براون پرداختن به تاریخ بابیه را از ورودش به تبریز و بازدیدش از ارگ تبریز آغاز میکند. وی با نگاه به ارگ بلافاصله به یاد اعدام «محمدعلی باب» میافتد. وی در تشریح مشاهداتش از ارگ به اعدام محمدعلی باب و در چندین صفحهی بعدی به تاریخچهی بابیه میپردازد و همراه با مظلومنمایی کامل آن را بازگو میکند.[10]
او پرداختن به تاریخ بابیه را به طور مفصل در یک جا نمیآورد، بلکه به مناسبت دیدار با فعالان و رهبران بابیه در هر شهر بخشی از آن را که در واقع مکمل بخش قبلی بوده است، بازگو کرده و با افزودن اطلاعات جمعآوری شده از افراد و منابع جدید در سفرنامهاش ذکر میکند. وی در جریان تلاشهای بابییابیاش به اقتضای موقعیت، روشهای گوناگونی را در پیش میگیرد:
اقدام ادوارد براون به انعکاس رخدادها و تحولات مربوط به فرقههای ضالهی بابیه و بهاییت همراه با احساسات عمیق همدردی، از خط قرمز اسلام و مسلمانان به راحتی عبور کرده و به فرقهگرایی و اختلافهای مذهبی در ایران عصر قاجار پس از آن دامنه زده است.
1ـ سعی میکند در نخستین روز ورود به هر شهری از افراد بابی مهم و مطلع کس یا کسانی را پیدا کند و در مورد وضعیت پیروان باب در آن شهر و منطقه اطلاعات دقیقی بهدست آورد. در ضمن همواره در پی یافتن و خرید و تهیهی کتب و الواح بابی بوده و در این زمینه بسیار موفق عمل میکند. نکتهی قابل ذکر این است که در شهر و منطقهای که موفق به ایجاد ارتباط با پیروان آن فرقهی ضاله نشده و یا وقت کمی برای این کار داشته، احساس تغابن خود را کتمان نکرده و با افسوس به ناکامی خود اشاره میکند.
به عنوان مثال وقتی پس از ورود به «آباده» موفق به ارتباط بیشتر نمیشود، مینویسد: «امیدوار بودم با پیروان فرقهیبابیه در آباده گفتوگوی بیشتری داشته باشم اما امیدم بیهوده بود، زیرا کوتاهی مدت اقامتم در شهر و نیز میهماننوازی مسئول تلگرافخانه باعث شد نتوانم شخص بابیای را که معرفی شده بود بیابم.»[11] البته وی این نوع بروز احساس تغابن را در موارد عدیدهای ابراز کرده است.
2ـ هر جایی که مردم تسامح کمتری نسبت به فرقههای ضاله داشتهاند و نسبت به آن حساس بودهاند از تعقیب موضوع خودداری میکرد. به عنوان مثال در مسیرش از اصفهان به شیراز به یکی از صوفیان برخورد میکند و وقتی از وی میپرسد آیا کسی از بابیان را در آن منطقه میشناسد، آن فرد واکنش تندی نشان میدهد. براون میگوید: «آن فرد با حالتی افتخارآمیز افزود: «ما هر کسی را که مشکوک به پیروی از آن فرقه باشد تکهتکه میکنیم، زیرا به شکر خدا ما همگی پیروان مرتضی علی(علیهالسلام) هستیم».
احساسات شدیداً خصمانهی او نسبت به بابیان، مرا تشویق به ادامهی صحبت در این باره نمیکرد. بنابراین او را رها کردم.»[12] عکس این وضعیت نیز زمانی بود که احساس میکرد مردم منطقه نسبت به موضوع فعالیت فرق ضاله تسامحی دارند. در آن صورت بر دامنهی فعالیت و ارتباطات خود میافزود و موقع ترک آن شهر ابراز ناخرسندی میکرد که مجبور شده است آن موقعیت خوب را رها کند. موقع ترک شیراز و یزد چنین احساسی را ابراز میکند.
3ـ چنانکه در گذشته نیز اشاراتی رفت، یکی از روشهای مؤثرش اخذ معرفینامه و توصیهنامه از شبکهی رهبران بابی در شهرهای مختلف بود. براون در شهرهای پایانی در برنامهی سفرش متوجه شد که بابیان به صورت شبکهای در کل کشور عمل میکنند و او نشانههای این موضوع را در هر شهری مشاهده میکرد و در واقع قبل از ورودش منتظرش بودند و به محض ورود در نخستین روز اقامت، برگزاری جلسات و جمعآوری اطلاعات شروع میشد.
