشنبه، «ایگور پانکراتینکو» کارشناس روس با ارسال یک یادداشت اختصاصی برای فارس به بررسی نتایج نشست اخیر ایران و گروه 1+5 در «آلماتی» و رویکردهای پس از آن پرداخته است.به نظر میرسد نتایجی که از مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی گرفته شد، نسبتا خوشبینانه بوده است اما در اصل همانگونه که از قبل پیشبینی میشد در این مذاکرات پیشرفتهای خاصی حاصل نشد. علیرغم این مسئله، بهطور عجیبی طرفهای مذاکرهکننده و برخی از ناظران در رابطه با نتایج نشست آلماتی به بیان یک نوع «خوشبینیهای محتاطانه» پرداختند بویژه این امر در تفسیرهای کسانی بیشتر به نظر میرسد که در غرب در رابطه با بحث ایران از مواضع به اصطلاح «میانه رو» پیروی میکنند.
اما آن عده که در غرب با عنوان «بازها» دانسته میشوند و بر این باورند که برنامه هستهای ایران ماهیت نظامی داشته و باید از راه توسل به زور متوقف شود، در رابطه با نتایج مذاکرات آلماتی ناراحت بوده و اقدام به جوسازی میکنند.
بنابراین بهتر خواهد بود بیش از نتایج رسمی مذاکرات آلماتی در مورد فرایندهای سیاسی و تغییر رویکردها صحبت کنیم که در آلماتی برجسته شده بود و به طور قابلتوجهی وضعیت بعد از این مذاکرات را تعیین خواهد کرد.
به عبارتی، این مسئله دلیل خوشبینی موضع هیئت ایرانی بود چرا که ایرانیها بار دیگر اثبات کردند مذاکرهکنندگان خوبی هستند و روش تاکتیکی آنها در آلماتی بسیار عالی بود. آنها بهطور آگاهانه سطح انتظارات از خود (در چشم غربیها) را بهحدی پائین آورده بودند که حتی حرکات و واکنشهای عادی هیئت ایرانی بهعنوان «گامی بزرگ و رو بهجلو» تعبیر میشد.
همینطور ایران (بدون خرج کردن تلاشهای خاص و هیچگونه عقبنشینی از مواضع خود) بهبخش غربی گروه 1+5 که به هر نوع پیشرفتی در این مذاکرات نیاز داشتند (حتی نه پیشرفت بلکه تظاهر به پیشرفت تا نشان دهند که بر روند «مدیریت» داشته و از قدرت تأثیرگذاری بر روی ایران برخوردارند)، «کمک» کرد. بدون چنین تظاهری شرایط برای غربیها تا حدی ناخوشایند و حتی نامناسب بود چرا که هزینههای بزرگ سیاسی و مالی برای وادار کردن ایران به مذاکرات صورت گرفته و همچنان نتیجهای مشخصی بهبار نیاورده است: ایران نه تنها شرایط غرب را نمیپذیرد بلکه بازی دیپلماتیک خود را تحمیل میکند.
در نتیجه، تهران به نوعی «حق ابتکار» را به غرب واگذار کرده و این نتیجه را به دست آورد که اکنون غربیها در قیاس با مواضع قبلی خود به ایران پیشنهادات بیشتری ارائه میکنند و در مقابل تقاضای گذشتهای کمتری دارند. ضمنا گذشتها مورد نظر غربیها در کل برای ایران قابلقبول میباشد.
اکنون در رابطه با آنچه که بیرون از چشم دوربینها ماند، یعنی درباره روندهایی که تازه دارند شکل میگیرند (شاید هم واقعیت پیدا نکنند) و هر چند نه به طور مستقیم بلکه به طور ضمنی مسیر مذاکرات آلماتی را تعیین کردند (منظور تغییر رویکردهای غرب در برابر برنامه هستهای ایران است) که در آینده به طور ناگزیر اتفاق خواهد افتاد، مهمترین نکتهای که باید به آن اشاره شود این است که برنامه هستهای ایران در افکار عمومی غربیها و بخشی از نخبگان سیاسی غرب، دیگر در حال از دست دادن ماهیت به اصطلاح آنان «شر مطلق» قرار گرفته است.
