سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

تحلیل متنوع سیاسی و منطقه ای

 

آل سعود از چهار منبع با مخالفت‌های سیاسی روبه رو است: فعالان اسلام‌گرای سنی، منتقدان لیبرال، شیعیان، و مخالفان قبیله‌ای و منطقه‌ای؛ از سوی دیگر اسلام گرایان اعم از شیعه و سنی در فکر بیداری اسلامی دیگری در این کشور عربی هستند.
به گزارش مشرق؛ از زمان شکل‌گیری پادشاهی عربستان سعودی، ترکیب ناهمخوان و از هم گسیخته هویت ملی و ثبات سیاسی آسیب‌پذیر آن همواره چالشی خطرناک در برابر حاکمان این کشور بوده است. خاندان حاکم علی‌رغم صداهای مخالف و ناراضی که نسبت به وضعیت موجود اعتراض دارند، به حیات خود ادامه داده و بصورت ماهرانه‌ای از تفاوت‌ها و اختلافات مذهبی، فکری، سیاسی، قومی و قبیله‌ای موجود در عربستان به نفع خود بهره‌برداری کرده است. حاکمان سعودی خود را شایسته حکومت و تبعیت به تصویر می‌کشند، زیر از منظر خودشان، تضمین‌کننده وحدت ملی هستند.

هدف نوشتار حاضر آن است که جریان‌ها و بازیگران اصلی مخالف نظام سعودی را توصیف کرده و اهداف گوناگون هر یک از این گروه‌ها را مورد بررسی قرار دهد.

آل سعود از چهار منبع با مخالفت‌های سیاسی روبه رو است: فعالان اسلام‌گرای سنی (از میانه‌روها گرفته تا سلفی‌های جهادی)، منتقدان لیبرال، شیعیان (بویژه در استان شرقی)، و مخالفان قبیله‌ای و منطقه‌ای(به عنوان مثال در حجاز). در مجموع، گروه‌های اسلامی بدنبال آن هستند که زندگی سیاسی،‌ اجتماعی و اقتصادی را منطبق بر آموزه‌های اسلامی کنند در نتیجه بر تحمیل ارزش‌های سلفی بر دولت و مردم تاکید می‌ورزند. لیبرال‌ها خواستار تغییرات در فضای سیاسی و دستگاه قضایی هستند و از دولت می‌خواهند که به حقوق بشر به سبک غربی توجه کرده و به لحاظ سیاسی مجال بیشتری به دیگران داده شود. لیبرال‌ها همچنین اتحاد میان خاندان حاکم و علما را که از قرن هجدهم میلادی وجود داشته، به چالش می‌کشند. شیعیان نیز که در معرض سرکوب وحشیانه، تبعیض و ظلم هم از سوی نظام حاکم و هم از طرف علمای سلفی قرار دارند، خواستار به رسمیت شناخته شدن حقوق خود هستند. و در نهایت قبایل و مناطق متعددی وجود دارند که با حاکمیت نجدی‌ها (که آل سعود نیز از این منطقه برخاسته است) مخالف هستند.
1- اسلام‌گرایان سنی

فعالان اسلام‌گرا یکی از مهم‌ترین تهدیدات علیه نظام سعودی هستند و در سال‌های اخیر چندین بار دست به خشونت زده و عملیات‌های مسلحانه در کشور انجام داده‌اند. اگرچه اسلام سیاسی به شیوه رایجی برای اعتراض علیه حاکمیت دولت‌ها در تاریخ معاصر خاورمیانه تبدیل شده است، در نمونه عربستان سعودی این مسأله گویای نوعی پارادوکس است. اعتراضات و تظاهرات از سوی گروه‌های اسلامی داخلی علیه رژیمی صورت می‌گیرد که بر بنیادهای اسلامی بنا نهاده شده است و طبق تفسیر خودشان، قوانین و سیاست‌ها در انطباق کامل با شریعت اسلامی قرار دارد و این قوانین در تمامی حوزه های زندگی و مسائل سیاسی اجرا می‌شود. فعالان سیاسی سنی شامل بازیگران مسالمت‌جو و خشونت‌طلب می‌باشند و به ترتیب به دو جریان عمده الصحوه و سلفیه جهادی تقسیم می‌شوند:

1-1- جریان بیداری اسلامی (الصحوة الإسلامیة)

در دهه هشتاد و تحت تاثیر انقلاب اسلامی ایران، یک جریان فکری سعودی از درون منظومه دینی سلفی ظهور کرد که دنبال سازش میان تفکر وهابی و تفکر اخوانی بود، به گونه‌ای که تفکر وهابی را در زمینه اعتقادی و تفکر اخوانی را در زمینه سیاسی پذیرفت.
ریشه جریان الصحوة به دهه 1960، زمانی که عربستان سعودی شروع به گسترش روابط خود با جهان خارج نمود، برمی‌گردد. در طول این دوره، عربستان مرزهای خود را به روی هزاران پناهنده از مصر، سوریه، عراق و فلسطین که در کشورهای خود تحت فشار قرار داشتند، گشود. بسیاری از این پناهندگان به اخوان المسلمین وابسته بودند، و اینان با خود ایده‌های انقلابی را که عمدتا از سیدقطب رهبر فکری اخوان الهام گرفته بودند، به عربستان آوردند.

