رابرت آندرز، 24 ساله، افسر کنسولی
مارک جی. لیجک، 29 ساله، افسر کنسولی
کورا آ. لیجک، 25 ساله، دستیار کنسولی
هنری ل. شاتز، 31 ساله، وابسته کشاورزی
جوزف د. استافورد، 29 ساله، افسر کنسولی
کاتلین ف. استافورد، 28 ساله، دستیار کنسولی
آماده باش کامل بر سیا حاکم بود. اداره ما نیز همچون بیشتر بخشها و زیرمجموعههای سازمان اطلاعات و امنیت به طور شبانهروزی فعالیت میکرد. فضایی که حالت فوقالعاده وپیچیدگی کار ما به وجود آورده بود داستانهای متعددی را درباره خلاقیتها و ابتکارات عملیاتی و فنی ما بر سر زبانها انداخت.
*مأموریت جدید، چالش جدید
روز یازدهم دسامبر 1979 (که یک ماه از تسخیر سفارت در تهران گذشته بود) مرا از ریاست بخش هویتهای مستعار اداره خدمات فنی به ریاست شعبه تأیید اصالت اسناد این اداره گماردند. مأموریت عملیاتی من در سراسر دنیا ساختن هویتهای مستعار، تهیه و تدارک اسناد و مدارک جعلی، بررسی قانونی و اصالتیابی مدارک مشکوک در راستای عملیات ضد تروریستی، یا مقاصد ضد اطلاعاتی بود. برای حل و فصل قضیه شش کارمند وزارت خارجه (که در سفارت کانادا در ایران پناه گرفته بودند) ابزار و امکاناتی نیاز داشتم و این در نخستین روزهای سمت جدیدم چالش بزرگی به حساب میآمد.
ابتدا بدون فوت وقت، تیم کوچکی برای کار روی این مسئله تشکیل دادم. پیچیدگی و حساسیت کار بسیار بالا بود. پناه جویان سفارت کانادا در تهران دارای پرونده اطلاعاتی بودند و ما باید در یک هماهنگی با دولت و سیاستمداران ارشد آمریکا و دولتمردان کانادایی برای آنها هویت جدیدی میتراشیدیم. ریسک عملیات، فوقالعاده بالا بود و در صورت شکست، ضمن جلب توجه جهان به قضیه تازه، اوضاع آمریکا نیز وخیمتر میشد و حتی سرنوشت گروگانهای سفارت را نیز در معرض خطر جدی قرار میداد. علاوه بر این، کاناداییهای مقیم ایران، سفیر و اتباعشان و نیز امنیت سفارتخانه آنها در صورت شکست، تحت تأثیر قرار میگرفت. با این حال ما برای موفقیت خود متکی به تجربه موفقیتآمیز و چشمگیر چندین ساله خود در عملیات های مشابه بودیم.
*گردآوری اطلاعات مقدماتی
چندی پیش توانسته بودیم یکی از مأموران خود را از طریق فرودگاه مهرآباد از ایران خارج سازیم. وی در مورد نحوه حراست از فرودگاه و قابلیتها و کارآیی عوامل حراست و کنترل، اطلاعات فنی چند جانبهای در اختیارمان نهاده بود. حال باید در مورد صحت و سقم اطلاعات جدید و اطمینان از روزآمد بودن آنها به ویژه بخش مربوط به کنترل مدارک مسافران تجزیه و تحلیل کرده و به یک جمعبندی برسیم، تا مجبور نشویم از صفر آغاز کنیم.
چند تن از افسران و مأموران جاسوسی و اطلاعاتی ما برای گردآوری اطلاعات به طور دائم به ایران رفت و آمد میکردند. ادامه کار آنها بهدلیل استفاده از منابع و اطلاعات آنها بود.
*گذرنامه
سؤال ما در مورد گذرنامه این بود که از گذرنامههای عادی آمریکایی استفاده کنیم، یا گذرنامههای کانادایی، یا سایر کشورها. نظر مدیران سیا درباره جعل گذرنامههای خارجی مثبت نبود. زیرا نگران بودند که افرادشان به علت عدم آشنایی با جوانب یک داستان پوششی خارجی نتوانند از عهده کار برآیند. از طرفی، ایرانیان به دو گذرنامه خارجی جعلشده توسط اداره خدمات فنی در سفارت آمریکا که متعلق به دو مأمور سیا در تهران بود دست یافته و از این بابت نگرانی آمریکا را تشدید کردند.
یکی از مأموران در میان گروگانهای سفارتخانه بود. کشف گذرنامههای جعلی بازتاب گستردهای در رسانههای ایرانی و سایر کشورها داشت. در مورد گذرنامههای کانادایی تردید داشتیم که کانادا به نقض قوانین گذرنامهای کشور خود تمایل داشته باشد. گمان نمیکردیم اتاوا حاضر باشد در صورت لو رفتن مقاصد واقعی ما و استفاده شهروندان آمریکایی از گذرنامههای کانادایی، شهروندان و اموال خود را در ایران در معرض خطر مضاعف گذارد. با در نظر گرفتن همه جوانب، سرانجام با وجود تمام خطرها استفاده از گذرنامههای کانادایی تأیید شد. سرانجام تصمیم بر این شد که روی گزینه فوق کار کنیم، اما پیش از آن تمرکز خود را بر ساخته و پرداخته کردن سرپوش نجات آن شش نفر گذاشتیم.
*در جستوجوی اطلاعات
جستوجوی همهجانبهای را برای کسب اطلاعات و اخبار از افراد و گروههایی که از طریق فرودگاه مهرآباد به داخل یا خارج ایران تردد میکنند آغاز کردیم. در این اثنا، بخش خاور نزدیک مدیریت عملیات سیا گزینه دیگری را پیشنهاد کردند: فراری دادن گروگانها به ترکیه از راه زمین، به کمک یک قاچاقچی و از مسیر مخصوص این افراد.