بیش از پیش در غرب این صحبتها بهگوش میرسد که برنامه هستهای ایران برای باقی جهان هیچگونه تأثیر «آخرزمانی» نداشته و این موضوع نمیتواند یک تهدید جدی برای «بشریت مترقی» دانسته شود.
و بالاخره باید حق ایران برای استفاده از انرژی صلحآمیز هستهای پذیرفته شود و از سیاست تقابل که نه برای نظام سیاسی جمهوری اسلامی و نه برای اقتصاد ایران تأثیر بحرانزا ندارد، دست کشید.
علاوه بر این، چنانچه سیر فعالیتهای سیاسی پیرامون برنامه هستهای ایران در 2 سال گذشته مورد بررسی قرار داده شود، به این نتیجه میتوان رسید که این فعالیتها به نوعی در حال تبدیل شدن به یک نوع «سنت» غربیها هستند به طوری که آنها اظهار میدارند: «باید همواره در مورد برنامه هستهای ایران سخن بگوئیم هر چند مسائل مهمتر از این برایمان وجود دارد.»
و مهمتر این است که کارت ایران بیش از پیش به عناصری در مبارزه داخلی نخبگان غربی تبدیل میشود.
علیرغم این نباید گرفتار هیچ نوع توهم شد: نظام سیاسی موجود ایران، یعنی جمهوری اسلامی برای همه نخبگان سیاسی غربی یک پدیده غیرقابل قبول است چرا که غرب را با چالش جدی برای حفظ و تجدید سیستم استعمار نرم مواجه میکند. تفاوت و تقابل نخبگان غربی به آن برمیگردد که چگونه باید با ایران مبارزه کرد.
«میانهروها» بر این باورند که هدف استراتژیک محدود کردن نفوذ رو به افزایش ایران از راه «غیرخشونتآمیز» میباشد. یعنی ایجاد یک سیستم بازدارندگی و توازن که بتواند به طور مؤثری جمهوری اسلامی را در انزوا قرار داده و آن را برای تعامل با غرب متمایل کند. در ادامه این فرایند تطمیع برخی از نخبگان ایرانی بعید نخواهد بود.
فعالیتهای خرابکارانه و حرکت در مسیر لطمه زدن به جامعه ایرانی، حمایت از هرج و مرج «قابل کنترل» پیرامون ایران و جلوگیری از دستیابی جمهوری اسلامی بهفناوریهای پیشرفته از ابزارهای مورد بهرهبرداری غربیهاست. چنانچه این ابزارها در مورد اتحاد شوروی جواب دادند پس چرا بار دیگر نتوان برای استفاده از آنها تلاش کرد؟
نقطه نظر گروه «بازها» را به وضوح «مارک روبیو» ستاره به اصطلاح در حال طلوع جمهوریخواهان (و یکی از شرکتکنندگان احتمالی انتخابات سال 2016 ریاست جمهوری آمریکا) پس از سفر خود به کشورهای خاور نزدیک، بیان کرد.
وی گفت: کل دنیا از آن نگران است که ایران با دست یافتن بهسلاح هستهای میتواند آسیبناپذیر شود. حتی روسها دارند به صورت غیرمستقیم علائمی در رابطه با از دست دادن صبر و شکیبایی در برابر رفتارهای ایران را نشان میدهند. روبیو در مورد مذاکرات ایران با گروه 1+5 در آلماتی، اعلام کرد که با نظر مقامات اسرائیلی موافق است که ایران از راه مذاکرات میخواهد فرصت مناسبی برای پیشرفتهای برنامه هستهای خود فراهم کند.
در این بخش «موافقت با نظر مقامات اسرائیلی» عباراتی کلیدی است زیرا اساس موضع «بازها» را سرمایه سعودی و منافع سیاسی اسرائیل تشکیل میدهد. هم برای لابی سعودی و هم اسرائیلی رویکرد «میانهروها» به این دلیل قابل قبول نیست که این روش به زمان نیاز دارد و این 2 کشور باید هماکنون به صورت فوری اقدام کنند زیرا این امر بهای وجود و یا عدم وجود آنها به صورت فعلی میباشد.
همین طور از لانه بازها است که اسطورههای اصلی در مورد برنامه هستهای ایران و مذاکرات در حال انجام بهپرواز در میآید. اسطورههای ضعیف کار شده و همراه با تضادهای متعدد داخلی که قدرت انتقادپذیری نداشته و تنها هدف گیچ کردن مخاطبان و دست یافتن بهموفقیت سریع را دنبال میکنند.
