خبرگزاری فارس: ورود سومین محموله موشک های دوش پرتاب استینگر امریکایی از طریق مرز ترکیه به سوریه شاید آخرین تلاش گروه های معارض مسلح در سوریه و حامیان عربی/ ترکی و غربی آن ها برای شکستن بن بست نظامی در سوریه به نفع جریان برانداز خارجی در این کشور باشد.
در حال حاضر درگیری های نظامی میان ارتش سوریه و مخالفان مسلح در دایره جنگ و گریزِ محدود باقی مانده و چند ماهی است که این معادله تغییر اساسی نکرده است و عملا نشان داده است که نه ارتش سوریه قدرت یکسره کردن اوضاع و شکست و نابودی مخالفان مسلح را دارد و نه معارضان مسلح به رغم حمایت های بی دریغ خارجی از توان سرنگونی نظام سوریه برخوردارند. لذا در یک چنین معادله ای راه شکستن قفل بحران فرسایشی سوریه، اجبارا گفتگو است. اما محور امریکایی و همپیمانان منطقه ای آن بویژه قطر، عربستان، و ترکیه حاضر به مذاکره با وجود اسد در رأس قدرت نیستند، بنابراین به شدت با راه حل گفتگو و روش های مسالمت آمیز مخالفند و به تعهدات خود در اجلاس ژنو مبنی بر انتقال مسالمت آمیز قدرت پشت پا می زنند.
از سوی دیگر ایده راه حل نظامی از طریق مداخله نظامی در سوریه در سطح بین المللی هم دچار بن بست است چرا که روسیه و چین به شدت با آن مخالفند و تلاش های امریکا برای ایجاد نرمش در مواضع این دو به رغم فشارهای روانی و رسانه ای و دیپلماتیک نتیجه چندانی در بر نداشته است، و فراتر از آن مدتی قبل جهان شاهد یک تغییر رفتار استراتژیک از سوی چین بود و آن هم استفاده از زبان نظامی در تعامل بین المللی با ارسال ناوهای جنگی خود به آب های ساحلی سوریه بود که ظرف دهه های گذشته این نوع رفتار از چین کم سابقه به شمار می آید که قطعا پیام خاصی را برای امریکا و همپیمانانش در بر داشته است.
بنابراین در شرایطی که راه حل نظامی در سطح بین المللی از یک سو و در سطح داخلی سوریه از سوی دیگر با بن بست مواجه است، شاهد ایفای نقش توسط بازیگران منطقه ای و تلاش آنان برای شکستن این بن بست از طریق وارد کردن سلاح های استراتژیک در معادله نظامی به نفع گروه های معارض مسلح سوریه هستیم.
در واقع اگر کاربرد موشک در سه جنگ 33 روزه و 22 روزه و 8 روزه از سوی مقاومت اسلامیِ ضدِ صهیونیستی علیه مهاجمانِ اسرائیلی، نتیجه این جنگ ها را به نفع مقاومت دگرگون کرد و محور امریکایی/ اسرائیلی/ عربی را با شکست سیاسی/ نظامی/ استراتژیک مواجه ساخت، اینک این محور در صدد اجرای همین برنامه علیه یکی از عناصر محور مقاومت در منطقه یعنی سوریه هستند. این امر البته چالش بزرگی برای محور مقاومت است که چگونه می تواند با ابتکاری که خود طراحی کرد و با آن شکست بزرگی را بر دشمن خود وارد ساخت، مقابله کند؟.
امریکا و همپیمانانش دو تجربه موفق در سرنگونی دو رژیم در دو کشور عراق و لیبی با ایجاد منطقه پرواز ممنوع دارند، اما تلاش آن ها برای ایجاد این منطقه در سوریه به بهانه های گوناگون از جمله امداد رسانی و کمک های انسانی و ایجاد دالان های امدادی به نتیجه نرسیده است لذا برای تحقق عملی این کار، شیوه جدیدی را با ورود دو سلاح استراتژیک در حال آزمایش هستند: نخست استقرار موشک های پاتریوت در مرز ترکیه با سوریه و عملا ایجاد یک دیوار آهنین برای حفظ راه امدادی منطقه مورد نظر برای ایجاد غیر رسمی منطقه پرواز ممنوع، و دوم ارسال موشک های استینگر امریکایی برای اجرای عملی طرح منطقه پرواز ممنوع.
