از قبل از انقلاب مصر و در دوره حکمرانی حسنی مبارک رئیس جمهور وقت مصر، محمود احمدی نژاد از ابوظبی پیغام عجولانه ای را فرستاد که اگر طرف مصری موافقت کند، تا پایان وقت اداری همان روز ، سفارت ایران در قاهره را بازگشایی خواهد کرد که با پاسخ سرد یک مقام دست چندم مصری روبه رو شد.
پس از کناره گیری مبارک از قدرت هم اشتیاق وصف نشدنی مقامات دیپلمات و غیردیپلمات ایرانی برای برقراری روابط با مصر بدون واقع نگری درباره تحولات حقیقی این کشور، باعث شد رابطه تهران و قاهره به رابطه "عشق یکطرفه" تبدیل شود.
از یک سو هر روز مقامات ایرانی از برقراری مجدد روابط و تبدیل دو کشور به دو متحد استراتژیک و ... سخن می گویند و از سوی دیگر، مقامات مصری همچنان با سردی تمام، گلچینی از دلایل و بهانه ها را به عنوان پیش شرط برقراری روابط با ایران مطرح می کنند.
مقامات ایرانی از زمان کناره گیری مبارک از قدرت در ابتدای 2011 ، برقراری دوباره روابط با مصر را خبر می دهند ولی تا امروز که در ابتدای 2013 هستیم، خبری حتی از تبادل سفیر هم نیست و تنها شاهد اظهارات و تمایل یک طرفه و اشتیاق زاید الوصف مقامات ایرانی و اظهارات همراه با اعتماد به نفس بالای آنها درباره برقراری رابطه در آینده ای نزدیک هستیم آینده ای که معلوم نیست چه زمانی اتفاق می افتد ولی تاکنون منجر به امتیاز دهی های مستمر ایرانی ها و از سوی دیگر بی میلی های ادامه دار طرف های مصری هستیم.
آخرین قسمت این سریال دنباله دار، مسأله سفر ایرانیان به مصر است. سابقه این موضوع به اندکی پس از سرنگونی حکومت حسنی مبارک در اوایل 2011 بازمی گردد.
مقامات ایرانی در هر مناسبت و مراسمی این موضوع را به طرف مصری یادآور می شدند و می شوند که هزاران هزار نفر ایرانی با جیب های پرپول و اشتیاق برای خرید و دیدار از آثار دینی و تاریخی و بازارهای مصر آماده سفر به این کشور هستند.
هیچ کسی مخالف سفر ایرانیان به مصر و اضافه شدن مقصدی به مقاصد سفرهای خارجی ایرانیان نیست به ویژه که مصر میزبان آثار باستانی تاریخی مهمی است اما در این ارتباط، چند نکته قابل یادآوری است:
1- کدام کشور دنیا برای اعزام شهروندان خود به کشور دیگری ، اصرار و پافشاری می کند و حاضر به این همه تبلیغ و امتیاز دهی است؟!
اگر گفته شود که دولت ایران خواهان سفرهای خارجی شهروندان خود است که سخن دروغی گفته شده است! دولتی که برای تبلیغات گردشگری ، محدودیت های خاص وضع می کند بعید است برای سفر و گردشگری ایرانیان در مصر این قدر اصرار و پافشاری داشته باشد.
دولت ایران به خوبی می داند که سیاست هایش باعث شده تا طبقه متوسط جامعه ایران حتی از سفرهای توریستی چند روزه به کشورهای همسایه هم منع شوند چه برسد که به کشوری در شمال آفریقا.
2- با اصرار مقامات ایرانی برای اعزام مسافران ایرانی به مصر، مقامات دو کشور توافقنامه ای را در این باره امضا کردند. به گفته وزیر گردشگری مصر، مقامات تهران موافقت کرده اند ایرانی ها در سفر به مصر تنها از دو شهر اسوان و الاقصر بازدید کنند.