نکته مهم اینکه برای پرداختن بهاین ضعفها زمان باقی گذاشته نمیشود با این حساب که پیروزشدگان محکوم نیستند بلکه آنهایی محکومند که مغلوب میشوند...
امروزه در فضای رسانهای با نیرویی جدید 3 اسطوره بهچرخش درآمده است:
- ایران عمدا مذاکرات را طولانی میکند تا بهساخت سلاح هستهای دست یابد؛
- تهران از مذاکرات مستقیم با آمریکا خودداری میکند؛
- و اسطوره کاملا جدید اینکه ایران در حال تولید پلوتونیوم در اراک میباشد.
چارچوب محدود این مطلب اجازه نمیدهد تا به جزئیات هر یک از این اسطورهها پرداخته شده و بیاساس بودن آنها بهثبوت رسانده شود. این کار زمان دیگری انجام خواهد شد.
حالا فرایندهای زیر به صورت علنی به نظر میرسند که مسیر مذاکرات پس از نشست آلماتی و مبارزه پیرامون برنامه هستهای جمهوری اسلامی را تعیین خواهند کرد.
اولا، مبارزه «میانهروها» و «بازها» پیرامون «موضوع هستهای ایران» در رابطه با تحریمها به صورت علنی (و برای عموم مردم) دنبال خواهد شد. چنانچه «بازها» جانبدار تشدید تحریمها هستند پس «میانهروها» ضمن عدم حمایت از لغو کامل تحریمها، از کاهش کنترل بر اجرای آنها حمایت میکنند.
معلوم است که غرب هیچگاه از تحریمها علیه جمهوری اسلامی دست بر نخواهد داشت ولی همزمان اینگونه سیاست از یک طرف اجازه میدهد که غرب در مواقعی که لازم بداند بتواند «پیچها را صفت کند» و از سوی دیگر ضمن «حفظ وجهه» خود بتواند به ایران و جامعه بینالمللی «حسن نیت» نشان دهد.
دوما، در متن گسترش روحیات مثبت در جوامع غربی نسبت به برنامه صلحآمیز هستهای ایران، بروز داستانهای ترسناک در فضای رسانهای در مورد جمهوری اسلامی (از تهیه بمب پلوتونیوم گرفته تا سرکوبی خونین مخالفین داخلی و حمایت از تروریسم بینالمللی) کاملا امکانپذیر خواهد بود.
سوما، در مرحله پیش رو، اصلیترین برهمزننده آرامش، توطئهکننده و حامی ایجاد اختلافات و ارائهکننده اطلاعات ساختگی در رابطه با برنامه هستهای ایران، اسرائیل خواهد بود.
ضمنا مذاکرات آلماتی نشان داد که جمهوری اسلامی ابزار مقابله با تلآویو را در اختیار دارد. در پایان این مذاکرات «سعید جلیلی» بهشرکتکنندگان گروه 1+5 و جامعه بینالمللی بررسی جدی موضوع از بین بردن سلاحهای کشتار جمعی رژیم صهیونیستی، خلع سلاح آن و تعیین این موضوع که چه کشوری این سلاحها را در اختیار این رژیم قرار داده است، پیشنهاد کرد.
البته مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا «کاترین اشتون» از چنین پیشنهادی بهسردرگمی افتاده بود...اما شکی وجود ندارد که این سخنان جلیلی شنیده خواهند شد و برای ایران توجه بینالمللی و امتیازات سیاسی را برای مذاکرات بعدی فراهم خواهند کرد. ایده خاور نزدیک عاری از سلاحهای هستهای و خلع سلاح اسرائیل میتواند و باید برگ برنده دیپلماسی ایران باشد. این امر نه تنها از سوی بیشتر کشورها حمایت خواهد شد بلکه به اصلی تبدیل خواهد شد که پیرامون آن بخش غیرغربی جامعه جهانی متحد خواهد شد.
ضمن صحبت از آینده مذاکرات پیرامون برنامه هستهای ایران باید در رابطه با موضع جدید روسیه در این مورد مواردی گفته شود. در 15 فوریه سال جاری میلادی نشست شورای امنیت روسیه با شکل نیمهعلنی بهریاست «ولادیمیر پوتین» برگزار شد که در آن دکترین تجدیدشده سیاست خارجی روسیه مورد بحث و بررسی قرار گرفت. آمادهسازی این سند همراه با مباحث داغ گروههای کاری بود که بر روی زمینههای مشخص فعالیت صورت گرفت.