بر طبق آخرین اطلاعات، متوجه شدیم گروههایی که قانونی به ایران سفر میکنند شامل کارشناسان نفتی شرکتهای اروپایی، تیمهای خبری همه کشورها، جویندگان عتیقه و خیرخواهان سراسر دنیا هستند. جمع زیادی از این افراد را شهروندان آمریکایی تشکیل میدادند که با توجه به سابقه و الگوی این گروهها و نظارت دقیق و کنترلی که نیروهای امنیتی و اداره مهاجرت ایران بر این آدمها اعمال میکرد هیچیک به درد مقاصد ما نمیخوردند. به اعتقاد ما میبایست مأموران اطلاعاتی حرفهای ما تحقیق نهایی را در خاک ایران انجام دهند و ضمن ملاقات با آن شش تن، اوضاع روحی و روانی و توانایی ایشان برای اجرای عملیات را ارزیابی کنند. از مدیران ارشد بخش خاور نزدیک تقاضای ملاقات کردیم تا موقعیت خود را برای آنها تشریح کرده و گزینهها را در میان گذاریم. اطلاع داشتیم کارمند عالیرتبه بخش خاور نزدیک که در امر نجات شش آمریکایی مشارکت داشت و در این بحران رابط ما با کاناداییها بود قبلاً در اُتاوا مذاکراتی با مقامات یکی از وزارتخانههای این کشور انجام داده و موضوع گذرنامهها را نیز در مذاکراتش گنجانده بود. ملاقات ما با کارمندان بخش خاور نزدیک مفید بود و آنها به طور اصولی با مواضع ما موافقت کردند. نگرانی کاناداییها از بابت سازوکار فرار گروگانها و نحوه استفاده از گذرنامههای کانادایی قابل درک بود، بنابراین پیشنهاد کردیم از طرف اداره خدمات فنی نمایندهای را به اُتاوا گسیل کنیم تا جزئیات عملیات را برای ایشان تشریح کند.
من به همراه جومیسوری ـ از متخصصان مدارک اداره خدمات فنی ـ بی درنگ به اتاوا عزیمت کردیم. عکسهای گذرنامهای و اطلاعات زیستی مستعار متناسب با شرایط فیزیکی آن شش نفر را به امید متقاعد ساختن کاناداییها به آنها ارائه کردیم. پیشتر طی تماسی با تایلور ـ سفیر کانادا ـ از او در مورد تمایلش به مشارکت و مساعدت در امر برنامهریزی عملیات نجات مخفی جویا شده بودیم و پاسخهای او موجب دلگرمی ما شده بود. در مذاکراتمان با مقامات کانادایی فهمیدیم طی قوانین موضوعه این کشور صدور گذرنامه کانادایی برای اتباع غیرکانادایی صرفاً برای مقاصد انسان دوستانه مانعی ندارد. با علم به این موضوع بلافاصله برای شش میهمان سفارت کانادا در تهران تقاضای صدور شش گذرنامه احتیاطی کردیم. و دو گذرنامه اضافی نیز برای استفاده «اسکورتهای» سیا.
کاناداییها در مورد تقاضای اول ما مخالفتی نکردند، اما چون در قوانین مجلس این کشور صدور گذرنامه به مأموران اطلاعاتی، حرفهای پیشبینی نشده بود تقاضای دوم را رد کردند. لُن دیگالدو، رابط ما در وزارتخانه کانادایی به طرز معجزهآسایی به یک ایراد ظریف و حساس در کار ما برخورد که تذکر وی بسیار به جا و به موقع صورت گرفت. نام مستعاری که برای یکی از آن شش تن انتخاب کرده بودیم نامی عبری بود که درکشورهای مسلمان حساسیتزاست. بلافاصله نام مناسبی جایگزین نام قبلی کردیم. مرحله بعدی شامل گفتوگو درباره مشخصات و داستان پوششی بود که برنامه های خود را درباره پوشش گروهی و پوشش فردی، لزوم گردآوری اطلاعات بیشتر از مسافران، اعزام مأمور یا مأمورانی به تهران برای تحقیقات نهایی راجع به حراست و کنترل فرودگاه و ملاقات با شش میهمان مخفی سفارت کانادا توضیح دادیم. در این ملاقات فرصتی پیش آمد تا ایدهای را که در خانهام پیش از عزیمت به کانادا راجع به مشخصات و داستان پوششی در ذهنم شکل گرفته بود مطرح کنم. وقتی جزئیات چنین داستانهایی با تجارب عملی یا سابقه استفادهکننده کاملاً منطبق باشد، نتیجه مطلوبی خواهد داشت. شرح و بسط داستان در صورت امکان باید به حدی کسلکننده باشد که ناخواسته توجه کسی جلب نشود. در این مورد خاص میبایست شاخ و برگهایی به آن میافزودیم که کسی بو نبرد این یک پوشش عملیاتی است.
*مشورت با هالیوود
در منصب ریاست بخش هویتهای مستعار اداره خدمات فنی سازمان سیا از خدمات و نظرات مشاوران متعددی در صنعت سرگرمی و تفریحات بهرهمند شده بودم. جهت مشورت در اَمر گریم به سراغ جِروم کالووی، هنرمند فوقالعاده خبره این رشته رفتیم. او مفتخر به دریافت چند جایزه از سازمان سیا از جمله «نشان لیاقت» از این سازمان شده بود. سازمان سیا به این سادگیها به افراد غیر پرسنلی خود نشان اعطا نمیکند. انگیزه جروم برای کمک به ما کاملاً میهنپرستانه بود. ما قبلاً جروم را در قضایای بحران گروگانگیری درگیر ساخته بودیم. یک هفته پس از تصرف سفارتخانه ما در تهران از او دعوت کردم به واشنگتن بیاید. بیست و چهار ساعته به مدت پنج روز به کمک او و تیم هویت مستعار برای تکمیل یک نقشه فریب زحمت کشیدیم که سرانجام با صدور دستوری مبنی بر انصراف از این نقشه، جروم به کالیفرنیا بازگشت.
هنرمند زبردست ما پیش از عزیمت دوباره تمایل خویش را به هرگونه کمک برای نجات گروگانها اعلام کرد. در اتاوا که بودم از هتل با جروم تماس گرفته از او پرسیدم برای اعزام یک تیم پیش قراول برای مکانیابی صحنههای فیلم چند نفر لازم است. جروم هشت نفر با این مسئولیتها را نام برد: مدیر تولید، تصویربردار، مدیر هنری، مدیر حملونقل، مشاور متن، همکار تهیهکننده، مدیر مالی، و کارگردان. این گروه لوکیشن را از نقطهنظر هنری، لجستیک و مالی ارزیابی میکنند. طبق یک حساب سرانگشتی حتی یک فیلمبرداری چند روزه میلیونها دلار خرج روی دستمان میگذاشت. فیلمسازی در دنیا روال تعریفشدهای ندارد. بنابراین گشتوگذار کمپانیهای فیلمسازی هالیوود برای پیدا کردن یک خیابان یا تپه مناسب با صحنهای از سکانسهای فیلمشان تعجب کسی را برنمیانگیزد.