به گفته او ، سفر مسافران ایرانی به مصر شامل زیارت از مکان های مذهبی قاهره نمی شود و مقامات ایرانی هم درخواستی برای گنجاندن بازدید اهرام ثلاثه در قاهره در برنامه تور مسافرتی ایرانیان به مصر نداشته اند.
دو شهر انتخاب شده برای گردشگران ایرانی در سفر به مصر، با فاصله زیاد از پایتخت(قاهره)، در جنوب این کشور قرار دارند. فاصله هوایی دو شهر اسوان و الاقصر در جنوب مصر تا قاهره به ترتیب حدود 700 و 600 کیلومتر است.
3- وزیر گردشگری مصر در بازگشت از ایران گفته است در ابتدا شرکت های دولتی دو کشور ، برای سفر گردشگران ایرانی به مصر فعالیت خواهند کرد. گردشگران ایرانی "تحت نظر" خواهند بود تا حسن نیت آنها "ثابت شود" و معلوم شود که گردشگران ایرانی تنها برای فعالیت های توریستی و نه کارهای دیگری به مصر می آیند تا این سفرها ادامه یابد. در غیر این صورت این سفرها متوقف خواهند شد.
باید پرسید که این چه سیاست و عملکرد همراه با عزت است که مقامات ایرانی در برابر مصر در پیش گرفته اند؟ چرا باید ایرانی ها برای سفر به مصر و بازدید از دو شهر جنوبی این کشور، اینقدر تحت تحقیر قرار بگیرند؟ مگر در مصر چه خبر است؟
مقامات ایرانی از یک سو برای سفر اتباع مصری به ایران به طور یکطرفه لغو ویزا کرده اند و طرف مقابل برای حضور گردشگران ایرانی در کشورش، هر روز شرط و شروطی را تعیین می کند و هر روز تحقیر جدیدی را روانه طرف ایرانی می کند.
البته مقامات مصری ، حق دارند که مشکوک هم باشند زیرا وقتی می بینند هر شرط تحقیرآمیزی که می گذارند تا بلکه مقامات ایرانی بی خیالشان شوند ، شرط هایشان پذیرفته می شود ، با خود می گویند که لابد کاسه ای زیر نیم کاسه است!
4 - دولت مصر هم اکنون با مشکلات و مسائل زیادی در سیاست خارجی و داخلی روبه رو است و جایی برای مسئله سازی جدیدی در قالب ارتباط با ایران ندارد. دولت مصر با زیرکی و هوشیاری تلاش می کند با استفاده از موضوع رابطه با ایران، از دیگر طرف های منطقه ای و جهانی، امتیاز گیری کند.
ایران با سیاست کلی خود به وسیله ای برای امتیازگیری دولت مصر تبدیل شده است تا دولتمردان مصری هر روز با بهانه و دلیل جدیدی ایران را به پای چشمه برقراری رابطه دیپلماتیک بکشانند و بازگردانند.
مصری ها ، نه تنها با این شگرد از ایران امتیاز می گیرند (از جمله اعلام آمادگی ایران برای ارائه وام و فروش تخفیف دار آهن و گندم به مصر)، بلکه از دیگر کشورها نیز با برگه ایران ، امتیاز می گیرند بدین شکل که با طرف های مقابل ایران ، این گونه تعامل می کنند که می بینید؟ ایران دارد خودش را برای ما می کشد و کلی هم امتیاز می دهد ، اگر شما به ما امتیاز ندهید ، ناچار به سمت ایران خواهیم رفت.
گو این که ناز کشیدن مقامات ایرانی ، اگر برای مردم ایران آب ندارد ، برای مصری ها ، نان دارد!