در صورت اجرای عملی طرح، دولت موقت هم که برخاسته از ائتلاف به اصطلاح ملی سوریه است عملا اداره منطقه آزادشده زیر پوشش را آغاز خواهد کرد.بدین ترتیب این امید برای محور امریکایی بوجود آمده است که بتواند در آخرین فرصتی که برای آن ها باقی مانده است شانس خود را در عرصه نظامی و شکستن بن بست به نفع خود بیازماید.
در این صورت باید دید که محور مقاومت در مقابل این اقدامات چه ابتکار عملی را در پیش خواهد گرفت؟
البته شاید اقدام به وارد کردن موشک استینگر به معادله کنونی و قرار دادن آن در اختیار مخالفان که گفته می شود از سوی قطر و از طریق ترکیه انجام گرفته است، به لحاظ حقوقی و مقررات بین المللی قابل پیگرد باشد به ویژه در شرایطی که کشورهای عربی حاضر نیستند یا جرأت نمی کنند که یک فشنگ در اختیار فلسطینیان برای دفاع مشروع از خود قرار دهند و از آن فراتر متعهد به جلوگیری از ورود سلاح به فلسطین و رسیدن آن به دست مقاومین هستند. در چنین شرایطی به نظر می آید انگشت نهادن بر معیارهای دوگانه و رفتارهای تبعیض آمیز در سطح بین المللی نیز اقدامی است که نباید در مورد آن کوتاهی ورزید.
سید مرتضی نعمت زاده
خبرگزاری فارس:سکوت کابینه اردوغان در برابر بازگرداندن هواپیمای حامل وزیر انرژی ترکیه پیش از هر چیز نشان دهنده این موضوع است که ترکیه برای مساله نفت اقلیم کردستان عراق چنان اهمیتی قائل است که می تواند رفتارها و واکنش های تند را نیز تحمل کند.
شاید تا چند سال پیش سخن گفتن از نقش کُردهای عراق در خاورمیانه و میزان تاثیرگزاری آن ها در موازنات سیاسی منطقه، فقط منوط به موقعیت ژئوپولیتیک، مناسبات حزبی و به کارگیری نیروهای شبه نظامی یا پیشمرگ آنان در حوزه های گوناگون و بررسی وابستگی خارجی احزاب کُرد بود.
اما در شرایط کنونی که موج تحولات سیاسی و اقتصادی، همه کشورهای منطقه و جهان را درگیر کرده، باید جوانب دیگری از حوزه های فعالیتی کردها نیز مورد بررسی قرار بگیرد. ارتباط کردها و حوزه های نفتی و امکان تاثیرگذاری آنان در معادلات نفتی و به تبع آن مناسبات سیاسی آینده، مساله ای است که نمی توان به سادگی از کنار آن گذشت.
در اوایل سده بیستم، فیصل بن حسین ملقب به شاه فیصل اول، ولایت موصل را سر عراق دانسته و بر این باور بود همچنان که هیچ موجودی نمی تواند بدون سر زندگی کند، عراق نیز بدون منابع نفتی کرکوک توان ادامه حیات اقتصادی نخواهد داشت. در سال 1927 نخستین بار نفت کرکوک استخراج شد و در آن روزگار به عنوان یکی از غنی ترین و مهم ترین میادین نفتی منطقه مورد توجه قرار گرفت.
اما کُردها از چه زمانی به نفت توجه کردند؟ در پاسخ به این سوال باید گفت از همان دوران عصیان شیخ محمود برزنجی، توجه او و یارانش به نفت معطوف شد و کرکوک برای شیخ محمود اهمیت حیاتی یافت. به همین دلیل زمانی که انگلیسی ها در سال 1922 میلادی او را از تبعیدگاه هندوستان به عراق بازگردانده و او را برای جنگ با ترک ها و ترکمن ها به کار گرفتند، به شیخ هشدار دادند که کاری با کرکوک و موصل نداشته باشد.