*گزینههای پوششی
توصیه پوشش فیلمسازی برای بیشتر عملیاتهای سری در دنیا جای شک و شبههای باقی نگذاشت، اما این عملیات در نوع خود بینظیر بود. قضیه را با لُن دیگالدو،رابطمان در وزارتخانه کانادا در میان گذاشتم. یقیناً این داستان پوششی با گذرنامه کانادایی ناسازگار نبود. کمپانیهای فیلمسازی معمولاً هنرپیشگانی از ملیتهای مختلف دارند. صنعت تصاویر متحرک کانادا نیز اسم و رسم خوبی داشت. لُن دیگالدو نیز در مورد داستان پوششی فکر کرده بود و نظرش این بود که گروهی را تحت پوشش اقتصاددانان امور غذایی که به نقاط مختلف جهان سوم سفر میکنند اعزام کنیم. وزارت خارجه قبلاً پیشنهاد جمعی از معلمان بیکار را داده بود که مدارس بینالمللی دنیا را برای کسب شغل جستوجو میکنند. جلسههای ما به پایان رسید. سپس رئوس دستاوردهایمان از جمله گزینههای پوششی و بهخصوص پوشش فیلمسازی را به سیا تلگراف کردم. تا پایان دسامبر بین اتاوا و واشنگتن تردد میکردم. یک تیم اداره خدمات فنی برای تهیه مدارک و مستندات و اقلام مربوط به هویت مستعار زیر پوشش گذرنامه کانادایی و اعزام به تهران تشکیل شد. تیم هنرهای گرافیکی و تأیید اصالت اسناد در اداره خدمات فنی همچنان به جمعآوری اطلاعات در مورد flash مرزبانی ایران سرگرم بودند. پیام هایی که در این مورد به جهان مخابره میشد با علامت مبادله میشد و این بالاترین سیستم پیامرسانی محرمانه سیا بود. مدیران بلندپایه سیا گزینه پوشش هالیوودی را رد نکردند و کاربرد چنین روشی را نیز برای سایر موارد احتمالی صحه گذاشتند.
با توجه به موقعیت خاص تهران ایده بهکارگیری نیروهای شبهنظامی برای نجات گروگانهای سفارت آمریکا امکانپذیر نبود. پوشش فیلمسازی به ما امکان میداد با پیشنهاد برداشتن سکانسهایی از پروژه خود در داخل یا حوالی شهر تهران به وزارت ارشاد ایران نزدیک شویم. این وزارتخانه برای خنثیسازی تبلیغات منفی بر ضد ایران به تشویق توریسم میپرداخت. تهران درصدد شناسایی شیوههایی بود تا مشکلات ناشی از نقل و انتقال ارز پس از انسداد داراییهای ایران توسط آمریکا را برطرف سازد. تولید فیلم در ایران از نظر اقتصادی برای آنها قوت قلب محسوب میشد و برای کمک به مقابله با تبلیغات خصمانه ناشی از موقعیت گروگانگیری، کانال ارتباط عمومی مطلوبی برای آنها بهوجود میآورد. بنیصدر، شخصیت میانهرو در میان سیاستمداران ایران، در آستانه رسیدن به ریاست جمهوری ایران بود و ما حدس میزدیم او از این امتیازات اقتصادی استقبال کرده و بتواند با چنین پشتوانهای موافقت عناصر تندروی رژیم ایران را جلب کند. در چنین صورتی، نفوذ نیروهای دلتا (در مقدمه اقدام برای نجات گروگانها از سفارت) زیر پوشش کارگران دکورسازی و خدمه تصویربرداری امر عادی و جاافتادهای بود. تصور ما بر این بود که میتوان سلاح و مهمات را درون تجهیزات فیلمبرداری جاسازی و استتار کرد.
*تأسیس کمپانی فیلم
در اوایل ژانویه، بین سفرهایم به اتاوا و جلسههای برنامهریزی با بخش خاور نزدیک، سفر کوتاهی به کالیفرنیا کردم. ده هزار دلار نقد (که فاز اول محموله بودجه چند مرحلهای برای تأسیس کمپانی فیلمسازی بود) را همراه بردم. جمعه شب رسیدم و در یکی از سوئیتهای دفاتر تولید فیلم (که برای هدف ما در محوطه قدیمی استودیوی کلمبیا در هالیوود رزرو شده بود) با جروم و همکارش ملاقات کردم. از یکی از افسران بخش قراردادهای سیا خواسته بودم در جلسه ما شرکت کرده شاهد نقل و انتقال نقدینه باشد و در ادامه نیز نقش تنخواهگردان و حسابدار عملیات را بپذیرد. ظرف چهار روز کمپانی فیلمسازی ما به نام studio six productions راهاندازی شد.
دفاتر ما قبلاً تحت اختیار مایکل داگلاس _ سازنده فیلم "سندروم چین" _ بود. جروم و همکارش در ساماندهی دم و دستگاه هالیوودی استاد بودند. آنها پیش از رسیدن من سبیل خیلیها را چرب کرده حتی کمکهای مالی نیز جذب کرده بودند. کارهای سادهای مثل نصب خطوط تلفن که قاعدتاً چند هفته طول میکشید بهسرعت انجام شده بود و وقتی رسیدم چیزی کموکسر نبود. برای تبلیغات خود از نشریههای صنفی شروع کردیم و دو آگهی تمامصفحه در varity و the Holly wood roporter به چاپ رساندیم. نمیخواستیم اسم جروم به بیرون درز کند، اما «خبرچینان» رقبای ما سخت گوش خوابانده بودند و شایع شد که قرار است در صنعت فیلمسازی هالیوود اتفاق بزرگی بیفتد.
خبر سَر و سِر جروم با این کمپانی فیلمسازی مستقل مطبوعات را به سمت ما سرازیر کرد. از طرفی ما میکوشیدیم نقش جروم را مخفی نگاه داریم و این در عمل اعتبار کمپانی ما را بالا برد. هالیوود مکان ایدهآلی برای یکشبه پولدار شدن یک تشکیلات پوششی بزرگ و دهانپرکن بود. مافیا و بیشتر سرمایهگزاران خارجی از تولیدات هالیوودی حمایت میکردند. در هالیوود علاوه بر پولشویی عدهای مدام به نان و نوا میرسند و عدهای دیگر به زمین میخورند.
*انتخاب متن
به محض تأسیس استودیو به سراغ تهیه یک متن مناسب رفتیم. من و جروم پشت میز آشپزخانهاش درباره مضمون فیلم گفتوگو کردیم. جنگ ستارگان به تازگی با موفقیت عظیمی روبهرو شده بود، موضوعات فیلمهای علمی ـ تخیلی، فانتزی و اَبر قهرمانان به درد ما نمیخورد. متن ما باید عنصر های علمی ـ تخیلی، خاورمیانهای و اساطیری میداشت. موضوعی درباره عظمت اسلام نیز جالب توجه بود. جروم متنی را که میتوانست منظور ما را تأمین کند پیشنهاد کرد و سپس از میان انبوهی از دستنوشتههای ارسالی، متن مورد نظر خود را بیرون کشید.