در رابطه با ایران، مباحث تهیهکنندگان این دکترین را میتوان به 2 دسته جدا کرد: یکی جانبداران برنامه هستهای ایران و دیگری مخالفان آن. اعضاء این گروهها چه کسانی هستند؟ جانبداران برنامه هستهای ایران اساسا نمایندگان نهادهای نظامی، امنیتی و انتظامی، مجتمع صنایع نظامی و فناوریهای بالا روسیه میباشند. آنها از گسترش همکاریها با ایران و حضور روسیه در بازار انرژی هستهای جمهوری اسلامی، تحقق طرحهای مشترک فناوریهای پیشرفته از جمله در زمینه موشکی حمایت میکنند.
در ضمن، اعضای گروه مورد اشاره بهخوبی درک میکنند که اینگونه همکاریها میتواند منجر بهحساسیتهای آمریکا شود ولی با وجود این آماده تحمل سردی روابط با واشنگتن میباشند زیرا میدانند که وعده بهبود روابط که همواره از سوی «کاخ سفید» داده میشود در اصل فریبی بیش نیست.
مخالفان برنامه هستهای ایران در روسیه، نمایندگان غربگرای مجتمع مواد خام و انرژی این کشور میباشند که از رقابت تهران با مسکو در زمینه نفت و بخصوص در بازار گاز نگرانند. گذشته از این داراییهای اصلی مالی اعضای این گروه با سیستم بانکی غربی به طور مستقیم مرتبط بوده و آنها از ناراحت شدن غرب نگرانند و فکر میکنند که چنین امری میتواند آنها را از اندوختههایشان از ناحیه اقتصاد مبتنی بر منابع خام محروم کند.
اگر واضحتر صحبت کنیم، جانبداران گروه اول بیشتر در دستگاه رئیس جمهوری ولادیمیر پوتین قرار داشته و گروه دوم در حکومت «دیمیتری مدودف» دارای موقعیت میباشند که مخالفت بین آنها در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به ایران و برنامه هستهای آن بیش از پیش حادتر میشود.
بهنظر میرسد که حل این اختلاف بدون نقش مستقیم رئیس جمهوری روسیه غیرممکن خواهد بود. اینجا موضوع فقط محدود به نوع نگاه این 2 گروه نسبت به ایران نیست بلکه صحبت در کل از خطمشی سیاست خارجی است که روسیه میخواهد در خاور نزدیک و در آسیای مرکزی پیاده کند. برای مدتزمان طولانی نخبگان سیاسی روسیه و خود رئیس جمهور ولادیمیر پوتین به دنبال ایجاد به اصطلاح یک نوع «تعادل و توازن» منافع بودند و به این دلیل در رابطه با مبارزه دیپلماتیک ایران و بخش غربی گروه 1+5 نقش منفعل داشتند.
هماکنون دیگر زمان اندیشیدن بهموضوع «توازن» و یا همان «کج دار و مریز» بهپایان میرسد و همچنان قرار گرفتن در موضع انفعالی برای روسیه هزینههای بالای سیاسی و حیثیتی به همراه خواهد داشت. بنابراین جانبداران توسعه روابط روسیه با ایران توانستند در دکترین جدید (بدون نام بردن از جمهوری اسلامی ایران) به ضرورت داشتن موضع فعال روسیه در رابطه با مذاکرات و تحریمها تأکید کنند.
همینطور طبق دکترین جدید، روسیه حق جمهوری اسلامی ایران برای توسعه برنامه هستهای را حق مسلم این کشور میداند و قصد دارد برای تحقق این حق به ایران کمک کند. دیگر اینکه روسیه به صورت قاطع با تحریمهای یکجانبه که از سوی هر کشوری یا گروهی از کشورها با دور زدن سازمان ملل متحد اعمال شود، مخالفت خواهد کرد.میتوان انتظار داشت که در صورت پیچیده شدن روابط با آمریکا، روسیه آمادگی غیرقانونی اعلام کردن تحریمهای فعلی را خواهد داشت و متناسبا با دور زدن این تحریمها از سوی دوایر بازرگانی روسی مخالفت نخواهد کرد. و در نهایت خیلی از چیزها بستگی بهآن دارد که تا کجا دقیق و به نحو احسن دیپلماسی ایران میتواند از مخالفتهای رو به افزایش میان روسیه با بخش غربی گروه 1+5 استفاده کند و تا کجا برای روسیه پیشنهادات ایران در زمینه طرحهای مشترک اقتصادی و سیاسی جذابیت خواهد داشت و تا کجا مقامات ایرانی به تمایل موجود در جامعه روسیه برای نزدیکی 2 کشور واکنش سریع نشان خواهند داد.