وی در ادامهی مسیرش به سوی تهران در زنجان نیز دنبال وقایع مربوط به شورش بابیان زنجان بوده است: «در زنجان ماندم، زیرا میخواستم شهر و برج و باروی آن را از نزدیک تماشا کنم و اطلاعات روشنتری دربارهی تاریخ وقایع محاصرهی شهر گرد آورم، مخصوصاً اینکه چه عوامل و امکاناتی بابیان شورشی را قادر ساخت تا مدتی طولانی در مقابل قوای دولتی پایداری کنند؟»
وی پس از تشریح نبرد نیروهای دولتی با بابیان شورشی، از تلاشهای نافرجامش برای یافتن افرادی ابراز تأسف میکند و میگوید: «متأسفانه هیچ کس را نیافتم که بتواند اطلاعات دقیقی دربارهی دوران محاصرهی شهر، به من بدهد. تأسف من بیشتر به این خاطر بود که اطمینان داشتم هنوز اشخاصی در زنجان اقامت دارند که شاهد عینی وقایع بودهاند و یا خود در آنها شریکی مستقیم داشتهاند.»[13]
در تهران نیز موضوع برخورد حکومت قاجار با بابیان را دنبال کرده و از آن همه فساد و موارد منفی پادشاهی ناصرالدین شاه قاجار، اقدام وی بر بابیان و برخورد با آنها را مدام یادآوری و تقبیح میکند. در مورد احساسش نسبت به ناصرالدین شاه قاجار نیز آن را به بابیان پیوند میزند و آشکارا میگوید که از احساسات منفی خودم نسبت به شاه به دلیل کشتار بابیها آگاهی دارم.[14] او این رویه را در تمامی مسیر سفر با حدت و شدت دنبال کرد.
همگامی با سیاست استعماری فرقهسازی و تشدید اختلافهای مذهبی انگلیس در ایران با روشها و ترفندهای گوناگون
الف) تلاش برای مظلومنمایی و قهرمانسازی از رهبران بابیه و بهاییت؛ اقدام ادوارد براون به انعکاس رخدادها و تحولات مربوط به فرقههای ضالهی بابیه و بهاییت همراه با احساسات عمیق همدردی، از خط قرمز اسلام و مسلمانان به راحتی عبور کرده و به فرقهگرایی و اختلافهای مذهبی در ایران عصر قاجار پس از آن دامنه زده است.
براون به عنوان یک محقق میبایستی به نقش کشورش در ایجاد و تقویت فرقههای بابیه، بهاییت و ازلیه اشاره میکرده و به دلایل گوناگون از جمله ایجاد اختلاف مذهبی و مباینت آرا و اندیشههای منتسب به آن فرقهها با نص صریح قرآن و سنت و تنفر شدیدی که در میان طبقات گوناگون جامعهی اسلامی ایران، از تلاش برای تقویت و ترغیب اعضای آنها برای مبارزه با حکومت قاجار اجتناب میکرد.
اما یکی از اصول سیاسی انگلیس در دورهی قاجاریه، بهویژه عصر ناصری، فرقهسازی بود و اقدامها، نوع نگاه و حمایتهای مشفقانهی براون نسبت به بابیه و بهاییت کاملاً با سیاست یاد شدهی دولت انگلیس همگامی و همخوانی دارد. هدف انگلیسیها از فرقهسازی در این دوره، مقابله با حرکتهای منسجم و گرایش روزافزون مسلمانان در کشورهای اسلامی به وحدت بود که ممکن بود جبههای ضد استعماری برضد انگلیس و سایر استعمارگران تشکیل دهند.
از این رو، یکی از ابزارهای مهم سیاست پیشگیرانهی انگلیسیها، فرقهسازی و تراشیدن موعودهای دروغین برای مسلمانان و افزودن شاخ و برگهای مغایر با قرآن و سنت به اعتقادات مردم بود. او همهی افراد آن فرق ضاله را انسانهای مبارز و آزاده که برای عقایدشان حاضرند جانشان را فدا کنند، معرفی میکند. از کشتهشدگان آنها نیز به عنوان قهرمانان مقتول یاد میکند[15] و برای تأثیرگذاری گفتههایش در هر موردی داستانی از شجاعت و ایستادگی آنها حتی در لحظات اعدام بیان میکند و برای توابین بابی نیز توجیهی میتراشد به این مضمون که بابیها از آن به عنوان تاکتیک استفاده میکردند.