*پوستر
متن مورد نظر به بهترین نحو هدف ما را برآورده میکرد. خط داستانیاش به قدری پیچیده بود که رمزگشایی آن فقط از عهده افراد متخصص برمیآمد. و خوشبختانه بر اساس یک رمان علمی ـ تخیلی (که جایزهای را نیز از آن خود ساخته بود) به وجود آمده بود. تصمیم گرفتیم متن قرضی خود را با لوگو و نقش و نگار مناسب بازنویسی، طراحی و عرضه کنیم. یک نسخه از متن را من بهعنوان مدیر تولید همراه میبردم تا در صورتی که در فرودگاه تهران از ما سؤال کردند به مقامات ایرانی نشان دهم.
*«آرگو»
سپس من و جروم به انتخاب نام مناسبی برای فیلم پرداختیم. میبایست نامی گیرا و جذّاب از فرهنگ و اسطورهشناسی شرق، یا کلمهای که به گوش شرقیان سنگین نیاید انتخاب میکردیم. سرانجام پیدایش کردیم! جروم آدم خوشمشرب و لطیفهگوی قهاری بود. یکبار جوک بسیار زشتی را برای ما تعریف کرد که نقطه اوجش با کلمه «آرگو» دیگران را از خنده رودهبر میکرد. این کلمه را برای نام فیلم و علامت شناسایی پوششی خود برگزیدیم. در ساعات طولانی و شرایط سخت کاری هرگاه اعصابمان متشنج میشد کلمه آرگو را میپراندیم و بدین ترتیب فضای پرتنش خود را کمی تسکین میدادیم.
جروم میگفت کلمه «آرگو» نام کشتی جیسون و آرگوناتس اساطیری است که برای نجات «پشم زرین» از چنگ اژدهای چند سر باغ مقدس عازم سرزمینهای افسانهای شدند. این کلمه موقعیت ما و گروگانها را در ایران بهخوبی معرفی میکرد. لوگوی آرگو را روی آگهیهای تمام صفحه نشریهها چاپ کردم. متن آگهی بدین شرح بود: تقدیم میکند: "آرگو"... حریق کیهانی ... داستانی به قلم ترزا هریس (نام مستعار مشاور داستان که قرار بود یکی از شش تن استفاده کنند.)
*تماس با کنسولگری
ایران در آخرین روز اقامت در کالیفرنیا از دفتر استودیو با کنسولگری ایران در سانفرانسیسکو تماس گرفتم و خود را با نام مستعارم معرفی کردم. هدفم را که پیدا کردن یک لوکیشن در تهران برای فیلمبرداری بود توضیح دادم و از آنها درخواست صدور روادید برای هشت نفر شامل شش کانادایی، یک اروپایی و یک نفر از آمریکای جنوبی کردم. فرد آمریکای جنوبی یکی از کارمندان تأیید اصالت اسنادِ اداره خدمات فنی به نام «جولیو» و مسلط به زبانهای اسپانیایی، فرانسوی و عربی بود که تجارب ارزندهای در عملیات نفوذ داشت و برای مأموریت به اروپا روانه شده بود. ما او را با مدرک جعلشده بهوسیله اداره خدمات فنی با عنوان همکار تهیهکننده فیلم و نماینده سرمایهگزاران صوری کمپانی فیلمسازی که ظاهراً اهل آمریکای لاتین بودند، معرفی کردیم.
هویت من نیز در گذرنامه جعلی اداره خدمات فنی، یکی از اتباع اروپایی عنوان شده بود. تماس با کنسولگری ایران سودی نداشت. آنها پیشنهاد کردند با نزدیکترین کنسولگری در منطقه خود تماس گرفته، درخواستمان را به آنها اطلاع دادیم. از پاسخشان تعجب نکردیم، زیرا بسیاری از دیپلمات های ایرانی را رژیم شاه منصوب کرده و بیشترشان نسبت به جایگاه کنونی و اختیاراتشان در زمینه صدور روادید بلاتکلیف بودند.
*آخرین تدارکات فنی
تلاشها و اقدامات مختلفی بر ضد ایران در واشنگتن جریان داشت. نقشه عملیاتی ما برای نجات شش میهمان مخفی سفارت کانادا در اداره خدمات فنی و بخش خاور نزدیک به مرحله اجرا نزدیک میشد، اما هنوز سیاستمداران بر آن مهر تأیید نزده بودند. به هر حال ما به کار خود ادامه میدادیم. من چند نمونه از مدارک جنبی را که قرار بود متخصصان گرافیک اداره خدمات فنی از روی آنها، مدارک تیم فیلمسازی را تکمیل کنند؛ در اختیارشان گذاریم تهیه کرده بودم. برای مدیر تولید نیز باید یک سابقه هنری با آثار تولیدی دست و پا میکردیم. جومیسوری در کانادا باقی مانده بود تا در مورد مدارک جنبی با مسئولان کانادایی مذاکره کند. وی با چانهزنیهای فراوان توانست از مقامات ردههای مختلف کانادا مجوز مربوط به مدارک را بگیرد و این برای یک مأمور جوان دستاوردی بزرگ به حساب میآمد. جو پس از گرفتن مجوز از کاناداییها به واشنگتن برگشت و کار تهیه سوابق شغلی قلّابی را برای اعضای تیم فیلمسازی با هنرمندی تام و تمام انجام داد. وی با این ترفند زیرکانه برای اعضای تیم یک شرح وظیفه کامل نوشت. یک هفته پس از بازگشت از کالیفرنیا، محموله مدارک و اسناد کانادایی و آمریکایی آماده شد. تیم اداره خدمات فنی در اتاوا نیز مشغول جعل مدارک کانادایی بودند و آخرین اصلاحات را روی گذرنامهها انجام میدادند. سرانجام 12 گذرنامه کانادایی و 12 گذرنامه آمریکایی آماده شد.
*درخواست ویزا
جولیو روز دوشنبه 21 ژانویه به ژنو رفت تا با گذرنامه جعلی خود روادید ایران را بگیرد. من نیز از واشنگتن به بن رفتم تا از آنجا با گذرنامه جعلیام روادید بگیرم. یک پیام از اتاوا مبنی بر رسیدن لوازم flash عملیات فرار به تهران رسید. بیدرنگ به سفارت ایران در بن رفتم و آنها مرا به بخش کنسولی فرستادند. در آنجا ضمن تحویل مدارکم در پاسخ به پرسشهای مؤدبانه کارمند کنسولگری گفتم که قصدم از سفر به ایران ملاقات با همکارانم در هتل شرایتون تهران است. آنها از هنگکنگ به تهران میآیند. ظرف پانزده دقیقه روادید من آماده شد.
*تأیید رییسجمهور
به محض دریافت روادید از بن پیامی مبنی بر آمادگی خود برای سفر به تهران به واشنگتن فرستادم. ظرف نیم ساعت رئیس جمهور در پیامی مختصر ضمن تأیید مأموریت برایم آرزوی موفقیت کرد.