گروه بینالملل مشرق- چندی است که با انتشار اخبار تمایل «معارضه مسلّح سوریّه» به راه حل های سیاسی و هیاهوی رسانه های غربی حول توافق روسیه و آمریکا درباره پرونده سوریّه؛ بسیاری از نخبگان و مردم دچار یک اشتباه محاسباتی شده اند. برخی گمان می کنند مقاومت «جمهوری اسلامی» و محور مقاومت در سوریّه بالاخره بی نتیجه مانده و ایران، روسیه و مابقی دوستان ملّت سوریّه مجبور شده اند به سیاست های غربی- عربی موجود تن دهند. امّا نگاهی دقیق تر به اطّلاعات موجود نشان می دهند قضیّه کاملاً برعکس است و واقعیّت آن است که آمریکا، اروپا، ارتجاع عربی، ترکیه و حتّی روسیه مجبور شده اند تثبیت سیاست های «جمهوری اسلامی» در سوریّه را بپذیرند.
مطلب پیشرو درباره روند تثبیتی ایده آل های ایران در سوریّه است:
با تند شدن شیب پیروزی های ارتش سوریّه در استان «حلب» و از بین رفتن 70 درصد از توان عملیّاتی معارضه، «اردوغان» سراسیمه به «پارلمان ترکیه» رفت تا مجوّز "اقدام نظامی در خاک سوریّه" را کسب کند.
این واکنش امّا با پاسخ تند «مسکو» مواجه شد طوریکه روسیه به ترکیه هشدار داد که ادامه تجاوز به خاک سوریّه تبعات سنگینی برای «آنکارا» خواهد داشت (14/7/1391). بدین ترتیب آمریکا که انتظار داشت با وارد کردن فاکتور سوم به "معادله سوریّه" بازی را تغییر دهد؛ سرمایه گذاری های جهانی در «دمشق» را بر باد رفته دید. بعد از این، ماجرای بریدن سر 60 نظامی اسیر توسّط معارضین مسلّح در منطقه «سراقب» باعث شد؛ آمریکا، آلمان، فرانسه، «دفتر رئیس دوره ای شورای امنیّت»، قطر و حتّی «عبدالباسط سیدا» (رئیس وقت «شورای ملّی سوریّه») طیّ بیانیّه هایی جداگانه شدیداً نسبت به این اعمال ضدّانسانی واکنش نشان دهند! این مسئله بطور خاصّ به آمریکایی ها اثبات نمود ادامه روند سوریّه با توجّه به برتری میدانی ارتش فقط به گسترش خطرناک تروریسم می انجامد که روزی گریبان کشورهای غربی را هم خواهد گرفت.
همزمان «فرانسوا اولاند» (رئیس جمهور فرانسه) در جریان سفر به «عربستان سعودی» در اینباره گفت: «باید شخصیّتی که نماینده معارضان سوری است، ایجاد شود و با تشکیل دولت و حلّ اختلافات درونی، کسب مشروعیّت کند؛ دولتی که بتوان به آن اعتماد کرد و معارضه ای که بتوان به آن سلاح داد و تضمین کنیم که با این سلاح ها چه کاری انجام می گیرد.» (14/8/1391).
پیشنهاد تشکیل "دولت تبعید اوّلین بار توسّط «رئیس جمهور فرانسه» در 6/6/1391 داده شده بود که متعاقب مخالفت سرسختانه ایران با این مسئله، روسیه هم با پیگیری آن مخالفت کرد. بعد از این آمریکا بدلیل بی نتیجه خواندن این طرح با آن مخالفت کرده بود لیکن بعدها آمریکایی ها مجاب شدند که فرانسه رأساً آخرین شانس خود در رابطه با این طرح را بیازماید. قرار بود در نشست مخالفین در «استانبول» در شهریورماه روی این موضوع اجماع شود ولی اختلافات توافق را ابتدا به نشست «پاریس» و سپس به «قاهره» موکول کرد. نهایتاً این طرح با کمی جرح و تعدیل و با توافق آمریکا و بازیگری فعّال قطر در «دوحه» به اجماع رسید؛ جاییکه همه بازیگران جهانی مخالفِ «اسد» متّفق شدند با اتّحاد در قالب «ائتلاف ملّی سوریّه» سهم «معارضه مسلّح داخلی»، «معارضه سیاسی خارجی» و «جریان های فراری از دولت» را یکجا ببینند (22/8/1391).