براون در راستای قهرمانسازی از بابیها تأکید خاصی روی محمدعلی باب و طاهره قرهالعین، یکی از زنان معروف بابی دارد و در جایجای سفرنامهاش از آنها به عنوان قهرمان مقتول یاد میکند و در خاطراتش میگوید که قبل از سفر به ایران، آنها را میشناختم و درصدد تکمیل اطلاعات خود بودم. براون در مورد قرهالعین میگوید: «ظهور چنین زنی مانند قرهالعین در هر مملکت و قرن از نوادر وجود استولی طلوع و سطوعش در خطهی ایران از عجایب خلقت و خوارق عادت است.
تقوا و طهارت قرهالعین، حسن و جمال فوقالعاده و خداد استعداد و قریحهی بینظیر نطق مؤثر و بلیغ، فداکاری و شهامت و بالاتر از همه مقاومت و ایستادگی او در برابر علمای ایران و بالاخره شهادت تاریخی و مجلل او در تاریخ بشر بیسابقه است که او را در بین نسوان هموطن خویش بینظیر و زنده و جاوید نگاه میدارد. اگر امر سید باب حجت دیگری برای عظمت خود نداشت این برهان کافی بود که بانوی نابغه و شهیر و عنصر شجاع و فداکاری را در دامان خود پرورانده است.»[16]
ب) تشکیل جلسات مخفی نقد و بررسی عقاید و اندیشههای فرقههای ضاله با هدف تأیید و تروج آن؛ براون در هر شهری که وارد میشد، جلساتی با فعالان و رهبران فرقههای بابیه و بهاییت، تشکیل میداد و در جمعبندی دیدارش آنها را همواره افرادی منصف، باادب، غیرمتعصب، پاکدامن، درستکار، آزاده و شخصیتهای دوستداشتنی معرفی میکرد.[17]
بهطوری که حتی یک بار هم از آنها به صفت بد یاد نکرده است. براون کشتهشدگان بابی را هر کسی بوده است به عنوان قهرمان معرفی میکند. وی در مرحلهی پایانی سفرش نیز با ایجاد یک رابطهی شبکه مانند آن رابطه را از طریق اخذ معرفینامهها و توصیهنامهها از رهبران و فعالان بابیه و بهاییت در شهرهای بعدی که بدانها سفر میکرد، دنبال مینمود.
پ) مقایسه و ایجاد قرابت و همفکری بین طرفداران فرقههای بابیه و بهاییت با اقلیتهای دینی؛ براون در اصفهان، یزد و کرمان که اقلیتهای مسیحی و زرتشتی بیشتری نسبت به سایر شهرها زندگی میکردند، ارتباطات بیشتری برقرار کرد و در جلساتی که داشت سعی کرد با مقایسهی عقاید و اندیشههای آنها، نکات مشترکی بیابد و از آن برای پیوند آنها با پیروان بابیه و بهاییت استفاده کند.
یکی از اصول سیاسی انگلیس در دورهی قاجاریه، بهویژه عصر ناصری، فرقهسازی بود و اقدامها، نوع نگاه و حمایتهای مشفقانهی براون نسبت به بابیه و بهاییت کاملاً با سیاست یاد شدهی دولت انگلیس همگامی و همخوانی دارد. هدف انگلیسیها از فرقهسازی در این دوره، مقابله با حرکتهای منسجم و گرایش روزافزون مسلمانان در کشورهای اسلامی به وحدت بود که ممکن بود جبههای ضد استعماری برضد انگلیس و سایر استعمارگران تشکیل دهند.
او سعی میکرد اقلیتها را در مقایسه با مسلمانان و شیعیان افرادی آزاده و تحت فشار معرفی کند. او سعی میکرد از راه برانگیختن احساسات ضداسلامی در آنان با بابیها و بهاییها رابطه برقرار کند. اینکه او در تمامی شهرها با اقلیتها دوست میشد و با اکثریت مردم مسلمان و مهماننواز ایران دوست نمیشد و از آنها به بدی یاد میکند، رفتاری کاملاً هدفدار و طراحی شده بوده است. او به هر مناسبتی از قتل، شکنجه، آزار و اجبار زرتشتیان برای تغییر دین یاد میکند.
او از این تاکتیک برای ایجاد همنوایی و همحسی با آنها استفاده میکرد. در مورد زرتشتیان یزد میگوید: «از قبل هم نسبت به آنان احساس احترام داشتم و با آشنایی بیشتر با این مردم تحت فشار، این احترام بیشتر شد.» یا در جای دیگری میگوید: «این واقعیت که اکنون در محیطی اساساً زرتشتی بودم، بر دلپذیری آن میافزود.» در جمعبندی اقامتش در یزد نیز میگوید: «سههفتهای که در یزد بودم حتی یکی هم بیخود و بیمنفعت نگذشت.»[18]
ت) ایجاد شبکهی ارتباطی با مبلغان بابیه و بهاییت؛ براون قبل از سفر به ایران تمهیداتی برای برقراری ارتباطات در ایران اندیشیده بود و با افرادی گوناگونی ارتباط برقرار کرده بود. پس از ورود به ایران نیز از شبکهی مبلغان بابیه بهره جست که در لباس تجار و دلال دورهگرد در سراسر ایران فعالیت میکردند. او به عنوان خریدار کالا به این افراد نزدیک میشد و پس از شناسایی همدیگر پروژه و پروسهی بابییابی را دنبال میکرد.