بعد از شیخ محمود نیز «شیخموس جگرخوین» شاعر ناسیونالیست کُرد ترکیه ای – سوریه ای در اشعار و سخنرانی های خود استخراج نفت را تجاوز به مام میهن کردستان دانسته و آرزومند شده روزی بیاید که کردها نفت را برای خودشان استخراج کنند. بعدها در همه مذاکرات دهه 1960 تا 1970 میلادی موضوع نفت و آینده کرکوک در تمامی مذاکرات شورشیان کُرد به رهبری ملامصطفی بارزانی با حکومت مرکزی بغداد مورد بحث قرار گرفته و این مساله به یک معمای حل ناشدنی و گره کور تبدیل شده است.
در سال 1984 میلادی طارق عزیز وزیر امور خارجه وقت عراق اعلام کرد:” همچنان که اعراب برای همیشه اندلس را از یاد بردند، کردها نیز باید الی الابد کرکوک را فراموش کنند و از آن سخنی به میان نیاورند.”
اما در حال حاضر مساله فقط کرکوک نیست و اتفاقا در دوران جنگ 8 ساله ایران و عراق، صدام آن قدر بی حساب و کتاب از کرکوک نفت برداشت کرده که این میدان بزرگ نفتی با مشکلات بزرگی مواجه شده و غنا و ظرفیت گذشته خود را ندارد. در چند سال گذشته دست کم 28 شرکت خارجی در اقلیم کردستان عراق دست به عملیات اکتشافی زده و مشخص شده که در مناطقی از تق تق، خانقین، چمچمال، میران، بازیان، تاوکی، شیخان و چند منطقه دیگر استعداد نفتی بکر و دست نخورده ای وجود دارد که می تواند میادین نفتی این منطقه را در حد یک نیجریه کوچک مطرح سازد.
از این گذشته امسال برای نخستین بار تانر یلدز وزیر انرژی و منابع طبیعی ترکیه اعلام کرد که در چندین منطقه از استان کردنشین حکاری میادین نفتی وجود دارد و ترکیه به خاطر حضور پ.ک.ک در این منطقه تاکنون قادر به اجرای کامل عملیات اکتشافی نشده و امیدوار است در آینده این مشکل را حل کند.
مجموع این تصاویر و بریده هایی که هر کدام به یک مقطع زمانی تعلق دارد، نشان می دهند که نفت در مناطق کردنشین عراق و ترکیه عامل مهمی برای تغییر مسیر فعالیت های سیاسی و حزبی آنان است.
ترکیه و نفت اقلیم
در سال 2012 میلادی در روند روابط سیاسی و اقتصادی اربیل – آنکارا دو اتفاق مهم روی داد که بدون شک آثار و بازتاب های این رویداد را در سال آینده نیز خواهیم دید. اوایل تابستان امسال بود که انتقال زمینی نفت به میزان روزانه ده تانکر از اقلیم کردستان عراق به ترکیه آغاز شد و قرار است این میزان به ذویست تانکر در روز برسد. چندین پایگاه اینترنتی خبری پربازدید ترکیه درباره این موضوع چنین تیتر زدند:” نفت کُردی رسید، نفت شیعی در نوبت بماند.”
رویداد دوم نیز اتفاقی بود که چند هفته پیش به وجود آمد و به تنش سیاسی جدی بین بغداد و آنکارا، بیش از پیش دامن زد. ماجرا از این قرار بود که نچیروان بارزانی نخست وزیر اقلیم کردستان عراق و برادرزاده بلندپرواز مسعود بارزانی کنفرانسی را در اربیل به نام کنفرانس نفت و گاز کردستان برگزار کرد و قرار بود تانر یلدز وزیر انرژی و منابع طبیعی ترکیه یکی از سخنرانان اختتامیه این کنفرانس باشد.