ریاست ائتلاف به «معاذ الخطیب»، شیخ سابق «مسجد جامع اموی دمشق» و از پیشکسوتان معارضه اخوانی سپرده شد و همانجا و در سه نشست بعدی «قاهره»، «آنتالیا» و «مراکش» تعهّد شد که انتقال کمک های مالی، اطّلاعاتی، تسلیحاتی و لجستیک تنها از معبر ائتلاف صورت بگیرد. سلسله توافقات باعث گردید معارضان مسلّح تحت فرماندهی واحد «ستاد مشترک گروه های مسلّح» ذیل مدیریت سرهنگ «سلیم ادریس» تجمیع شوند.
مشخّصاً تمامی طرف های ضدّ «اسد» تصمیم گرفتند با افزایش فشارها علیه سوریّه از طریق ائتلاف جدید و ایجاد تغییرات بنیادین در میدان جنگ و پمپاژ شدید خبری؛ دولت سوریّه، ایران و روسیه را به پذیرش سیاست های غربی- عربی مجاب کنند. به موازات این تلاش ها اسرائیل و آمریکا با پخش شایعه استفاده «ارتش سوریّه» از تسلیحات شیمیایی، "مُدل عراقی" را نیز در سوریّه کلید زد؛ اقدامی که خیلی زود زمینه ساز نصب موشک های «پاتریوت» در نوار مرزی ترکیه با سوریّه شد (15/10/1391).
با زد و خوردهای دیپلماتیک روسیه و ایران با ترکیه در رابطه با سامانه «پاتریوت» و تحویل سیستم پیشرفته «اسکندر روسی» و موشک های بالستیک سپاه پاسداران به «اسد»؛ تلاش ها برای معتبر جلوه دادن دخالت علنی «ناتو» بالا گرفت تا «پوتین» به یاد سال های تلخ رقابت "ناتو- سیستو (سازمان پیمان امنیّت جمعی)" نسبت به یک معامله بزرگ توأمان بر سر «پرونده هسته ای ایران» و "رفتن اسد" نرم تر شود. متقابلاً روسیه سعی کرد با "مدیریت پالس نظامی" نشان دهد قافیه را نباخته است، بدین ترتیب روس ها بزرگترین رزمایش آبی- خاکی خود با مشارکت ناوگان های «دریای سیاه» و «بالتیک» و «شمال» با محوریّت «بندر طرطوس» را به نمایش گذاشتند که نشان دهنده پالس هایی جدّی برای «اتّحادیه اروپا» و ترکیه بود. همچنین چند یگان پیاده نظام «فدراسیّون روسیه» در «طرطوس» مستقر شدند.
امّا همچنان قدرت چانه زنی «واشنگتن» در برابر «تهران» و بویژه «مسکو» به پیروزی های «ستاد مشترک جدید معارضه» روی زمین بستگی داشت. گزارش هایی وجود دارد که «پوتین» به کمک مشاور غرب گرایش: «بوگدانف» به سمت یک مصالحه عجیب خیز برداشته بود. روس ها پیشتر (در شهریور 1391) سعی کرده بودند «مُدل یمنی» را در سوریّه به نتیجه برسانند که البتّه بواسطه پافشاری ایران بر حفظ «اسد» تا سال 2014، ناکام مانده بود. با این حال زمزمه های تعدیل مواضع روسیه بخاطر ترس از فروپاشی «اسد» بار دیگر در جریان سفر اخیر «پوتین» به «آنکارا» مشهود شد (13/9/1391).