اصرار جان کری - اولین تحرک جدّی بین المللی خود را پس از انتخاب اخیرش به عنوان رئیس دستگاه دیپلماسی ایالات متحده آمریکا موضوع بحران سوریه و حضور در اجلاس رم قرار داده بود - به ائتلاف معارضه برای شرکت در این نشست از همان ابتدا نشان از پر بودن دست آنان و ارائه پیشنهادهای جدید داشت. پیشنهادهایی که با گذشته متفاوت بود: اختصاص 60 میلیون دلار کمک به مخالفان بشار اسد اضافه بر مساعدت های آموزشی، دارویی و غذایی و البته تشویق و ترغیب دیگران از جمله اتحادیه اروپا به اقدام مشابه. بگذریم که برخی دولت های عربی از مدتها قبل و بدون نیاز به ترغیب آمریکا و اجلاس رم این روند را دنبال می کردند. به هرحال اقدام آمریکا و به دنبال آن ماحصل نشست رم نتایج زیر را در پی داشت:
1-بی تردید کمک مالی و لجستیکی اخیر آمریکا و اتحادیه اروپا به معارضه سوریه موجب تشویق بیشتر ائتلاف و ارتش آزاد در استمرار شیوۀ درگیری و ادامۀ نزاغ مسلحانه و کشتار و خشونت و فاصله بیشتر با نظام خواهد شد و این ذهنیت را که میرفت با تلاش روسیه راهکار مذاکراتی برای پیدا کردن یک راه حل سیاسی به منظور کاهش خشونت و تخریب دنبال شود کمرنگ و لااقل به تعویق انداخت.
2- در اظهارات مقامات آمریکایی و غربی هم چنان سخن از اولویت راه حل سیاسی و یافتن راهی برای مذاکره مخالفان با دولت سوریه وجود دارد به ویژه وقتی با روس ها دیدار می کنند (اشاره به ملاقات جان کری با لاوروف در برلین و اولاند با پوتین در مسکو) این بدان معناست که اولا مذاکره با بشار و حکومت سوریه به معنای حسن نیّت نیست ثانیا با ارائه کمک های تسلیحاتی و لجستیکی به معارضه که صریحاً این بار بدان اذعان نمودند هدف تسلّط بیشتر بر زمین و بالا بردن توان مذاکراتی هم زمان آنان است.
3- درست است که جبهه غرب همراه با برخی دولت های عربی منطقه بنای کمک تسلیحاتی بیشتر به ائتلاف ملی را در رم به تصویب رساند اما فراموش نکنیم که این کمک ها از نظر آمریکا می بایست در دو جبهه به کار گرفته شود. علیه نیروی های نظامی دولت وعلیه نیروهای تندرو جهادی تزدیک به القاعده که در واقع فکر غربیها را این روزها بیش از نظام سوریه و آقای بشار اسد به خود مشغول ساخته است. در بیانیه پایانی اجلاس رم بر ضرورت تغییر موازنه در معرکه تأکید شده است. این تأکید معنای دوگانه دارد. این روزها برکسی پوشیده نیست که نیروهای واقعی عملیاتی در جبهه مخالفان دولت سوریه، جبهه النصره، گردان های فاروق، احرارالشّام همین تندروهای سلفی نزدیک به جریان القاعده هستند که تهدید جدّی برای آینده حضور آمریکا و غرب محسوب می شوند. از لحاظ جبهه غرب این معادله در روی زمین می بایست به سود ائتلاف ملّی و ارتش آزاد تغییر کند.