هواپیمای یلدز از استانبول به مقصد اربیل حرکت کرد اما فقط چند دقیقه پیش از ورود هواپیما به حریم هوایی عراق، پیامی از سوی سفارت عراق به وزارت امور خارجه ترکیه رسید: حکومت مرکزی بغداد به دستور شخص نخست وزیر مالکی به هیچ کدام از پروازهای ویژه اجازه فرود در فرودگاه اربیل را نمی دهد و این دستور شامل هواپیمای جناب یلدز نیز خواهد شد.
هواپیمای حامل وزیر ترکیه در شهر قیصری بر زمین نشست اما نه او نه کابینه اردوغان و نه رسانه های ترکیه بر سراین موضوع هیاهو به پا نکردند و ترجیح دادند در مقابل این موضع سفت و سخت مالکی سکوت کنند. تنها سه روز پس از این واقعه نوری مالکی در گفتگو با روزنامه حریت اعلام کرد که کلیه نوافقنامه های اقتصادی و نفتی کشورهای خارجی با اربیل، تنها در صورتی وجاهت حقوقی و قانونی دارد که به تایید حکومت مرکزی بغداد برسد.
ترک ها و کُردها
سکوت کابینه اردوغان در برابر بازگرداندن هواپیمای حامل وزیر انرژی ترکیه پیش از هر چیز نشان دهنده این موضوع است که ترکیه برای مساله نفت اقلیم کردستان عراق چنان اهمیتی قائل است که می تواند رفتارها و واکنش های تند را نیز تحمل کند. واقعیت این است که نفت اقلیم کردستان عراق برای ترکیه یک منبع انرژی ارزان قیمت و به صرفه و نزدیک است و اربیل نیز راه دیگری جز توافق با آنکارا ندارد.
موضوع انرژی طی چند سال گذشته همواره یکی از پاشنه آشیل های مهم ترکیه بوده و به جرات می توان گفت در همین حوزه است که ترکیه می تواند امتیاز بدهد، سکوت کند، سازش کند و کوتاه بیاید. دست کم در دو مورد مهم، دیدیم که ترکیه هم در برابر روسیه کوتاه آمده و ساخت نیروگاه هسته ای خود به دست مهندسین روسیه ای را مهم تر از اختلاف نظر در حوزه سوریه دانست و در زمینه خرید نفت و گاز از ایران نیز تا حدودی در برابر آمریکا پافشاری کرد و برخی اظهارات تند مقامات نظامی ایران را نادیده گرفت.
مسامحه و کوتاه آمدن های ترکیه در حوزه انرژی به همین دو مورد ختم نمی شود و روابط انرژی محور آنکارا – اربیل در سال 2012 چنان پیش رفت که بسیاری از تحلیل گران سیاسی ترکیه به این نتیجه رسیدند که ترکیه به خاطر برخورداری از منابع نفتی اقلیم کردستان عراق، حتی حاضر است در مقابل مساله مهمی مانند تشکیل دولت مستقل کُردی در عراق از مواضع ملی گرایانه پیشین خود کوتاه آمده و از کردها حمایت کند. این استراتژی جدای از ارتباطی که با رویکرد سیاست خارجه سنّی محور اردوغان دارد، سود اقتصادی فراوانی به دنبال داشته و بعید نیست که اهمیت این معادله طلایی بر قضیه شمال سوریه و نفوذ بارزانی در میان کردهای سوریه نیز تاثیر بگذارد و آنکارا خط بارزانی را در شمال سوریه در برابر خط حزب اتحاد دموکراتیک(وابسته به پ.ک.ک) مورد حمایت جدی قرار دهد.