وی در این سفر تصریح کرد: «ما ضامن اقدامات رهبران سوریّه نیستیم، ما نگران مسئله دیگری هستیم؛ اینکه در آینده چه اتفاق می افتد. ما مایل به تکرار اشتباهات گذشته نیستیم.». «میخائیل بوگدانف» (معاون غربگرای وزارت خارجه روسیه) نیز در جمع برخی مقامات «کرملین» در همین ارتباط گفته بود: «در شرایط کنونی باید واقع بین بود؛ متأسّفانه دولت سوریّه روز به روز مناطق بیشتری را از دست می دهد و احتمال پیروزی مخالفان در درگیری ها وجود دارد.» (24/9/1391).
در این بین، «کنفرانس بزرگ خبری پوتین» در ۳۰ آذرماه که غرب آن را "بی سابقه" ارزیابی کرد؛ نقطه اوج چرخش سیاست خارجی روس ها بود: «ضرورت تغیر در سوریّه را درک می کنیم ... ما چندان درباره سرنوشت حکومت «اسد» دغدغه نداریم. میدانیم این خانواده چهل سال است که در قدرت بوده اند. شکّی نیست که لازم است تغییری صورت بگیرد.». مسئله این بود که بسیاری از کارشناسان دنیا در گرداب خبری "غول های خبری غربی- عربی" گرفتار شده بودند، زیرا با توجّه به محدودیّت اعزام خبرنگار به «دمشق» این فقط حامیان معارضه بودند که اخبار میدانی را به گوش جهان می رساندند. البته نباید فراموش کرد که خودمختار شدن بخش اعظم «حلب» در یک برهه زمانی به این تردیدها دامن زد.
همچنین زمانیکه «تیپ توحید» توانست در حومه «حلب» پایگاهی وابسته به «دانشکده نیروی زمینی ارتش» را تصرّف کند؛ این تصوّر تقویّت شد که واقعاً ساعت صفر «اسد» در منطقه «شمال» آغاز شده و می توان "دولت تبعید" را به "بنغازی سوریّه" (حلب- قطب اقتصادی سوریّه) فراخواند. البته این احتمال هنوز هم مطرح است که حرکت های زیگزاگی «مسکو» تاکتیکی مشترک با «تهران» و یک تقسیم کار قهّارانه می تواند باشد، زیرا استفاده از راهبرد "پلیس خوب- پلیس بد" ظرفیّت های چانه زنی در محافل دیپلماتیک را افزایش می دهد. گذشته از این نباید این احتمال را نیز فراموش کرد که کمک های دو قدرت ایران و روسیه زمینه ساز حفظ منافع دو کشور شده است، زیرا قطعاً روسیه هم میداند یافتن متّحد بهتری از «اسد» کار دشواری است.
به عبارت بهتر هم ایران و هم روسیه توانستند با تشریک مساعی بر عملیّات پیچیده عربی- غربی فائق آیند و اگر مثلاً ایران قدرت حمایتی خوبی نداشت، شاید روسیه به سمت معامله؛ گام های عملیّاتی تری بر می داشت.
همینجا شما را به یاد کودتای «آتشفشان دمشق» (تیرماه 1391) می اندازیم. آمریکا سعی کرد با کمک 12 سازمان امنیّتی- اطّلاعاتیِ غربی و عربی که مستشاران «ستاد مشترک» بودند، «آتشفشان دمشق 2» را عملیّاتی نماید. این درست همان زمانی است که خبرنگار «واحد مرکزی خبر» بروز انفجارهایی در حومه «دمشق» را مخابره کرد و نخبگان غیر مطّلع و مردم بطور گسترده نسبت به موفّقیت سیاست های عالی ایران در سوریّه دچار تردید شدند! ولی ماجرا واقعاً چه بود؟
چند روز بعد «شبکه خبر» گزارشی مکتوب از شکست معارضه مسلّح حین "طرح 2 نفوذ به دمشق" را روی تلکس خبری خود گذاشت که البته هیچگاه توسّط صدا و سیما بازتاب نیافت: «منابع آگاه می گویند پس از آن که شورشیان با فراخوان نیروهای خود توانستند بیش از ۵۰ هزار نیروی رزمی برای حمله به «دمشق» در چهار محور تدارک ببینند؛ ناظران نظامی ایران و روس این تحرّکات را زیر نظر گرفتند. به پیشنهاد این دو، ارتش سوریّه عملیّات پیش دستانه ای را آغاز کرد. با حمله گسترده واحدهای نخبه ارتش سوریّه، علاوه بر آنکه شورشیان تلفات بالای پنج هزار کشته، هزاران زخمی و صدها اسیری دادند؛ به عقبنشینی های متعدّد مجبور شدند.» (1/10/1391).