این پناهندگان با توجه به سطح سواد نسبتا بالایی که داشتند، حداقل در یک بازه زمانی کوتاه‌مدت یک نعمت برای سعودی‌ها محسوب می‌شدند. این هنگامی بود که عربستان نیاز مبرمی به معلم داشت و نرخ بی‌سوادی به 85 درصد رسیده بود، لذا اینان به سرعت موقعیت‌های حساس اداری و آموزشی را به اشغال درآوردند. رژیم سعودی همچنین به تفکر اسلام سیاسی اخوان المسلمین به عنوان ابزاری سودمند در درگیری ایدئولوژیکی خود با ایدئولوژی رایج و پرنفوذ آن زمان یعنی ناصریسم و بعثیسم متوسل شد. اسلام‌گرایان سعودی که بخشی از جنبش الصحوة بودند، آموزه‌های سنتی سلفی را با دیدگاه‌های مدرن و جدید اخوان المسلمین تلفیق کردند.
اولین چالش اسلام‌گرایان میانه‌رو به سال 1991 پس از جنگ خلیج فارس بر می‌گردد که اینان بیانیه‌ای به ملک فهد نوشته و خواستار پیاده شدن سفت و سخت‌تر ارزش‌های اسلامی در جامعه شدند. این جنبش در سال 1994 هنگامی که رژیم دو تن از روحانیون برجسته جنبش یعنی «سفر الحوالی» و «سلمان العودة» را دستگیر کرد، به سمت رادیکالیزه شدن حرکت کرد. پس از حوادث 11 سپتامبر 2001، لیبرال‌ها اعضای الصحوة را به دلیل سوء استفاده از اسلام، رادیکالیزه کردن جوانان سعودی و ایجاد بستری مناسب برای رشد ایدئولوژی جهادی سرزنش کردند.


سلمان العوده سفر الحوالی

1-2- ایدئولوژی‌های جهادی

عربستان سعودی همچنین با چالش مخالفان اسلام‌گرای بین المللی روبه رو بوده و هست. سلفی‌های جهادی با «اسامه بن لادن» و هزاران مبارز جهادی عربستانی که از جنگ افغانستان بر می‌گشتند، همکاری کردند. اینان از اینکه نظام سعودی را کافر و رهبران آن را ملحد بدانند، تردیدی به خود راه نمی‌دهند. همچنین مشروعیت دولت سعودی را به چالش کشانده و عملکرد رهبران سعودی را به باد انتقاد می‌گیرند- مثلا وابستگی مقامات سعودی به غرب و در رأس آن آمریکا را نمی‌پذپرند- هم تفسیر طرفداران الصحوة و هم تفسیر جهادی‌ها از اسلام کاملا در چارچوب گفتمان سلفی جای می‌گیرد اما اندیشه جهادی بر سه موضوع تاکید ویژه‌ای دارد: مخالفت سازش‌ناپذیر با نظام سعودی، اعتقاد راسخ به مقاومت مسلحانه علیه غرب، تاکید بر جهاد به عنوان وسیله و هدف.
پس از حوادث 11 سپتامبر، روابط میان طرفداران الصحوة و جهادی‌ها تیره شد. در طول دهه 90، در بسیاری از مواقع رهبران الصحوة برای جهادی‌ها الهام‌بخش بودند اما پس از آنکه جنبش الصحوة از نظام حمایت کرد، جهادی‌ها این گروه را مزدور و نوکر نظام معرفی کرده و از آنان فاصله گرفتند.
رهبران سازمان القاعده جزیرة العرب، به ترتیب از
راست به چپ:محمد العوفی وناصر الوحیشی وسعید الشهری وقاسم الریمی

این نسل جدید جهادی‌ها با دستورات رهبران القاعده برای حمله به اهداف آمریکایی به عربستان برگشتند و سازمان «القاعده جزیرة العرب» را تاسیس نمودند. این گروه تاکنون چندین بار به اهداف آمریکایی در عربستان و بویژه یمن حمله کرده و مسئولیت حمله اخیر به سفارت آمریکا در بنغازی را نیز برعهده گرفته است.

2- لیبرال ها

بر خلاف باور رایج، عربستان سعودی همواره پاتوقی برای تعداد زیادی از چهره‌های لیبرالی بوده است. امروزه یک گروه نسبتا بزرگ از لیبرال‌های اصلاح‌طلب در این کشور وجود دارند که اغلب آنان در غرب تحصیل کرده و متشکل از روشنفکران و سرمایه‌داران و رهبران میانه‌رو مذهبی می‌باشند.