خط لوله کُردی
طی هفته های گذشته اغلب نشریات مهم خارجی همچون فاینشنال تایمز، گاردین و نیویورک تایمز بارها درباره روابط نفتی ترکیه و کردها قلم زده و به عبارتی روی این موضوع زوم کرده اند. در این میان مهم ترین موضوعی که روی آن بحث شده، ایجاد خط لوله انتقال نفت اقلیم کردستان از ترکیه به اروپا است که طاهرا بیش از 17 کیلومتر از این خط 300 کیلومتری احداث شده و در صورتی که تکلیف روایط آنکارا – بغداد یکسره شود، این خط یکی از داغ ترین مباحث سیاسی اقتصادی منطقه در سال آینده خواهد بود
محمدعلی دستمالی
خبرگزاری فارس: اوج دگرگونی در عملکرد و ساختار ناتو را می توان در سال 2010 یعنی زمان بازنگری و تدوین دکترین راهبردی ناتو برای سال 2020 مشاهده کرد.براساس این راهبرد،فعالیت ناتو از نظامی به اقتصادی،فرهنگی،سایبری و حتی هسته ای گسترش یافت.
ناتو در اوایل هزاره سوم پا را از این فراتر نهاده و با ورود به جنگ افغانستان عملاً به توسعه طلبی خارج از مرزهای اروپایی پرداخت. اوج دگرگونی در عملکرد و ساختار ناتو را می توان در سال 2010 یعنی زمان بازنگری و تدوین دکترین راهبردی ناتو برای سال 2020 مشاهده کرد. براساس این راهبرد، فعالیت ناتو از نظامی به اقتصادی، فرهنگی، سایبری و حتی هسته ای گسترش یافت. مهم ترین اصل در این راهبرد، توسعه نفوذ در عرصه بین الملل بوده است.
در این حوزه آنها حضور گسترده تر در شرق آسیا، آسیای مرکزی و قفقاز، آفریقا و غرب آسیا(خاورمیانه) را در دستور کار قرار دادند. همزمان با اوج گیری بیداری اسلامی در شمال آفریقا و غرب آسیا، تهدید شدن منافع غرب به ویژه شریان انرژی ارزان و مطمئن به اروپا و آمریکا، راهبرد ناتو براساس حضور فعال تر در غرب آسیا تدوین شد.حساسیت های منطقه و نگاه منفی افکار عمومی به توسعه طلبی ناتو موجب شده تا آنها حضور غیر مستقیم و به نوعی غیر تحریک آمیز را در منطقه پیگیری کنند. در این چارچوب ناتو چندین محور را اجرایی ساخته است.
الف- تغییر نظام در سوریه: سوریه در 21 ماه گذشته با مجموعه ای از چالش ها و بحران های امنیتی و سیاسی همراه شده است. هر چند که ابتدای امر بخشی از چالش های این کشور برگرفته از مطالبات مردمی بوده، اما ائتلافی از صهیونیست ها، کشورهای مرتجع عربی، غربی ها و ترکیه هر کدام با هدف خاصی در قالبی تقریباً واحد به بهره برداری از تحولات داخلی سوریه پرداختند. به رغم آنکه نظام سوریه گام هایی برای اجرای خواسته های مردمی برداشت، اما تحرکات ائتلاف مذکور عملاً مانع از ثبات و امنیت در سوریه شد.
در کنار ائتلاف مذکور، ناتو نیز برای رسیدن به منافع توسعه طلبانه در منطقه در جمع متجاوزان و بحران سازان در سوریه قرار گرفت. ناتو که تلاش دارد مستقیماً وارد عرصه جنگ نشود و از هزینه های اقدام نظامی علیه سوریه در هراس است تلاش کرده تا با حاشیه سازی و بازی های غیر مستقیم، این طرح را اجرایی سازد.
ادعای حمایت از ترکیه به عنوان عضو ارشد ناتو در برابر تهدیدات احتمالی سوریه، اعلام حمایت های مالی و تسلیحاتی از گروه های مسلح فعال در سوریه، اعمال فشار بر روسیه برای عقب نشینی در حمایت از سوریه و ... از جمله تحرکات ناتو علیه سوریه بوده است . اقداماتی که نمود عینی آن را در نشست وزرای خارجه ناتو در بروکسل (15/9/91) می توان مشاهده کرد. ناتو تلاش دارد با کمترین هزینه و در حالی که حضور نظامی اش در منطقه محسوس نباشد سلطه بر سوریه را اجرایی سازد، در صورت تحقق این امر ناتو می تواند بر کل منطقه سلطه داشته باشد و منافع غرب را تأمین کند.