نکتهای که ظن سیاسی و اطلاعاتی بودن اقدامها و سفر براون را تقویت میکند، دستیابی آسان و سریع به مبلغان بابیه و بهاییت در بالاترین سطوح و غالباً در نخستین روز ورود به هر شهری و مهمتر از آن اعتماد بسیار بالا به وی بود. مبلغان بابی و بهایی نیز به وی اطمینان میدهند که در ایران هر کجا برود، بابیان در انتظارش خواهند بود. براون علاوه بر ارتباط و گفتوگو با مبلغان سطوح بالای بابی و بهایی، در هر شهری از قبور درگذشتگان و کشتهشدههای آنها نیز بازدید و شرح مربوط به هر فرد را در سفرنامهاش آورده است.[19]
ث) تلاش برای تشدید اختلافهای دینی و مذهبی بین مردم ایران؛ «محمود محمود» در تحلیلی از این اقدام براون میگوید: «این نوع اختلافات مذهبی همیشه در ایران بوده، نه در ایران بلکه در میان تمام ملل عالم نیز بوده است اما کمتر دیده شده است که محرک اصلی آنها اجانب باشند. غالباً در ایران سیاستمداران نفعپرست به تولید این نوع اختلافات مذهبی مساعدت نموده و یا اینکه خود باعث ایجاد آنها میشدند. اما بروز و ظهور آنها در زمانهایی بوده که دست اجانب از مملکت ایران کوتاه بوده است، ولی در قرن گذشته و در قرن حاضر این اختلافات مذهبی خالی از تحریکات اجانب نبوده است.»
محمود یادآور میشود که تنها فرقهی بابیه و محمدعلی باب ظهور نکرد بلکه افراد گوناگونی ظهور کردند که سیاست خارجی در ظهور آنها نقش داشت.[20] نکتهی دیگر این بود که براون پس از رفتن از ایران برای تکمیل پروژهاش به قبرس و عکا که بابیان و بهاییان در آن جاها زندگی میکردند رفت و با صبح ازل و بهاءالله دیدار و گفتوگو کرد و پس از بازگشت به انگلیس از راه مکاتبه با سایر دوستان بابی و بهاییاش در کشورهای مختلف جهان ارتباط برقرار کرد و از فعالیتهای خود نتیجهگیری نمود. [21](*)
پینوشتها:
[1]. برای آگاهی از نظرات افراد گوناگون در این زمینه، رک: عباس نصر، نقش سیاسی ادوارد براون در ایران، تهران، ناظر، 1379، صص 74 ـ 60.
[2]. محمود محمود، تاریخ روابط سیاسی ایران و انگلیس در قرن 19، جلد 5، تهران، اقبال، 1367، صص 112 ـ 68.
[3]. ادوارد براون، یک سال در میان ایرانیان، ترجمهی مانی صالحی علامه، تهران، نشر اختران، چ چهارم، 1387، صص240 ـ 235.
[4]. همان، صص 88 و 64، 46.
[5]. همان، صص 135 ـ 134.
[6]. همان، صص 235 ـ 234.
[7]. ایران در یک قرن پیش، سفرنامهی دکتر ویلز، ترجمهی غلامحسین قراگزلو، تهران، اقبال، 1368، ص 188.
[8]. عباس نصر، همان، ص118.
[9]. همان، ص 85.
[10]. ادوارد براون، همان، صص 94 ـ 89.
[11]. همان، ص 259.
[12]. همان، صص 257 ـ 256.
[13]. همان، صص 105 ـ 104.
[14]. همان، صص 133 ـ 132.
[15]. همان، ص 323.
[16]. عباس نصر ، همان، ص 130.
[17]. ادوارد براون، همان ، صص 340 ـ 339.
[18]. همان، صص 388 ـ 386.
[19]. محمود محمود، جلد 5، همان،ص 122.
[20]. همان، ص124.
[21]. همان، صص 142 و 130.
* محمدعلی سربازیمقدم؛ پژوهشگر تاریخ معاصر/انتهای متن/