جریان لیبرال را می‌توان به دو طیف تقسیم کرد: یک طیف بر اصلاحات اجتماعی و مذهبی و طیف دیگر بر ضرورت انجام اصلاحات سیاسی تاکید می‌ورزد. طیف اول متشکل از اصلاح‌طلبانی است که عمدتا محافظه‌کاری و سنت‌گرایی مذهبی و اجتماعی عربستان سعودی را به باد انتقاد می‌گیرد. به نظر اینان، اصلاحات سیاسی بدون مدرنیزاسیون شرایط مذهبی و اجتماعی ناممکن است. طیف دوم متشکل از اصلاح‌طلبانی است که عمدتا بر تغییر شرایط سیاسی کشور اصرار می‌ورزند. بسیاری از اعضای این گروه علنا ایده تاسیس پادشاهی مشروطه را در کنار پارلمان منتخب و ایجاد سازمانی مستقل برای حمایت از حقوق بشر را ترویج می‌کنند. بسیاری از اعضای این گروه- مثلا دو تن از چهره‌های برجسته جریان یعنی «عبدالله حامد» و «عبدالعزیز قاسم» - عمدتا در گذشته عضو جریان الصحوة بوده‌اند.

جریان لیبرال سعودی دچار چالش‌های فراوانی است، زیرا این جریان برخلاف بسیاری از جریان‌های لیبرال در سایر کشورها که عمدتا از کمک‌های مادی و معنوی غرب برخوردارند، معمولا از کمک‌های مادی خارجی محروم است. در نتیجه این گروه بصورت عمده برای اجرای برنامه‌های اصلاح‌طلبانه خود به خاندان حاکم سعودی وابسته است. رژیم نیز بعید به نظر می‌رسد در آینده‌ای نزدیک ائتلاف سنتی خود با سلفیه رسمی را بر هم زده و از جریان لیبرال حمایت کند. در حقیقت رژیم سعودی نمونه نظامی است که از اصلاحات بصورت ماهرانه تنها برای تقویت قدرت خود سود می‌برد و اصلاحات هدف واقعی آن نیست.
این جریان برای پیشبرد اهداف خود از مطبوعات و کرسی‌های دانشگاهی استفاده کرده و عمدتا بر نخبگان و گروه‌های تحصیل‌کرده متمرکز است. در مجموع می‌توان گفت اینان فاقد تاثیر کافی هستند. از جمله اعضای برجسته این گروه می‌توان به ترکی الحمد و عثمان العمیر، شیخ طلال محمد رشید و خانم مضاوی رشید اشاره نمود.

3- شیعیان

دیگر گروه مهم که بیشترین پتانسیل را برای مخالفت با خاندان سعودی دارند، شیعیان هستند. طبق آمار غیررسمی، شیعیان 5 تا 10 درصد از جمعیت عربستان را تشکیل می‌دهند (البته طبق آمار خود شیعیان 20 درصد) و اغلب آنان در استان شرقی زندگی می‌کنند. عمده منابع نفتی عربستان در این استان قرار دارد و حدود 90 درصد از درآمدهای دولت از منطقه شرقی تأمین می‌شود، با این وجود این منطقه یکی از فقیرترین بخش‌های کشور است. در دهه 1970 و 1980 شیعیان با زبان نظامی سخن گفته و خواستار انقلاب بودند اما در دهه 1990 آن‌ها خواستار دموکراسی، کثرت‌گرایی سیاسی و حقوق برابر شدند. به نظر می‌رسد اکنون پس از بیداری اسلامی و سرنگونی چندین دیکتاتور خودکامه و مستبد در جهان عرب، شیعیان بار دیگر به خواسته براندازی نظام حاکم سعودی بازگشته‌اند. شیعیان عربستان پس از انقلاب اسلامی ایران انرژی قابل توجهی کسب کردند. انقلاب اسلامی ایران الهام‌بخش شیعیان عربستان بوده است، به گونه‌ای که در همان سال وقوع انقلاب اسلامی در 1979 دست به قیام زدند که در میان فعالان شیعه به انتفاضه استان شرقی شناخته می‌شود.
در سال 1979 تحت تاثیر انقلاب اسلامی، شیعیان عربستان «سازمان انقلاب اسلامی» را تاسیس نمودند. این جنبش بعدها نام خود را به «حرکة ‌الاصلاحیة» (جنبش اصلاح‌طلب) تغییر داد که «شیخ حسن صفار» از جمله برجسته‌ترین رهبران آن است. وی انقلابی‌گری و عمل‌گرایی را در هم آمیخت و خواستار تسامح، تساهل، جامعه مدنی و نظام سیاسی مبتنی بر انتخابات آزاد و آزادی بیان شد. نمایندگان این جنبش موفق شدند، در سال 2005 کرسی‌هایی را در شوراهای شهرها و شهرک‌های منطقه شیعه نشین شرق عربستان بدست آورند.
شیخ حسن صفار

از دیگر سازمان‌های شیعی باید از «حزب‌الله حجاز» یاد کرد که در سال 1987 بدست روحانیون شیعی پیرو خط امام (ره) تاسیس شد. این جنبش همچنین به اصل ولایت فقیه با مرجعیت «آیت الله خامنه‌ای» (مدظله) اعتقاد دارد. گفته می‌شود این جنبش در سال‌های 1988 و 1989 دو حمله به خطوط انتقال نفت عربستان انجام داده و در حمله به دیپلمات‌های سعودی در شهرهای آنکارا، بانکوک و کراچی دست داشته‌ است.
آرم حزب الله حجاز

علاوه براین دو گروه اصلی، گروه‌های کوچک‌تر دیگری نیز وجود دارند که با تردید به نظام سعودی نگاه کرده و حاضر نیستند این رژیم را به رسمیت بشناسند چون معتقدند نظام سعودی به همراه علمای تندروی وهابی نشان داده است که حاضر نیست از دیکتاتوری، فساد و طغیان و نیز تبعیض و تندروی علیه شیعیان دست بکشد.