4- در این کش و قوس، آمریکائی ها نشان دادند در دادن سلاح پیشرفته به مخالفان سوری تردید دارند. به نظر می رسد علت آن مشخص است. نگرانی آن ها جریان های تندرو جهادی هستند. مشکل آمریکائی ها این است که این جریانات سلفی به اصطلاح جهادگر القاعده که انگیزه بیشتری برای مواجهه نظامی دارند هم در واحدهای مستقل عمل می کنند و هم در صفوف گروه های موسوم به ارتش آزاد نفوذ کرده و تمیز آن ها آسان نیست. یک طیف فکری است که در درون جبهه مخالفان از میانه رو تا تندرو را کنار هم قرار داده و البته گهگاهی با یکدیگر درگیر شده و تلفاتی داشته اند.
نمایش و نمادهای دیپلماتیک
جنبه های نمادین این سفر به نوبه خود حائز اهمیت بود. هم به لحاظ شخصیت و ظرفیت جان کری، وزیر امور خارجه و هم به لحاظ کشورهایی که او در این سفر از آن ها دیدار داشت، می توان جنبه های نمادین زیادی در این سفر مشاهده کرد. آغاز سفر با انگلیس که عمده ترین متحد ایالات متحده در بین کشورهای جهان محسوب می شود، از نظر سمبلیک حائز اهمیت است. اما شاید نمادهای شخصی جلب توجه بیشتری کند. در این خصوص باید گفت اولا کری در این سفر نشان داد که در هر جایی و در هر مکانی به نحوی می تواند با ذکر سوابق و خاطرات و موضوعات مورد علاقه، ایجاد ارتباط کند. تسلط او بر زبان های فرانسه، آلمانی و اندکی ایتالیایی در جنبه های نمادین شخصی حائز اهمیت بود. به علاوه آگاهی او از موضع گیری های امریکا در مورد موضوعات ریز و فنی مانند موضع ایالات متحده در جزایر فالکلند که یک موضع گیری حقوقی و حساب شده و به گونه ای است که باید آن را با کلمات دقیق بیان کرد، نشان می دهد که کری می تواند با موضوع و محیط ارتباط پیدا کند.
نکته دوم در این جبنه های نمادین دیدارهای او با اعضای سفارت خانه های امریکا و خانواده های آنان بود. تقریبا در همه جا این دیدارها را در جریان سفر انجام داد و نشان داد که از زندگی دیپلماتیک آگاهی دارد. به این معنی که چون شخصا یک دیپلمات زاده است، شرایط دیپلمات های امریکا را درک می کند. باید در نظر داشت که زندگی دیپلماتیک علیرغم ظاهر پرماجرای بیرونی، بسیار پرچالش و سخت است، در حال حاضر برای دیپلمات های امریکا و خانواده های آن ها زندگی در خارج از سرزمین امریکا ساده نیست. در این زمینه علاوه بر سختی های کار دیپلماتیک برای همه دیپلمات ها، ایالات متحده در وضعیت خاص و ویژه ای قرار دارد. اما کری در جاهایی که این دیدارها را با اعضای سفارتخانه های امریکا و خانواده هایشان داشت، تلاش کرد اهمیت کار آن ها و درکی که از سختی زندگی آن ها دارد را نشان دهد و به این وسیله ارتباط خاصی با آن ها برقرار کرد. البته باید گفت بخشی از سخنان او متمرکز بر داخل امریکا و وزارت خارجه امریکا بود. به این صورت که کری در دیدار با اعضای سفارت خانه ها و کارمندان وزارت خارجه امریکا گفت که کسی نیست که از بالا وارد وزارت خارجه شده بلکه درکی از لایه های میانی و زیرین زندگی دیپلماتیک دارد و این نوع برخورد از نظر اجرایی حائز اهمیت است.
در کنار جنبه های نمایشی فردی، بعد دیگر نمادین این سفر تاکید بر دوستی ایالات متحده با کشورهای خاص و ویژه ای در اروپا و خاورمیانه است که به جنبه های محتوایی آن نیز پرداخته خواهد شد.