مبرهن بود که انفجارهای انجام شده در واقع عملیّات بدلی برای انجام جنگ روانی و حفظ روحیّه معارضه بوده است. با افتضاح بوجود آمده در اثنای عملیّات «آتشفشان دمشق 2» و عدم نفوذ تروریست ها به «کمربند امنیّتی دمشق»، گزارش های راهبردی نیز درباره اوضاع خوب ارتش و شخص «اسد» مخابره شدند و راحت تر به چشم ها آمدند. امتداد پاتک های ارتش در حومه «دمشق»، «حمص»، «ادلب» و «حلب»؛ پیشروی های قابل تأمّلی را برای «ارتش سوریّه» به ارمغان می آورد و هر لحظه این پیام را مخابره می کرد که "سوریّه لیبی نیست".
ماجرا از این قرار بود که استراتژی نظامی «ستاد مشترک» بجای تمرکز بر شهرها بر روی تصرّف نقاط استراتژیک و راهبردی معطوف شده بود؛ برای مثال می توان به بروز "جنگ فرودگاه ها" اشاره نمود. در واقع معارضه از ایده آل "اسقاط نظام" به سوی وزن افزایی برای "افزایش سهم در قدرت" حرکت می کرد.
گذشته از این عُمر چند صباحه حکومت معارضان بر «حلب» اثبات نمود ائتلاف فقط به مثابه "آتش زیر خاکستر" بوده است، زیرا ناکارآمدی این ائتلاف و فرماندهی نظامیش در این بازه زمانی کاملاً عیان شد. «دیوید ایگناتیوس» (ستون نویس برجسته «واشنگتن پست») طیّ تحلیلی در این حوزه نوشت: «آمریکا باید نوع باثبات تری از انتقال قدرت که در آن شاهد بقای ارتش و سرویس های امنیّتی در کنار مردم هستیم، را در «سوریّه» امتحان کند. «ایالات متّحده» با شکل دهی "شوراهای نظامی" در «حلب»، «ادلب» و سایر مناطق در حقیقت به نوعی تلاش کرد تا این مشکل در مسیر «دولت انتقالی سوریّه» را حلّ و فصل کند ... در گزارشی که در اختیار «وزارت امور خارجه» قرار گرفته، آمده است که صدها گروه کوچک با جمعیّتی حدود ده تا بیست شبه نظامی در سرتاسر «حلب» مشغول جولان دهی هستند. شوراهای نظامی به گروه های شبه نظامی بی نظم و دربرگیرنده جنایتکاران، تبدیل شده اند.» (24/10/1391).
علاوه بر این مصیبت، جبهه «النّصره الشّام» که توسّط آمریکا در "لیست سیاه تروریستی" قرار گرفته بود و به اجلاس «دوحه»، «آنتالیا» و «مراکش» دعوت نشده بود؛ با نیروهای «فرماندهی ستاد مشترک» بر سر حکمرانی بیشتر درگیر می شد. جالب اینکه این گروه با پخش ارزاق عمومی بین مردم توانست محبوبیّت بیشتری نسبت به نیروهای ائتلاف برای خود دست و پا کند؛ پدیده ای که بطور ویژه در گزارش های راهبردی غرب رصد شد. چندی بعد «روزنامه السّفیر» (چاپ بیروت) در قالب گزارشی فاش کرد: «بخشی از کمک های غربی- عربی به ائتلاف مخالفین (پس از «کنفرانس مراکش») در اختیار جماعت «النّصره الشّام» قرار گرفته است. گفته می شود دریافت این کمک ها که 25 میلیون دلار برآورد شده است باعث توبیخ «سفیر سابق آمریکا در سوریّه» شده است«.