*ورود به تهران
پیش از عزیمت به تهران یکبار دیگر با جولیوملاقات کردم. در این ملاقات مأموری از سیا (که چندینبار به تهران رفتوآمد کرده و کار مکانیزم پشتیبانی داخل ایران با او بود) حضور داشت. با اطلاعات خوبی که در مورد فرودگاه مهرآباد به ما داد قوت قلب گرفتیم. ساعت پنج صبح روز جمعه 25 ژانویه به تهران رسیدیم. مأموران کنترل مهاجرت کارشان را بهدقت انجام میدادند. اینبار مأموران فرودگاه افراد حرفهای بودند و فرم دو برگی نیز استفاده میشد. برخورد نامناسبی با ما نکردند، زیرا ایران در تنگنای اقتصادی قرار گرفته بود و از کسانی که ارز به مملکت وارد میکردند استقبال میشد. به هتل شرایتون رفتیم و بدون فوت وقت از دفتر هواپیمایی سوئیس در تهران بلیت برگشت برای روز دوشنبه گرفتیم. در فرصتی که پیش آمد سری به اطراف سفارت آمریکا زدیم. ترس سراپایم را فرا گرفته بود. روی در و دیوار پر از پوسترها و شعارهای تبلیغاتی بر ضد آمریکا بود. بهدنبال سفارت کانادا میگشتیم که یکی از ایرانیان با ادب و احترام ما را راهنمایی کرد. تایلور، سفیر کانادا، انتظار ورودمان را میکشید. بیشتر کارمندان سفارت کانادا قبلاً تهران را ترک کرده و فقط پنج تن از آنان مانده بودند که طبق برنامه میبایست روز دوشنبه 28 ژانویه عازم لندن شوند. از طریق مکاتبات دیپلماتیک با وزارت خارجه ایران تعطیلی موقت سفارت کانادا اطلاع داده شده بود. ورود به تهران و برنامه ملاقات با شش میهمان پنهان سفارت کانادا را از طریق اتاوا به واشنگتن اطلاع دادیم.
*دیدار با شش میهمان
میهمانان سفارت کانادا در خانه شردون ـ از کارمندان سفارت ـ مخفی شده بودند. منزل او در منطقه خوش آب و هوایی از تهران قرار داشت. سرانجام در منزل شردون با هم وطنانم ملاقات کردم. آنها عبارت بودند از جوزف و کاتلین استافورد، مارک و کورا لیجِک، باب اندرز و لیاسکاتز. کارمندان کنسولگری هنگام حمله دانشجویان به سفارت آمریکا از در پشت سفارتخانه گریخته بودند. اسکاتز به سفارت سوئیس پناه برده و یک هفته در آنجا پنهان شده بود. در ملاقاتمان نقشه عملیات را برای همه تشریح کردم تا خود را برای خروج از ایران ظرف دو روز آینده آماده کنند.
*بازیگران آماتور
یکشنبه شب، 27 ژانویه، همهچیز طبق برنامه پیش میرفت. یکبار دیگر در خانه شردون گرد هم آمدیم. میهمانان از محموله مدارک جعلی به وجد آمده بودند و ما نیز از تغییر قیافه و شخصیتهایشان. قبلاً مشخصات فردی - پوششی هر یک را که جو میسوری نوشته بود به آنها دادیم. اسباب و وسایلی نیز برای رد گم کردن. آنها لباسهایشان را با هم عوض کرده و لنگهبهلنگه پوشیدند تا قیافهشان هالیوودیتر به نظر آید. روحیه خوبی داشتند. جزئیات ورود دروغینشان را به تهران توضیح دادیم و آنها وضعیت را بهخوبی درک کردند. تایلور با پاسخ مثبت و تأیید سیاستمداران اتاوا و واشنگتن نزد ما آمد. پس از صرف شام مفصلی برای محک زدن اعتمادبهنفس این شش نفر یک جلسه نمایشی اما پراسترس بازجویی ترتیب دادیم و یکبهیک سؤالپیچشان کردیم تا در صورت دستگیری در فرودگاه بتوانند بهخوبی از عهده پاسخ به سؤالات گیجکننده بازجویان بیآنکه دستوپایشان را گم کنند برآیند.
طبق قرار میبایست ریچارد ساعت 3 صبح به هتل می آمد تا مرا نیمساعت زودتر از دیگران به فرودگاه برساند. من از گمرک عبور می کردم؛ جلوی کانتر (پیشخوان) هواپیمایی سوئیس منتظر بقیه میماندم. حضور من در آنجا به معنای وضعیت عادی و چراغ سبز به بقیه بود. بلیت هواپیمایی سوئیس در جیبم بود.
*روز بعد
ریچارد ساعت 3 صبح به هتل آمد و مرا بیدار کرد. کمی دیر شده بود. با عجله لباس پوشیده و ظرف 15 دقیقه خود را به لابی رساندم. سریع به فرودگاه رفتیم. و اکنون - روز دوشنبه 28 ژانویه 1980 - در فرودگاه مهرآباد بودیم. من و ریچارد از بازرسی گمرک عبور کرده به پیشخوان هواپیمایی سوئیس رفتیم. کارمندان فرودگاه خوابآلود مینمودند. کارمند هواپیمایی سوئیس به ما اطمینان داد که پرواز رأس ساعت پنج صبح از زوریخ میرسد. در محل از پیش تعیینشده در انتظار بقیه ایستادم. ریچارد نزد مدیر یکی از خطوط هواپیمایی که از دوستانش بود و فرمهای خالی را همان شخص داده بود رفت و با او به خوشوبش پرداخت.
همیشه برای عملیات فرار، یا نفوذ به داخل و خارج، وجود یک رابط یا دوست در فرودگاه غنیمت است. «شش نفر» آمدند و پس از عبور از گمرک به طرف پیشخوان هواپیمایی سوئیس حرکت کردند. مشکلی پیش نیامد. در قسمت بازرسی کارمند فرودگاه که داشت برگههای زرد فرم دوبرگی را مهر میزد برگهای بر زمین افتاد. خیلی با احتیاط و بدون جلب توجه همان برگه را که برای باب اندرز جعل کرده بودیم از روی زمین برداشتم. هر لحظه آماده بودم در صورت بروز مشکل برای هر یک از شش نفر، پرونده «آرگو» را به کارمند فرودگاه نشان داده و با توضیحات مفصل و کلافهکننده خود مشکل را رفع و رجوع کنم. داخل سالن انتظار پروازهای خارجی شدیم. هنوز یک بازرسی امنیتی دیگر پیش رو داشتیم. «شش نفر» به فروشگاههای آن سالن سر زده و مانند توریست ها به اجناس نگاه میکردند و مثلاً برای خریدن سوغاتی قیمتها را میپرسیدند. تعدادی پاسدار همه را زیر نظر داشتند. ریچارد به همراه مدیر خطوط هواپیمایی نزدمان آمد. آنها از دور مراقب ترخیص ما از بازرسی بودند. تایلور و کارکنان سفارت نیز از راه رسیدند. پرواز آنها پس از پرواز ما بود. موفقیت بالاخره سوار هواپیما شدیم. جالب اینکه نام هواپیمای سوئیسی نیز «آرگو» بود و ما این اتفاق را به فال نیک گرفتیم. سرانجام هواپیما به پرواز درآمد و من و جولیو ناهار را در رستوران فرودگاه زوریخ صرف کردیم تا هواپیمای بعدی ما به آلمان برسد. نمایندگان وزارت خارجه آمریکا در گمرک فرودگاه زوریخ به استقبال ما آمدند و شش گروگان آزادشده را به یک استراحتگاه کوهستانی منتقل کردند.