4- مخالفان منطقه‌ای و قبیله‌ای

بزرگترین تنش منطقه‌ای بطور سنتی میان مناطق نجد و حجاز وجود داشته است. مردم حجاز که به اماکن مقدس مکه و مدینه تعلق دارند، در مقایسه با سایر مناطق شبه جزیره عربستان از هویت منسجم و یکپارچه‌تری برخوردار هستند. اصالت، قدمت و تقدس حجاز نوعی حس برتری به مردم این منطقه می‌بخشد و در عین حال اینان خود را نسبت به آل سعود که از یک روستای دورافتاده در نجد به نام «درعیه» برخاسته و دولت را در اختیار گرفته‌اند، برای حکمرانی و نمایندگی اسلام محق‌تر و اولی‌تر می‌دانند. حجازی‌ها با دولت سعودی که روایت‌های جعلی از تاریخ جزیره عربی ارائه می‌دهد، مخالفت می‌کنند.
نخبگان حجازی به تغییر نظام موجود و رها شدن از دولت سعودی- نجدی تمایل دارند و آن‌ها منتظر فرصتی مناسبی هستند تا دولت حجازی مصادره‌شده را باز پس گیرند. ملک فهد اندک مشترکاتی که میان نجدی‌ها و حجازی‌ها باقی مانده‌ بود، ویران کرد و امروزه دیگر نخبگان حجازی از اصلاح نظام ناامید شده اند. پس از حوادث 2001 درخواست جدایی‌طلبی از مناطق مختلف عربستان شنیده شد و منطقه حجاز نیز از این قاعده مستثنی نبود اما نظام توانست برخی از سران قبایل را بخرد و آن‌ها را با خود همراه سازد. در طول دهه‌های گذشته، برخی حرکت‌های خشونت‌طلبانه در حجاز علیه نظام سعودی رخ داده است اما عمدتا از طرف قبایل حجاز بوده‌اند نه مراکز شهری و مدنی و این را به عنوان مثال می‌توان در قیام قبیله «بلی» مشاهده کرد. و یا برای اولین بار یکی از خلبانان حجازی به نام «عبدالله مندیلی» در دهه چهل میلادی خیمه ملک عبدالعزیز را با هدف کشتن وی بمباران کرد و یا گفته شده است که افسران حجازی چندین بار برای انجام کودتا در نیروهای مسلح برنامه‌ریزی کرده و در معروف‌ترین کودتای نظامی در سال 1969 مشارکت کرده‌اند.
پراکندگی قبایل در عربستان

علاوه بر مخالفت‌های منطقه‌ای، مخالفت دیگری که متوجه نظام سعودی است، از سوی قبایل است. هرچند که اپوزیسیون امروزه در عربستان سعودی عمدتا بر بنیادهای اسلامی سازماندهی می‌شود، اما عصبیت قبیله‌ای برای چندین قرن متوالی در این کشور حاکم بوده و این عصبیت هنوز نیز در میان قبایل به قوت خود باقی است. فرد قبیله بیش از آنکه به دولت وفادار باشد، به قبیله خود وفادار ‌است.
برخی از قبایل بزرگ عربستان مانند «شمر» تاریخ طولانی از خصومت با خاندان حاکم دارند و آل سعود با توسل زور و شمشیر توانسته‌اند این قبایل را تحت سیطره خود در آورده‌اند و خصومت‌ها و کینه‌توزی‌های گذشته میان این قبایل و آل سعود هنوز از بین نرفته است. امروزه، رهبران قبایل کارمندان رسمی وزارت کشور هستند و مسئولیت حل و فصل مشکلات قبایل خود به عهده آنان گذاشته است و نظام سعودی زیاد خود را با قبایل درگیر نمی‌کند.

نتیجه‌گیری

خاندان حاکم سعودی از روش‌های گوناگونی برای مقابله با صداهای منتقد که مشروعیت نظام حاکم را زیر سوال می‌برند، استفاده کرده است:

1.از علمای رسمی سلفی برای مشروعیت‌زدایی از گروه‌های مخالف بهره برده و این علمای درباری با صدور فتاوا هرگونه تظاهرات‌ و مخالفتی را مخالفت با اسلام دانسته‌اند. البته اعتبار این رجال دینی کاسته شده است.