ب- ورود به ترکیه: ترکیه از نقاط راهبردی برای ناتو است. هر چند که غرب پذیرنده عضویت ترکیه در اتحادیه اروپا نیست، اما در حوزه نظامی نگاه ویژه ای به آن دارد. ناتو، ترکیه را پلی برای ورود به غرب آسیا(خاورمیانه) می داند. در همین چارچوب ناتو دو طرح را در برابر ترکیه در پیش گرفته است؛ اولاً طرح اجرای سیستم دفاع موشکی که در راهبرد سال 2010 ناتو تصویب شد.
ثانیاً استقرار موشک های پاتریوت در ترکیه. هر چند که ناتو ادعا دارد که برای کمک به ترکیه و ارتقای جایگاه آن در معادلات منطقه ای این طرح را اجرا می کند، اما در عمل ترکیه زنجیره ای برای توسعه طلبی ناتو شده است و ناتو با ورود به خاک این کشور، عملاً ترکیه را نیز محاصره و مهار می کند. اقدامات منفی ناتو در برابر ترکیه زمانی آشکار تر می شود که از یک سو، مردم ترکیه کاملاً با این طرح مخالف هستند و از سوی دیگر، تحولات منطقه نشان می دهد که هیچ تهدیدی برای ترکیه وجود ندارد و این کشور صرفاً از جانب یونان و قبرس تهدید می شود که تحت حمایت غرب قرار دارند و ناتو برای ترکیه هرگز حاضر به رویارویی با آنها نیست.
ج- ورود به حوزه عربی: بخش دیگر تحرکات ناتو برای ورود به غرب آسیا را اقدام علیه حوزه عربی تشکیل می دهد. ناتو در ترکیه طرح های موشکی و راداری را اجرا می کند. آمریکا در سرزمین های اشغالی سیستم موشکی (گنبد آهنین) را اجرا می سازد. هر چند این تحرکات با ادعای حمایت از ترکیه و رژیم صهیونیستی است، اما یک اصل اساسی در منطقه این ادعا را باطل ساخته و پرده از حقایق دیگری برمی دارد.
آن اصل اساسی، تلاش غرب برای تحریک کشورهای عربی برای خریدهای تسلیحاتی و در شرایط کنونی، تحریک به ارائه درخواست برای دریافت سیستم موشکی آمریکا و ناتو است. کشورهای غربی و ناتو همواره با ادعای برقراری توازن قدرت در منطقه، فعالیت های نظامی در کشورهای عربی را توجیه می کنند.
حال این سناریو مطرح است که ناتو و آمریکا با تقویت ترکیه و رژیم صهیونیستی بر آنند تا اعراب را نیز به دریافت این سیستم ها سوق دهند. این امر زمانی تقویت می شود که قطر آمادگی خود را برای دریافت سیستم موشکی از غرب اعلام داشته است. نهایت این تحرکات آن خواهد شد که ناتو به صورت مستقیم و یا به نام آمریکا حضور در کشورهای عربی را اجرایی سازد تا چتر امنیتی برای منافع غرب در منطقه ایجاد کند.
در جمع کلی از آنچه ذکر شد می توان گفت که بخشی از تحولات منطقه برگرفته از سیاست های پنهان و آشکار ناتو است که با ابزارهای مختلف به دنبال تحقق سلطه بر غرب آسیا است. البته ناتو برای کاهش حساسیت ها تلاش دارد تا حضور کم رنگ تری در عرصه داشته باشد و کارها را با مهره های منطقه ای و فرامنطقه ای اجرا کند، چنانکه در برابر سوریه از گروه های تروریستی و کشورهای مرتجع عربی و ترکیه استفاده می کند و برای استقرار سیستم موشکی و راداری نیز ادعای درخواست ترکیه را مطرح می نماید.
قاسم غفورى
منبع:بصیرت