*تبلیغات داستان آزادی شش آمریکایی
چند روز بعد در کوی و برزن مونترئال پیچید. هنگامی که این خبر از رادیوی نیروهای مسلح پخش شد هنوز در آلمان بودم. به نیویورک که پرواز کردم در همان فرودگاه یک نسخه از نشریه نیویورک پست را خریدم که با تیتر درشت نوشته بود: «کانادا به داد رسید.»
** فصل بیست و یکم کتاب «کلک کانادایی» نوشته پلهتیر بازتاب موفقیت ما در آمریکا و کانادا را چنین نوشت:
سفارت کانادا اقدام قهرمانانه کارکنان خود را به زیور تواضع آراست. اما چنانچه تایلور در مصاحبهای گفت: « آمریکاییها در قدردانی از ما سنگ تمام گذاشتند.» پس از ماهها اضطراب این نخستین خبر خوش بود. برگ درخت افرا [پرچم کانادا] در اوکلاهاما، لیوونیا، میشیگان و چند صد شهر کوچک و بزرگ آمریکا به اهتزاز درآمد. در سراسر آمریکا تابلوی اعلانات بزرگی که روی آنها با عبارت درشت نوشته بودند: «کانادا متشکریم» نصب شد. سفیر کانادا تبدیل به قهرمان شد و نشانهای لیاقت از آمریکا و کانادا به علاوه چند مدرک افتخاری به وی اعطا کردند. تا چند هفته پس از عملیات نجات 26 متن برای استودیوی ما ارسال شد که یکی از آنها از سوی اسپیلبرگ بود. ملاقات با رئیسجمهور روز 12 مارس 1980 در معیت آدمیرال ترنر، رئیس سیا، با کارتر-رئیسجمهور - و برژنیسکی -مشاور امنیت ملی - ملاقات کردم. تمام مواد و نقشههای عملیات را به ایشان نشان دادم و همان روز به سِمت مدیر اداره خدمات فنی منصوب شدم. در ماه مه، از آن شش آزادشده و جروم که در بوربانک به سر میبرد دعوت کردم به مزرعه شخصی من بیایند و یک هفته بعد نیز به اتفاق تایلور و شش نفر دیگر در استادیوم یانکی میهمان افتخاری سیهزار نفر شدیم. در سپتامبر 1997 سازمان سیا نظر مرا درباره مصاحبه با شبکه CBS و افشای عملیات نجات جویا شد. موافقت کردم و بالاخره پس از چند سال افکار عمومی در جریان داستان واقعی عملیات قرار گرفت.
لیبرال: کلیدواژه روشنفکری دانشگاهی دنیای معاصر
لیبرالیسم و تاثیر اجتماعی فضاهای آکادمیک در آمریکا
لیبرالیسم در معنای وسیع آن عبارت است از اعتقاد به این که انسان آزاد زاده شده و دارای اختیار و اراده برای زندگی خود بوده و در نتیجه مجاز است تا حدی که برای او امکانپذیر است، از زندگی آزاد و بدون قید و بندی برخوردار باشد. در فلسفة لیبرالیسم بیشتر از شکل منفی آزادی سخن گفته می شود که در لیبرالیسم اقتصادی مبتنی بر سودگرایی نمود بیش تری می یابد که به بی اخلاقی انجامیده و ارزش های اخلاقی را نفی می کند. باورهای اساسی لیبرالیسم سیاسی، عبارت از آزادی فکر، بیان و عمل است، تا آن جا که آزادی دیگران را محدود نکند. رکن اصلی لیبرالیسم اقتصادی نیز آزادی فردی در فعالیتهای اقتصادی، معاملات شخصی، حقوقی و بیرون بودن از کنترل و نظارت دولت را می طلبد. واضح است که لیبرالیسم با اصول اخلاقی و احکام دینی سازگاری نداشته و با ارزشهای اخلاقی و قوانین دینی که محدودیت ها و شرایطی را برای رفتارهای انسانی لازم میداند، در تعارض خواهد بود.
به عبارت دیگر، لیبرالیسم اقتصادی و سیاسی به لیبرالیسم اخلاقی میانجامد، و لیبرالیسم اخلاقی با دین و اخلاق در تعارض است. این جاست که لیبرالیسم زمینه سکولاریسم را فراهم کرده و نفی و طرد دین از صحنه اجتماع و جامعة را تبلیغ میکند. با نگاهی کوتاه به اهداف اقتصادی، فرهنگی و سیاسی لیبرالیسم آنها را منطبق با اهداف تاریخی یهود و صهیونیزم می یابیم. دست یابی یهود بر مدیریت اقتصادی و فرهنگی جهان بدون فراهم کردن شرایط لازم برای آن میسر نخواهد بود. بدون اشاعه اباحه گری اخلاقی و نفی باورهای دینی در جوامع مختلف یهود نخواهد توانست بر دنیا مسلط شود. برای تبیلغ و نفوذ دادن پیش نیازهای سیطره بر اقتصاد و سیاست و فرهنگ جهان چه ابزاری بهتر از لیبرالیسم؟ و برای اشاعه لیبرالیسم چه محیطی بهتر از یک محیط بین المللی و شدیدا مورد توجه آکادمیک همچون فضای دانشگاهی آمریکا؟
حداقل از قرن نوزدهم به بعد فضای سیاسی اجتماعی آمریکا از سوی جامعه آکادمیک این کشور شکل دهی شده است. بسیاری از گفتمان های مطرح در جامعه در تاریخ معاصر آمریکا مانند بحث های مربوط به نژاد، جنسیت و مهاجرت از فضاهای آکادمیک منشا گرفته و در رسانه ها انتشار یافته و در نهایت به مصرف فکری عموم تحصیل کرده و یا نیمه تحصیل کرده اجتماع رسیده است. مقالات روزنامه ها، برنامه های تلوزیونی مربوط به این موضوع ها عموما پر از نقل قول های مربوط به افراد آکادمیک بوده است. در این میان گفته های استادان و دانشمندانی که در سازمان ها و انستیتوهای تحت مدیریت طبقه اشراف آمریکا مشغول به کار بوده اند شدیدا مورد توجه رسانه ها بوده است.