2.از منابع مالی برای کاستن از تاثیر برخی صداهای مخالف در داخل و خارج از عربستان (مثلا خرید برخی رسانه‌های خارجی) استفاده کرده و بویژه از این حربه در مناطق قبیله‌ای کمک گرفته است.

3.با دستگاه‌های امنیتی و نظامی خود و با توسل به عملیات‌های امنیتی پیشگیرانه و از طریق بازداشت و فشارهای روانی و رسانه‌ای و سرکوب، گروه‌های مخالف را مهار کرده و بسیاری از تظاهرات‌ها را در نطفه خفه کرده است.

در پایان با توجه به وضعیت کنونی خاورمیانه و بیداری ملت‌های عربی، بعید به نظر می‌رسد اوضاع در عربستان به همین منوال پیش برود لذا احتمال آن می‌رود که نظام حاکم در عربستان تاب تحمل دربرابر مخالفت‌های مردمی را نداشته و در کوتاه مدت مجبور به انجام اصلاحات بیشتر و گسترده‌تر و یا در درازمدت ناگزیر از ترک قدرت شود.

منبع: دیدبان
گزارش ویژه مشرق از موزه دفاع مقدس تهران؛

باغ موزه دفاع مقدس تهران به سیاق موزه یهود برلین + تصاویر

آیا اساسا رابطه ای میان شهدای ما و کشتگان قوم یهود وجود دارد؟ آیا برای روایت آنچه که بر شهدای ما گذشته است، معماری مناسبی وجود ندارد و به ناچار باید سراغ قالب معماری یهود برویم؟ آیا معمار موزه دفاع مقدس، درک درستی از دفاع مقدس و تمایز آن با سایر جنگ ها دارد؟ با چه معیارهایی این طرح برنده شده است؟
گروه فرهنگی مشرق - خوب به خاطر دارم سالها پیش، دوستی از یکی از خوانندگان مشهور پرسید که آیا آهنگ های خوانندگان لس آنجلس نشین را گوش می دهد یا نه؟ پاسخ داد که "خیر، البته نه به خاطر تقید دینی و حرام بودن، بلکه یکبار شنیدن یک آهنگ کافیست تا ناخودآگاه در آهنگی که می سازی اثر کند!" این همان بلایی است که بر سر موزه دفاع مقدس تهران آمده است! موزه یهود در برلین آلمان(کشور هیتلر) اثری است که توسط دانیل لیبسکیند یهودی، بر اساس تاریخ یهود ساخته شده، و این بنای بدیع، آنقدر در میان معماران کشورمان معروف است که کمتر پیدا می شود تصاویر این بنا را ندیده باشند؛ و در چنین شرایطی، طراح موزه دفاع مقدس نیز بنای خود را در حال و هوای موزه یهود برلین طراحی کرده است. حالا وقتی به موزه دفاع مقدس سر می زنی، کانّه به موزه یهود قدم گذاشته ای!

آقای دانیل لیبسکیند، طراح موزه یهود در برلین و موزه جنگ در منچستر
طراح باغ موزه دفاع مقدس تهران، خانم ژیلا نوروزی (مهندس معمار) است که در سال ١٣٨٦ در دفاع از طرح خود که به سیاق معماری دانیل لیبسکیند، عجیب تکیه دارد، از موزه جنگ و موزه یهود لیبسکیند یاد کرد و حضار تالار بتهون خانه هنرمندان با این پرسش جدی مواجه شدند که اصلا موزه یهود چه ربطی به دفاع مقدس دارد؟!
آیا اساسا رابطه ای میان شهدای ما و کشتگان قوم یهود وجود دارد؟ آیا برای روایت آنچه در دفاع از وطن، بر شهدای ما گذشته است، معماری مناسبی وجود ندارد و به ناچار باید سراغ قالب معماری یهود برویم؟ آیا اساسا معمار موزه دفاع مقدس، درک درستی از دفاع مقدس و تمایز آن با سایر جنگ ها دارد؟ با چه معیارهایی طرح این معمار در مسابقه برنده شده است؟
خانم ژیلا نوروزی(مهندس معمار و طراح موزه دفاع مقدس)

موزه دفاع مقدس تهران-طراح: خانم مهندس ژیلا نوروزی

موزه دفاع مقدس تهران-طراح: خانم مهندس ژیلا نوروزی

موزه یهود برلین- اثر دانیل لیبسکیند
نحوه شکل گیری طرح
در آذرماه 1383 مطالعات اولیه موزه دفاع مقدس آغاز شد و برنامه پروژه طی جلسات متعدد مدیریت شهری، بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس و ستاد کل نیروهای مسلح در فروردین 84 به تایید رسید و با نظر شورای اسلامی شهر تهران، طرح و اجرا مشخص گردید .
پس از آن، طراحی موزه دفاع مقدس به مسابقه گذاشته شد و 250 گروه در مسابقه شرکت کردند که از آن میان 42 اثر به دبیرخانه تحویل و جوایز برگزیدگان درتاریخ 23/8/84 طی مراسم ویژه ای با حضور شهردار تهران، ریاست شورای اسلامی شهر تهران و ریاست بنیاد حفظ آثار و نشر ارزشهای دفاع مقدس اهدا شد.