لذا الآن وقت آن است که بفهمیم حقیقتاً «جمهوری اسلامی» و روسیه برنده مقاومت در سوریّه شده اند یا آمریکا، فرانسه، ترکیه، قطر، عربستان یا مصر؟ روند بالا در نهایت به شروع صحبت از "راه حل های دیپلماتیک" و "ضرورت گفتگو بین «ائتلاف ملّی سوریّ» و دولت" منتهی شده است؛ روندی که بهخوبی بازگوی تثبیت و توفّق اهداف عالی «انقلاب اسلامی» در منطقه است. اگر امروز «معاذ الخطیب»، «کاخ سفید» و حتّی «فرانسه» خواهان یک راه دیپلماتیک و گفتگو هستند باید دانست این واقعه نه محصول "پشت میز نشینی" و "ژست های دیپلماتیک" که محصول 20 ماه مقاومت جانانه و خستگی ناپذیر است. "روباه پیرالجزایری" (اخضر ابراهیمی) وقتی مجبور شد طرح جدیدش مبنی بر ایجاد دولت انتقالی با حقّ شرکت «اسد» در انتخابات 2014 م. را روی میز «جان کری» بگذارد که مقامات ایران و روسیه توانستند در یک "مهندسی دیپلماتیک- مستشاری" حرف اوّلین روز درگیری ها را به کُرسی بنشانند. لذا حرف امروز ایران همان حرف روز اوّل است: عدم مداخله خارجی، رجوع به آراء مردمی در یک وضعیّت تعادلی و اصلاحات ساختارمند دولت.
به گزارش مشرق، فارس به نقل از نشریه الجزیره العربیه نوشت: «یوسف القرضاوی» اخیرا در پاسخ به سوال یکی از مخاطبان تلفنی برنامه "شریعت و زندگی" شبکه تلویزیونی الجزیره قطر، حکم قتل نوری المالکی نخست وزیر عراق را صادر کرد.او در پاسخ به این سوال که آیا حکم کسی که پست های سیاسی را در کشور اداره می کند و این "قاتلان" را مدیریت می کند، در حکم قاتل نیست؟ گفت: بله البته... مالکی ... و همه اینها از خدا ترسی ندارند و به مردم رحم نمی کنند و به ناحق آنها را می کشند... اینها، اولین کسانی هستند که باید کشته شوند و بازخواست شوند.برپایه این گزارش، یوسف قرضاوی این حکم را درحالی صادر می کند که جنایات حزب بعث یا شبکه القاعده یا گروههای تروریستی علیه ملت عراق در طول سالیان گذشته را محکوم نکرده است و حرفی از پایگاههای نظامی آمریکا در فاصله چند کیلومتری از استودیویی که وی در شهر دوحه پایتخت قطر در آن نشسته است، نمی کند و حتی یک سخن از روابط قطر و اسرائیل بر زبان نمی راند.
قرضاوی در این برنامه همچنین اتهامات و ادعاهای واهی علیه ایران، حزب الله و سوریه مطرح کرد.
به عقیده برخی ناظران، شیخ نشین قطر از قرضاوی برای توجیه اهداف سیاسی خود در افکار عمومی و دخالت در کشورهای دیگر عرب بهویژه سوریه استفاده می کند.دولت عراق نیز درپی این حکم قرضاوی تشکیل جلسه داده و تصمیم گرفت که فعالیت سفارت عراق در قطر را به پایین ترین سطح برساند و چند کارمند بیشتر در این سفارت باقی نمانند.یوسف قرضاوی در شهر دوحه پایتخت قطر اقامت دارد.