از آن چه که ذکر شد می توان گفت که شاهد تغییر نقش کری از یک سیاستمدار و سناتور به وزیر خارجه بودیم. در عین حال این پیام را هم به کاخ سفید داد که وزیر خارجه امریکا است و به تاکید بر این جنبه نمادین پای فشرد که علیرغم سوابق گسترده در امور خارجی است، مستقل عمل نخواهد کرد. او تاکید کرد که جان کری وزیر امور خارجه اوباما است. این جنبه های نمادین همگی قابل توجه اند اما باید دید که در زمینه مذاکرات دیپلماتیک چه اقداماتی صورت گرفته است؟
مذاکرات دیپلماتیک
به طور کلی در دیدار های کری با مقام های گوناگون، دو دسته موضوع قابل توجه است. دسته اول موضوعات دوجانبه است. در روابط ایالات متحده با تک تک کشورها مسائل دو جانبه وجود دارد که در این زمنیه از روابط انگلیس و امریکا گرفته روابط آلمان و امریکا و فرانسه و امریکا و هم چنین روابط کشورهای خلیج فارس و امریکا می توان یاد کرد که در هر یک موضوع خاصی وجود دارد. به عنوان مثال در روابط امریکا و فرانسه در حال حاضر چگونگی کمک امریکا به فرانسه در زمینه مالی یک موضوع دوجانبه است که هرچند در چارچوب همکاری های ناتو نیز قابل توجه است اما وجوه دوجانبه در این زمینه برجسته است. در زمینه مصر، موضوع چگونگی اداره این دوران گذار در مصر حائز اهمیت است و این که امریکا چگونه از نظر سیاسی و اقتصادی به این روند کمک کند. البته سفر کری پر ماجرا بود و برگزاری تظاهرات گوناگون و عدم تمایل برخی رهبران احزاب مخالف اخوان المسلمین برای دیدار با کری نیز قابل توجه بود. در موضوع مصر امریکا متهم است که پشتیبان ائتلاف اخوان المسلمین و ارتش است و این برداشت سیاسی در این سفر دو جانبه خود را نشان داد. در مورد ترکیه علاوه بر همکاری های کلاسیک، مسئله موضع متفاوت امریکا و ترکیه در مورد اسرائیل برجسته شد. به گونه ای که اظهار نظر آقای اردوغان در برابر نهادن اقدامات صهیونیست ها با نسل کشی، واکنش نسبتا تند کری را در بر داشت. در مابقی کشورها مسائل دوجانبه نسبتا مهمی بررسی شد.
دسته دوم موضوعات بین المللی بود. به این صورت که چند موضوع در همه این سفرها در کانون توجه قرار گرفت. منجمله مسئله سوریه، مسئله پرونده هسته ای ایران و مسئله فلسطین که البته نسبت به دو مسئله دیگر برجستگی کمتری داشت و تنها به دیداری با محمود عباس رئیس تشکیلات خودگردان فلسطین خلاصه شد. اما در این میان سوریه بیشترین توجه را جلب کرد و آن چه در این دیدارها برجسته بود تا حدودی تغییر لحن کری به عنوان وزیر خارجه و تند تر شدن موضع گیری امریکا مخصوصا از نظر عملیاتی بود. به این صورت که امریکا اعلام کرد کمک مستقمیی به مخالفین دولت سوریه خواهد کرد. البته این کمک از اعلام صریح دادن اسلحه سنگین و پیشرفته فاصله داشت اما به سمت نوعی حمایت نظامی از مخالفین سوق کرد که تا حدودی با موضع گیری های ماه های گذشته ایالات متحده متفاوت بود. البته باید گفت که کری قبل از پیوستن به قوه مجریه، در سنا از حامیان در اختیار نهادن کمک های جدی و موثر به مخالفان دولت سوریه محسوب می شد.
اما مسئله سوریه برجسته ترین موضوعی بود که نشان داد امریکا با متحدین موثر خود در مورد سوریه در همه زمینه ها نگاه یکسانی ندارد. در ترکیه، در قطر و در عربستان سعودی این تفاوت برجسته تر شد. در سعودی به طور خاصی وزیر خارجه عربستان در مصاحبه مشترک با کری تاکید کرد که عربستان معتقد به دادن کمک های نظامی در قالب وظایف اخلاقی به مخالفان نظام سوریه است. در ترکیه و قطر هم این مسئله مشخص بود که این سه متحد امریکا لحن نظامی تر و تند تری نسبت به ایالات متحده در مورد مسئله سوریه اتخاذ کرده اند. مسائل مربوط به اروپا هم در موضوعات چند جانبه حائز اهمیت بود. امریکا سعی کرد بگوید که ما هم چنان در اروپا نگاه متحدانه خود را حفظ کرده ایم و از نظر تحلیل این مسئله قابل توجهی است.