موزه دفاع مقدس تهران-طراح: خانم مهندس ژیلا نوروزی

از اشکالات عمده ای که در خصوص گرایش این طرح به موزه یهود وارد است، نخست این است که طرح موزه یهود، تاریخ یهود را در لفافه ای مظلوم نمایانه با القای غیر مستقیم عنوان می کند، و مخاطبی که پا به آنجا می گذارد، روایت صهیونیستی هالوکاست را ناخودآگاهانه می پذیرد. پس (همانند همه آثار معماری که همه چیز در خدمت بیان پیام اثر است)، انتخاب سبک اثر، فرم و مصالح آن نیز در خدمت تبیین این روایت است، و برای ما نمی تواند الگو باشد.

موزه یهود در برلین- اثر دانیل لیبسکیند

لیبسکیند در کتاب خود( The Space of Encounter ) می گوید یکی از سه ایده اولیه برای موزه یهودش، این است که مخاطب باید به صورت روحی و فیزیکی معنای هالوکاست را درک کند و هالوکاست جزو حافظه تاریخی خودآگاه شهر برلین است. دیگر اینکه تاریخ برلین را بدون روشنفکران و اقتصاددانان یهودی آن نمی توان شناخت. و دیگر آنکه در معماری خود از یک فضای تهی (به شکل ووید void) بهره می گیرد که نشانگر شهر برلینِ تهی شده از جحود است.

موزه دفاع مقدس تهران/ ضلع شرقی بنا، که در طره(کنسول) آن با خطوط شکسته و تیزگوشه بر خشونت جنگ تاکید شده است.
موزه یهود در برلین/ استفاده از مصالح فلزی براق و گوشه های تیز و خشن در تاکید بر خشونت روا شده بر قوم یهود
اگر موزه هاى جنگى که در جهان برپا شده معیار باشد؛ همگی برای مذمت جنگ برپا هستند و اگر موزه یهود لیبسکیند ملاک است که او هم از فرم خشن و خطوط نمای نامنظم و گوشه های شکسته و ملتهب با شکافهایی همچون زخم بر پیکره ساختمان موزه اش بهره می برد تا راوی زخم هایی جعلی باشد که مثلا در طول تاریخ بر پیکره قوم یهود روا شده؛ لذا آنها وجه خشن جنگ را می بینند و این تجربه بشر به کار ما نمی آید؛ چرا که جنگ ما اگر چه تلخ، اما با همه جنگهای یکصد ساله اخیر متفاوت است؛ و در پسِ پرده مذمت جنگ تحمیلی، نباید برکات آن در پرورش انسانهای حسینی اش را به غفلت سپرد. بنابراین طراحی معماری موزه ها برای دفاع مقدس نیز هیچ ارتباطی با موزه های جنگ دنیا نمی یابد و تنها در سطوح خشن و نمایش ادوات جنگی خلاصه نمی شود. اگر معماری ما این موضوع یعنی، تمایز جنگ های باطل با دفاع مقدس را درک می کرد، برای خلق یک معماری که روایت گر دفاع مقدس باشد و نه جنگ، دست به طرحی شایسته برای معرفی انسان نوظهورِ پس از انقلاب اسلامی در عرصه دفاع مقدس می زد که در سایه آن، معماری مد نظر انقلاب اسلامی نیز شکل می گرفت.

موزه دفاع مقدس تهران/ مسیر ورود به ساختمان موزه
اما آیا اکنون موزه دفاع مقدس ما به موزه جنگ تبدیل نشده است؟ چه اینکه معماری آن راوی دفاع مقدس نیست.(اگرچه موضوعاتی که در موزه به نمایش درآمده، اعم از تصاویر و فیلم ها، گویای دفاع مقدس هم می باشد؛ اما مساله اصلی خود معماری موزه است که ظرفیت مناسب را برای القاء پیام دفاع مقدس ندارد) در چنین شرایطی حتی به لیبسکیند هم که می نگریم؛ می بینیم که به تاریخ یهود خوب اشراف دارد و با ایجاد سه محورِ مرگ، تبعید و تداوم در پلان و برنامه فیزیکی موزه اش؛ به خوبی وفاداری خود را به یهود ابراز و تلاش می کند تا با امکانات معماری و استفاده درست از مصالح، سیاست مظلوم نمایی قوم یهود را در روایت آوارگی و گمگشتگی تبیین کند. ما چرا معماری ویژه خودمان را برای روایت فتوحات مان در تاریخ اسلام و دفاع مقدس و بیان اعتقاداتمان خلق نمی کنیم؟ فراموش نشود که اگر در رویکردی مقلدانه به سراغ معماری غرب و خصوصا یهود برویم، لاجرم روایت آنها را بازگو کرده ایم. یعنی آنکه تقلید از معماری موزه یهود، مساوی است با بازگویی ناخوداگاه روایت یهود از هالوکاست در تهران!