آمریکا به کارگزار بزرگ طرح های صهیونیستی در عرصه جهانی تبدیل شده است.
آکادمی های دموکرات
جهت گیری سیاسی دانشمندان و اساتید فعال در زمینه علوم اجتماعی با تغییرات اندکی در طول زمان به طرز چشمگیری به سوی حزب دموکرات بوده است. در برابر هر یک نفر طرف دار حزب جمهوری خواه در میان افراد آکادمیک حداقل هفت نفر از ایشان سیاست های حزب دموکرات را تعیین کرده اند که این نسبت گاهی تا 9 به 1 نیز رسیده است. در بررسی عوامل به وجود آمدن چنین اختلافی تعدادی از محققین به این نکته رسیده اند که این خود فضای آکادمیک آمریکا و نحوه پرورش افراد در این فضا است که موجب تولید اشخاصی می شود که از نظر جهانبینی و شخصیتی لیبرال بوده و در نتیجه هنگام رجوع به افکار سیاسی منطبق با خواسته ها و افکار خود، بیان و تظاهر آنها را در حزب دموکرات یافته و از آن حمایت می کنند. به عقیده جامعه شناسانی همچون گراس و فوس (Neil Gross and Ethan Fosse) پروفسورهای دانشگاه های آمریکایی عمدتا به این دلیل اکثرا لیبرال هستند که از چنین دانشگاه هایی فارغ التحصیل شده اند. از مشخصه های اصلی این گروه "روشن فکری" است که نموداری از تحمل عقاید مخالف را بیان می کند.
شغل استادی دانشگاه در دانشگاه های آمریکا طبق قانونی نانوشته برای افراد لیبرال تعریف شده است.
لامذهبی و یا عدم داشتن گرایش های مذهبی از دیگر خصیصه های این طبقه می باشد. بدین ترتیب افرادی که دارای گرایش های مذهبی، گرایش های یهودی یا پروتستانی محافظه کارانه نیستند؛ به احتمال قوی لیبرال خواهند بود. شاید از اینجاست که درصد قابل ملاحظه ای از پرفسورهای دانشگاه های آمریکایی که مدعی نداشتن گرایش مذهبی هستند؛ یهودی می باشند. از همین جا نقش یهودیت در لیبرال سازی فضای آکادمیک در آمریکا مورد سوال قرار می گیرد. گراس و فوس علاوه بر فضای آموزشی در دانشگاه ها نحوه رده بندی اساتید و طی مدارج علمی تا رسیدن به جایگاه پرفسوری را نیر از دیگر تعیین کننده های آمار بالای افراد لیبرال در بین اعضای هیئت های علمی دانشگاه های آمریکا می دانند و بیان می کنند سیستم طوری طراحی شده است که همانگونه که در اذهان جامعه شغل پرستاری جایگاهی مناسب برای زنان تشخیص داده می شود؛ شغل استادی دانشگاه نیز برای یک فرد لیبرال مناسب دیده می شود.
بیشترین تعداد افراد لیبرال مربوط به حوزه علوم اجتماعی و انسانی است.
در واقع در آمریکا استادی در دانشگاه یک بار سیاسی ذاتی نیز پیدا کرده است که این دیدگاه سیاسی آن را برای محافظه کاران مناسب نمی داند. افراد غیر لیبرال به سختی می توانند مدارج ترقی علمی را در دانشگاه های آمریکایی بپیمایند و در مقایسه با لیبرال ها همیشه مورد تبعیض قرار گرفته و با مشکلات فراوانی برخورد می کنند. حتی گاهی پرفسورهایی که بالاترین مدارج علمی را گذرانده اند نیز از اظهاراتی که بوی محافظه کاری بدهد و برخلاف لیبرالیسم باشد واهمه دارند؛ زیرا به احتمال قوی مقام و موقعیت علمی ایشان آماج حمله ها و تضییقات فراوان خواهد شد و ممکن است تا کسر حقوق ایشان نیز پیش رود. این نگاه تبعیض آمیز از سوی سیستم دانشگاهی نه تنها بر جامعه استادان بلکه بر دانشجویان نیز حاکم است. در واقع کوبش دیدگاه ها و شخصیت های غیر لیبرال از پایین ترین سطح فضای آکادمیک شروع شده تا سطوح بالا ادامه دارد. دانشجویان به وضوح لمس می کنند که برای رسیدن به مقام علمی بالا و قرار گرفتن در جایگاه استادی دانشگاه باید از کانال لیبرالیسم، دوری از گرایش های مذهبی، قبول و تحمل عقاید مختلف ار هر نوع و تایید سیستم و فضای فرهنگی سیاسی حاکم بر دانشگاه ها بگذرند.
یهودیان و لیبرالیزه کردن فضای اکادمیک آمریکا
به عقیده برخی از صاحب نظران این سیستم و فضای سیاسی اجتماعی در دانشگاه های آمریکا به خودی خود به وجود نیامده و نتیجه یک فعالیت گسترده طویل المدت است که رد پای یهود و صهیونیزم برخاسته از آن در این برنامه دیده می شود. لیبرال سازی فضای دانشگاه های آمریکا از زمان نفوذ یهودیان در طبقه اشراف آمریکایی شروع شده و رفته رفته با جایگزین شدن سرمایه داران یهودی به جای آنان این لیبرال سازی به طور سیستماتیک تری پیگیری و اجرا شده است. تا قبل از 1930 فضای آکادمیک آمریکا نسبتا دارای گرایش های لیبرالی بوده است اما بعدها این فضا شدیدا پیشرفت کرده و در 1960 به حاکم مطلق فضای دانشگاهی تبدیل شد. با نفوذ یهودیان در دانشگاه های آمریکا و در دست گرفتن سرشاخه های علوم اجتماعی فرم جدیدی از مفهوم افراد تحصیلکرده، روشنفکر، علمی، دانشگاهی و سطح بالا از نظر مدنی و اجتماعی در فضای آکادمیک و جامعه تبلیغ شد که شالوده آن را لیبرلیسم دوری از مذهب و قایل شدن حق برای هر سخن و اندیشه ای تشکیل می داد.
طی مدارج علمی دانشگاهی در آمریکا بدون سرخم کردن بر بت لیبرالیسم ممکن نیست.