تحلیل دیپلماتیک
مجموعه اظهار نظرهای کری، دیدارهای او و هم چنین تحلیل هایی که از این سفر شده ما را به این برداشت های می رساند که اولا فاصله قابل توجهی بین آن چه ایالات متحده به عنوان تغییر ثقل از اروپا و خاورمیانه به آسیا در سال گذشته میلادی اعلام کرد وجود دارد. این که کری سفر خارجی خود را در اروپا آغاز می کند و مدت زیادی در خاورمیانه متوقف می شود و تحلیل محتوای سخنان او نشان می دهد که امریکا در تلاش است که به متحدین کهن خود نشان دهد که تغییر مرکز ثقل به معنی فراموشی متحدان استراتژیک در سیاست خارجی امریکا نیست. در خصوص اروپا باید مورد تاکید قرار داد که در این سفر بحث قرارداد تجارت آزاد میان اتحادیه اروپایی و ایالات متحده از موضوعاتی بود که بسیار مورد بحث قرار گرفت. امریکا در صدد افزایش مبادلات تجاری با اروپا است. این در اطمینان دادن به اروپاییان و حفظ پیوندهای واشنگتن با مجموعه اروپا حائز اهمیت است. در زمینه مسائل خاورمیانه هم باید توجه داشت که امریکا با انتخاب این کشورها به عنوان اولین توقف گاه های دیپلماتیک وزیر خارجه جدید نشان می دهد که خاورمیانه هم چنان مهم است. فی الواقع سیاست خارجی امریکا در چالشی بین اعلام تغییر مرکز ثقل و واقعیت های مرکز ثقل های سنتی در نوسان است و این مسئله در این سفر برجسته و قابل توجه بود.
نکته دوم و قابل توجه کم دقتی و کم پرداختن به کهن ترین مسئله خاورمیانه یعنی منازعه اعراب و اسرائیل است که ریشه بسیاری از چالش های سیاست خارجی امریکا در خاورمیانه است. البته مقامات امریکایی اظهار می دارند که سفر آتی اوباما به اسرائیل و اردن این نقیصه را جبران خواهد کرد. اما به طور کلی در سفر کری، مسئله اعراب و اسرائیل در حاشیه قرار گرفت. شاید این مسئله تا حدودی نشان دهنده این باشد که امریکا در این زمینه سقف پروازی محدود و معینی دارد و سعی می کند با طرح مسائلی مانند مسئله هسته ای ایران و تاکید بر مسئله سوریه، مسائل کهن خاورمیانه را در حاشیه قرار دهد. در این جا باید مورد تاکید قرار گیرد که بر خلاف برخی تحلیل ها در مورد پیشینه کری در مورد ایران، در این سفر او مواضع نسبتا تندی را در مورد ایران گرفت و همراهی خاصی با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در زمینه تهدید ایران و مسئله هسته ای ایران نشان داد.
اما نکته سوم و مهم تر این که این سفر نشان داد که ایالات متحده در موقعیت واقعی رهبری تحولات اروپایی و خاورمیانه نیست. بی تردید می توان این استنباط را داشت که در مسائل سوریه نقش سه کشور ترکیه، عربستان و قطر نمایان تر و برجسته تر است. فی الواقع این سه کشور می خواهند امریکا را به موضع نظامی خود در قضیه سوریه نزدیک تر کنند. روی دیگر این سکه آن است که امریکا در مورد مسائل خاورمیانه و مسائل اروپایی، بر خلاف ادعاهای مقامات این کشور فاقد چارچوبی برای رهبری است و بیشتر به وضعیت موجود در صحنه پاسخ می دهد و سعی می کند که مسائل را مدیریت کند. البته باید توجه داشت که میان ایالات متحده و متحدینش در مسئله سوریه همفکری و نگرش یکسانی وجود دارد. اما به نظر می رسد نه فقط در مسئله سوریه، بلکه در سایر مسائل منجمله مسئله اعراب و اسرائیل و موضوعات مربوط به حقوق فلسطینیان و موضوعات امنیتی خاورمیانه و حتی گذار دموکراتیک بعد از تحولات دنیای عرب، امریکا عمدتا موج سواری می کند تا این که یک چارچوب منسجم و دقیق برای حل و فصل این مسائل داشته باشد.