از آنجا که طرح موزه دفاع مقدس، بیشترین قرابت را با موزه یهود، در ورق های نقره فام و براق خود می یابد؛ منتقدان این اثر، چنین به اعتراض نظر دادند که "سطوح براق و چشم‌نواز آن بی ارتباط با ارزش‌های دفاع مقدس است و شاید بعدها با تغییراتی جزیی بتواند به عنوان یک باشگاه یا یک هتل مجلل استفاده شود!" اگر چه چنین نقدی از منتقدان هم، با نگاه غربی است و با زاویه نگاه ما تفاوت دارد.
نمایی نزدیک از کنار ورودی اصلی در غرب ساختمان موزه دفاع مقدس تهران/ ورقهای براق فلزی با خطوط مورب در نماسازی مشخص است
ورودی اصلی در غرب ساختمان موزه دفاع مقدس تهران/ ورقهای براق فلزی با خطوط مورب در نماسازی مشخص است
هنگامی که هیچ اِلِمان، نماد، سمبل، نشانه و تزئیناتی در معماری بیرونی موزه ما یافت نمی شود که نشانی از اسلامیت و ایرانیت داشته باشد(با عدم بهره گیری از الگوهای معماری اسلامی ایرانی) ناگزیر باید آنقدر در اطراف بنا پرچم ایران را به اهتزاز درآورد تا با برلین اشتباه نشود!

برج پرچمِ موزه دفاع مقدس در کنار طاق نصرت 8 شهید گمنام/ سومین برج پرچم بلند دنیا

برج پرچم موزه دفاع مقدس/ سومین برج پرچم بلند دنیا

استمرار چنین اشتباهی در بکارگیری مبالغه آمیز اعداد است. ٨ پرچم، ٨نخل، ٨ چراغ، ٨ شهیدگمنام! و در جایی ٧٢ ستون(طبق گفته طراح). مساله این است که چگونه می توان اطمینان داشت که مخاطب، این عناصر طراحی شده را می شمرَد؟ لازمه چنین طراحی کردنی، آن است که همواره طراح با مخاطب همراه باشد و به طرح منگنه شود تا مدام این اعداد را گوشزد کند. حال آن که معماری باید خود گویای معنا باشد و این عناصر زبانِ گویای معمار.

مقبره هشت شهید گمنام به عدد هشت سال دفاع مقدس در ورودی بنای موزه
درخصوص محیط اطراف(محوطه سازی) و ارتباط آن با ساختمان موزه نیز باید گفت که این ارتباط بسیار ضعیف است و صرفا از حیث گرافیکی، خطوط کلی ساختمان و محوطه، هردو با خشونت ترسیم شده و بدین ترتیب به هم مرتبط است، و گرنه در عملکرد کاملا بی ارتباط است. بعلاوه آن که استفاده مفرط از شمشاد، هرس کردن درختان و استفاده از محورهای خشن و خطوط متقاطع تیز گوشه در باغ سازی، از مولفه های باغ سازی فرانسوی است و برای ما که صاحب سبک باغ سازی و کوشک های ایرانی هستیم، این امر، تمنای خودداشته از بیگانه است. چه این که شیوه باغ سازی ایرانی یعنی روایت رابطه انسان با طبیعت از نگاه اسلام(بهشت در قرآن)، و نه غرب!
محوطه سازی موزه دفاع مقدس با خطوط گرافیکی خشن و محورهای شکسته و همچنین هرس گیاهان
موزه دفاع مقدس/ محوطه سازی ضلع شرقی بنا

مفهوم موزه از الهه میوز، در اساطیر یونان اخذ شده است
شاید در ابتدا باید از این پرسش آغاز کرد که مفهوم "موزه" فی نفسه چیست و در کجا ریشه دارد؟ وقتی لغت موزه (که همان مفهوم Museum در زبان انگلیسی است) را در فرهنگ لاتین ریشه یابی می کنیم، در می یابیم که ریشه در کلمه Mousa دارد و آن هم ریشه در کلمه Muse که نام الهه ای در اساطیر یونان است. الهه میوز، دختران زئوس هستند که چون به مردی عشق ورزند؛ وی آرامش یافته و از هر تشویشی دور می شود، لذا منبع الهام هنرمند غربی است و .... و تاثیر ناخودآگاه موسیقی(Music) بر انسان نیز با این الهه های اساطیری تفسیر می شود.