گرایش سیاسی یهودیان دانشگاهی در آمریکا در اکثر قریب به اتفاق مواقع چپگرایانه بوده اما همیشه دیدکاه های جامعه یهودیان آمریکا را نیز مد نظر داشته است. بنا به پژوهش های انجام گرفته حدود 40 درصد از مردم آمریکا خود را دارای گرایش های محافظه کارانه می دانند در حالی که این آمار در بین دانشگاهیان زیر 10 درصد است. جالب توجه است که این تفاوت منطبق با چیزی است که در یهودیان آمریکا دیده می شود بدین شرح که در انتخابات سال 2008 هشتاد درصد از یهودیان به اوباما رای داده اند در حالی که فقط 40 درصد از آمریکایی_اروپایی ها به نامزد حزب دموکرات که نماد لیبرالیسم است رای داده بودند.
در انتخابات سال 2008 هشتاد درصد از یهودیان به اوباما رای داده اند
یهودیان از اوایل قرن نوزدهم مشهور به گرایش های سیاسی اجتماعی چپ بوده و همین رویکرد را نیز تا کنون حفظ کرده اند. حداقل در طول دهه 60 که اهمیت فوق العاده ای در لیبرال سازی فضای آکادمیک آمریکا دارد؛ رادیکالیزم سیاسی برخاسته از چپگرایی در بین جامعه یهودیان پر رنگ بوده نقش بسیاری در فضای روشن فکری دانشگاه های تحت مدیریت سرمایه داران وقت آمریکا داشته است. جامعه یهودی از جمله دانشگاهیان آن همین گرایش سیاسی را در موضوعات مختلف اجتماعی نیز پیگیری کرده و به بسط و گسترش دیدگاه های لیبرالی و سکولاری در میان قشر تاثیرگذار دانشگاهی تلاش کرده اند.
یهودیان به طور سنتی به حزب دموکرات که اجرا کننده برنامه های لیبرالیسم است؛ رای می دهند.
حرکت های موفق یهود
گراس و فوس معتقدند حرکت های موفق روشنفکری دارای سه ویژگی عمده هستند:
1- دست آویزی برای ابراز شکایت و دادخواهی دارند.
2- قادر به ایجاد ارتباط و هماهنگی و پیوستگی هستند.
3- به بالاترین مجامع دانشگاهی و تاثیرگذارترین دانشکده ها و کالج ها نفوذ و دسترسی دارند.
در انطباق با این سه ویژگی یهودیان در آمریکا برای پیشبرد لیبرالیزم و سکولاریزم سیاسی اجتماعی و فرهنگی برخاسته از آن هر سه این ویژگی ها را داشته اند. آنها مدعی تاریخ طولانی اذیت و آزار یهودیان بوده و از آن شکایت و دادخواهی دارند. آنها قادر به ایجاد همبستگی و هماهنگی در میان خود و تشکیل شبکه های تاثیر گذار اجتماعی بوده اند و در نهایت در بهترین دانشگاه ها نفوذ داشته و به برترین مجامع علمی دانشگاهی آمریکا دسترسی داشته اند. در کنار این ویژگی ها یهودیان تلاش کرده اند از طریق اتحاد با رنگین پوستان، سفید پوستان لیبرال، فمینیست های افراطی و همجنس بازان و حامیان آنها، سفید پوستان محافظه کار را در اقلیت قرار دهند که تا حدی موفق به تانجام این کار نیز شده اند.
طبقه سرمایه دار آمریکا طرح های خود را پیاده می کنند.
لیبرال سازی دانشگاه های آمریکا: پیش به سوی لیبرالیزه کردن جهان
به دنبال ظهور طبقه ممتاز علمی یهود در دنیای آکادمیک آمریکا تاسیس دپارتمان ها، رشته ها و بورسیه هایی که اهداف لیبرالی یهود را پیگیری می کردند به سرعت توسعه یافت. مطالعات بر روی جامعه سیاه پوستان آمریکا به هدف بهره گیری از خصوصیات جامعه شناختی آنها برای مقابله با محافظه کاران و نیز مطالعات روانشناختی و جامعه شناختی فراوان بر روی گرایش ها و طبیعت میل جنسی انسان برای استفاده از آن در دیگر طرح ها از برنامه هایی بود که با سوار شدن یهود بر فضای آکادمیک آمریکا اجرا شد. از آجا که دنیای دانشگاهی یک فضای بین المللی محسوب می شود هم اکنون این دپارتمان ها برای دنیای علم به عنوان مرجع شناخته شده و جهان برای تعریف مفاهیم علمی به خصوص در حوزه های علوم انسانی چشم به دهان این دپارتمان ها است. در واقع یهود توانسته است با نفوذ خود در سیستم دانشگاهی آمریکا و تعریف و تعیین ویژگی های یک فرد علمی در آن از سویی و تاسیس بورسیه های بین المللی گوناگون و جذب دانشجویان و استادان از سراسر جهان به این دانشگاه ها به بسط و گسترش جهانی مبانی لیبرالیسم در تمامی حوزه های سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اخلاقی و مذهبی بپردازد تا راه برای دست یابی به اهداف سیاسی و مالی او هموار گردد.
دانشگاه های لیبرالیزه شده آمریکا توسط یهود به تولید لیدرهای لیبرال برای جهان مشغولند.
امروزه علوم اجتماعی آمریکا مدعی رهبری سیاست گذاری های اجتماعی در دنیاست. با باز کردن هر کتاب مرجع دانشگاهی در این زمینه با نام پرفسورهای آمریکایی و انگلیسی فارغ التحصیل از سیستم برنامه ریزی شده یهودیان برخواهیم خورد. حمایت از فعالان دانشگاهی لیبرال در کشورهای دیگر، تخصیص بودجه های کلان برای دانشجویان و محققینی که در خدمت لیبرالیسم و توسعه آن کار می کنند و ایجاد مشکلات برای آن قشر از دانشگاهیانی که در تضاد با اهداف لیبرالیسم فعالیت می کنند به رویه عادی دانشگاه های آمریکا تبدیل شده است. ساختار سلسله مراتبی و حوزه نفوذ بین المللی جوامع دانشگاهی دو ویزگی بسیار مهم برای بسط و گسترش جهانی هر نوع اندیشه و گرایشی است. یهود این ویژگی ها را به خوبی شناخته و از آن برای زمینه سازی رسیدن به اهداف خود که به انقیاد کشاندن ملت های جهان است به خوبی استفاده کرده است.
.......................................................................
منابع و مآخذ:
http://www.theoccidentalobserver.net/2012/08/liberal-profs
www.kevinmacdonald.net/Professors.pdf
http://legalinsurrection.com/2011/09/the-jewish-vote-poll-isnt-and-is-as-bad-as-it-looks
http://www.vdare.com/articles/memories-of-madison-my-life-in-the-new-left
http://anti-sahyon.blogfa.com/post-48.aspx
http://www.kosmosonline.org/professorpath