در چنین شرایطی آیا لازم نیست که اندکی در مفاهیم تدبر کنیم و سپس آگاهانه انتخاب کنیم که؛ ما نیز که نسبتی متفاوت با الهه های یونانی داریم و با ذکر لا اله الا الله همه الهه ها را نفی کرده ایم، می توانیم مفهوم موزه را بربتابیم یا خیر؟ و یا آنکه به جای مفهوم موزه، از مفهومی دیگر برای فضای نمایش آنچه بر اسطوره های حقیقی دفاع مقدس گذشته است، استفاده کرد؟

موزه دفاع مقدس/ ضلع شرقی بنا و محوطه سازی
با وجود همه انتقادات، یکی از نقاط قوتی که در برنامه معماری بنا دیده می شود، این است که مخاطب را پس از بازدید از فضاهای داخلی موزه، در گام نهایی به یک مسجد در ضلع شمالی می رساند. این همان "مسجد جامع خرمشهر" است که نماد مقاومت ایران است و از آنجا که عینا بازسازی شده، از معماری اسلامی ایرانی بهرمند است و دیگر از پست مدرنیسم خبری نیست، اما بی گمان مخاطب را در کنار موزه، به مقایسه معماری ناب ایرانی مساجد گذشته با معماری غرب آلود معاصر(حتی موزه دفاع مقدس) می کشاند که هیچ اثری از الگوی معماری اسلامی ایرانی بر چهره ندارد و دیگر از آن کاشی های الوان و اسلیمی های تافته خبری نیست!
موزه دفاع مقدس، در ضلع شمالی به مناره های مسجدی ختم می شود که بازسازی مسجد جامع خرمشهر است
از ضلع شرقی که به ساختمان موزه می نگری، ساختمان موزه را در حالتی خفته می یابی که از شمال به مناره های مسجد خرمشهر و از جنوب به مناره های مصلی در گردش سیال چشم ختم می شود، و ما را به جستجوی معماری ناب اسلامی و ایرانی فرا می خواند؛ که البته چون در روبرویمان با یک ساختمان غرب آلود مواجهیم، سرخورده می شویم و معترض.

موزه دفاع مقدس که از جنوب با دید به مناره های مصلی ختم می شود
انقلاب اسلامی، انقلابی است که، تنها غایت خود را در ساقط کردن حکومت ظلم نمی جست بلکه انقلابی در همه شئون زندگی انسان است که البته هنوز تمام نشده(و تا ظهور حضرتش ادامه خواهد یافت)، انقلاب اسلامی منشور تجدید عهد هنر است و بر این اساس، تعدادی از هنرها خود را در آئینه آن باز یافته اند. از آن میان، هنر موسیقی انقلابی، از همان روزهای نخست پیروزی، با نغمه های حماسی پیروزی انقلاب، عهد خود را به جای آورد و شان انقلابی خود را یافت.
کلام آخر
دیگر هنرها نیز کم و بیش؛ اما سینمای مد نظر انقلاب اسلامی با گذر از گردنه انقلاب، و در روزهای سخت جنگ تحمیلی، هنگامی توانست به وادی انقلاب و ساحت انسانیت بال گشاید که درک کرد میان همه جنگ های یکصد ساله اخیر با این جنگ هشت ساله، تفاوت از سریر تا سریاست. لذا بزرگانی چون شهید سید مرتضای آوینی، به راحله عشق پای گشودند تا چشم سیاه سینما را، آنقدر که ظرفیت دارد، به دریچه حکمت بگشایند و از این رو با سلسله مستندهای روایت فتح، راوی هنر سینمای مد نظر انقلاب اسلامی باشند و در اندک زمانی شاگردانش با ساخت فیلم های سینمایی مهاجر و دیدبان، سینمای انقلاب اسلامی را به پرده ظهور کشاندند. حتی اگر یکی از فیلم های کانی مانگا، پایگاه جهنمی و ... را دیده باشی تفاوت میان جنگ و دفاع مقدس را در می یابی، یعنی آنکه سینمای انقلاب اسلامی در تعریف تمایز میان جنگ و دفاع مقدس شکل گرفت.

اما هنر معماری که از قضا دیر شکل می گیرد اما دیرپاترین هنر می تواند باشد، همه را سخت به انتظار رخ نمایی معماری مد نظر انقلاب اسلامی نشانده و اکنون پس از سی و چند سال هنوز دست انتظار به زیر چانه مانده؛ و شاید اگر هنر معماری، همانند سینما، راه بازیابی خود را در آئینه تفاوت جنگ و دفاع مقدس می دید، امروز شاهد ظهور معماری خاص انقلاب اسلامی نیز می بودیم و فرصت ها بیش از این از دست نمی رفت.

فرصت های زیادی از دست رفته، چه اینکه موزه های دفاع مقدس که در شهرهای بزرگ کشور از جمله باغ موزه دفاع مقدس تهران، شکل گرفته، نتوانسته اند روایت گر دفاع مقدس باشند و همانند فیلمهای کانی مانگا و پایگاه جهنمی، صرفا روایت گر جنگ است و خب می دانید که جنگ مذموم است و آنچه ممدوح است جهاد در راه خداست و آنچه لباس عزت به تن اهل تقوا می کند همین دفاع مقدس است که مردان خدا را برگزید تا سجاده بر آتش بگسترند.

حالا در گذر فقر سواد و ذوق و قریحه بعضی معماران، در کوچه پس کوچه های بی تدبیری برخی مسئولان، در باغ غفلت عده ای از مردمان، زمان چون باد هویت ما را با خود برده است، می برد، خواهد برد! زمان عجیب به دستور زبان پایبند است!

***ابراهیم ارجمندی
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد