در 27 خرداد 1360 مجلس شورای اسلامی به دلیل بی کفایتی بنی صدر دو فوریت طرح عدم کفایت سیاسی وی را تصویب کرد. یک روز بعد در 28 خرداد 60 سازمان منافقین با صدور اطلاعیه ای آغاز رسمی حملات مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی و مردم عادی را اعلام کرد، با گذشت بیش از سه دهه از این اقدام ننگین مرور چگونگی تشکیل سازمان منافقین و ترور مردم عادی اوج قساوت اعضای منافقین را نشان می دهد.
به گزارش خبرنگار سیاسی مشرق، این گروهک در سال 1344 دوازده سال پس از کودتای 28 مرداد و 2 سال پس از سرکوب خونین قیام پانزده خرداد سه تن از اعضای سابق جبهه ملی دوم و نهضت آزادی تصمیم گرفتند در مبارزه علیه رژیم شاه سازمانی با مشی مسلحانه به وجود آورند. محمد حنیف نژاد (26 ساله) مهندس کشاورزی سعید محسن (26 ساله) مهندس راه و ساختمان و عبدالرضا نیک بین رودسری (23 ساله) دانشجوی ریاضی که تحصیلات دانشگاهی خود را نیمه تمام گذارده بود هسته اولیه گروه را تشکیل داد و یک سال بعد علی اصغر بدیع زادگان (25 ساله) مهندس شیمی به این جمع پیوست.
این افراد با آنکه شخصا مذهبی بودند و نسبت به عقاید و رفتار مذهبی خویش توجه و حساسیت داشتند اما از نظر سیاسی و ایدئولوژیک پرورش یافته جبهه ملی و نهضت آزادی بودند.
مهندس بازرگان خود نیز بعدها تاکید کرد که مجاهدین خلق "فرزندان نهضت آزادی” هستند و مبانی فکری و تعلیمات اولیه آن ماخوذ از بحث ها و کتابهای وی و نهضت آزادی بوده است.
ماموریت مارکسیستی
پس از مدتی رهبری اصلی سازمان به دست (تقی شهرام) افتاد و سایر اعضای مرکزیت و کادرهای سازمان جز معدودی ابزارهایی در دست او بودند. مهمترین ماموریتی که تقی شهرام برای خود می شناخت مارکسیست کردن افراد بود.
او ابتدا یکی از کادرهای مهم سازمان به نام ناصر جوهری را با خود همراه کرد و سپس به کمک وی برنامه ای گام به گام برای کنار گذاشتن ایدئولوژی التقاطی و برگزیدن ایدئولوژی مارکسیستی تدارک دید.
این برنامه شامل کار روانی و ایجاد آمادگی روحی در افراد برای کنار گذاشتن مذهب قطع آموزش های مذهبی و مطالعات اسلامی جایگزینی متون تعلیمات مارکسیستی و طرح شبهات پیرامون اسلام در نشریات درون سازمانی بود. با توجه به اطاعت کورکورانه ای که اعضا در نظام مرکزیت در جریان روند مارکسیست شدن اعضای سازمان حداقل 90 تن از کادرها و اعضای مسئول سازمان تا پاییز 1353 در داخل و خارج از کشور رسما به ایدئولوژی مارکسیسم گرویدند.
مخالفت روحانیون با تغییر ایدئولوژی
اعلام خصوصی تغییر ایدئولوژی نزد برخی از روحانیون مرتبط با سازمان موجب ایجاد موجی از مخالفت در بین مبارزان مذهبی و قطع کمک های مردمی گردید که تا آن زمان با تصور اینکه سازمان یک گروه مذهبی است به صورت حمایت های گسترده مالی بعضی از بازاری های مبارز و روحانیون تداوم حیات سازمان را امکان پذیر ساخته بود.
پس از اعلام تغییر ایدئولوژی عده ای از اعضای باقی مانده در زندان شروع به بازسازی سازمان با همان ساخت فکری التقاطی کردند. بیشتر این عده به دور شخصی به نام "مسعود رجوی” گرد آمدند. او تنها عضو باقی مانده از مرکزیت اولیه سازمان بود و در موج های اولیه دستگیری اعضای سازمان در سال 1350 دستگیر شده بود و در زمان دستگیری جوان ترین عضو مرکزیت گروه بود.
حنیف نژاد در آخرین لحظات پس از ضربه شهریور 50 او را وارد مرکزیت کرده بود. به گفته مسعود حقگو عضو قدیمی سازمان "حنیف نژاد و دیگر سران سازمان اسیر نوع حرف زدن و روشنفکرنمایی مسعود رجوی شدند؛ حراف و جذاب بود”. رجوی در اردوگاههای الفتح در اردن آموزش نظامی دیده بود. از همان ابتدای امر برای بعضی از افراد سازمان روحیه و نوع نگاه او به دین مشخص شده بود.
همکاری رجوی با ساواک
واقعیت آن بود که رجوی در همان آغاز دستگیری با ساواک همکاری کرده بود و تمام اطلاعات خود را در اختیار آنها گذاشته بود. بر طبق اسناد ساواک: ارتشبد نعمت الله نصیری رئیس ساواک در نامه ای خطاب به دادرسی ارتش مسعود رجوی را از "همکاران” ساواک معرفی کرده که "در جریان تحقیقات کمال همکاری را در معرفی اعضای سازمان مکشوفه به عمل آورده و اطلاعاتی که در اختیار گذارده از هر جهت در روشن شدن وضعیت شبکه مزبور موثر و مفید بوده است”. نصیری در ادامه همین نامه تاکید می کند که مسعود رجوی ]ساواک [ "پس از خاتمه تحقیقات نیز در داخل بازداشتگاهها همکاری های صمیمانه ای با مامورین به عمل آورده لذا به نظر این سازمان استحقاق ارفاق و تخفیف در مجازات را دارد”. روزنامه کیهان نیز در خبر اعدام چهار تن از اعضای سازمان درباره مسعود رجوی اطلاع می دهد که "چون در جریان تعقیب کمال همکاری را به عمل آورده و در زندان نیز با مامورین همکاری نموده به فرمان مطاع مبارک شاهانه کیفر اعدام او با یک درجه تخفیف به زندان تبدیل گردیده است”.
مخالفت با مواضع امام(ره)
سازمان در ماه های اول پس از پیروزی انقلاب از امام خمینی با تعابیری چون "امام مجاهد اعظم” "قائد پرافتخار” "مجاهد آگاه” و.... یاد می نمود. اما در عمل مواضعی مخالف مواضع ایشان داشت. امام خمینی (ره) با توجه به اینکه بدنه اصلی ارتش از فرزندان مسلمان ملت تشکیل شده بود و به استثنای عده ای از فرماندهان ارتش در کنار ملت قرار گرفته بود همواره از ارتش حمایت می کرد. اما گروه های چپ شعار "انحلال ارتش” را سر داده بودند و سازمان علیرغم اینکه به ظاهر خود را مطیع امام قلمداد می کرد همراه با دیگر گروه های چپ خواهان انحلال ارتش بود. این روش منافقانه البته دیری نپائید. بویژه پس از آنکه رهبری روحانیت و موقعیت آن در انقلاب تثبیت شد سازمان با شعار مبارزه با "ارتجاع” تمامی نیروهای کارآمد و مجرب روحانیت بویژه آیت الله دکتر بهشتی آیت الله خامنه ای آیت الله رفسنجانی و... را زیر فشار تهمت و ناسزا و حمله های ناجوانمردانه تبلیغاتی گرفت. از همین جا بخش عظیم مردم ایران از سازمان فاصله گرفتند کار به جایی رسید که سازمان رسما اعلام کرد که تضاد اصلی اش با امپریالیسم آمریکا نیست بلکه با ارتجاع حاکم است.
خط نفوذ منافقین
جدی ترین تاکتیک سازمان منافقین برای آماده سازی زمینه براندازی جمهوری اسلامی و در دست گرفتن قدرت "خط نفوذ” بود. به گفته آقای هاشمی رفسنجانی "مجاهدین خلق سال ها به عنوان نیروی خودی در میان مبارزان مسلمان بودند و از وضع و موقعیت افراد و راه وصول به نهادهای مهم اطلاعات کامل و دقیق داشتند.”
در چنان شرایطی و در غیاب یک نهاد امنیتی متشکل برخاسته از انقلاب برخی از اعضای سازمان منافقین توانستند با بهره گیری از ارتباطات قدیمی خود با برخی مقامات دولت موقت نهضت آزادی و تنی چند از روحانیون متنفذ آن سال ها در درون بعضی از مراکز حساس سیاسی و قضایی مانند وزارت کشور نخست وزیری دادستانی دادگاه انقلاب نیروهای نظامی و انتظامی و حتی حزب جمهوری اسلامی رخنه نمایند.
مخالفت علنی با انقلاب اسلامی
کم کم سازمان منافقین به اتکای اعضا و هوادارانی که پیدا کرده بود و به اتکای سلاحها و مهماتی که در شرایط خاص پس از پیروزی انقلاب جمع آوری نموده بودند مخالفت خود را با نظام جمهوری اسلامی به بهانه های مختلف روز به روز علنی تر و آشکارتر ساخت به ویژه پس از کشف ماجرای جاسوسی محمدرضا سعادتی عضو مرکزیت سازمان و دستگیری وی در حین ارائه اطلاعات طبقه بندی شده به مامور امنیتی شوروی.
روی خوش بنی صدر به منافقین
با انتخاب بنی صدر به ریاست جمهوری سازمان برای تشدید تضاد درونی حاکمیت و مقابله با امام با استفاده از بنی صدر به همکاری نزدیک با او پرداخت. بنی صدر نیز که برای حذف یاران امام به نیروی منسجم و تشکیلاتی احتیاج داشت به آنان روی خوش نشان داد.
جنگ روانی علیه نظام
منافقین پس از یک دوره تقریبا دوساله از اوایل سال 60 در زمانی که کشور در التهاب جنگ و بی ثباتی می سوخت قدرت و اسلحه خود را به میان آوردند. در طول دو سال پس از پیروزی انقلاب هر روز و در هر کجای ایران همراه با دیگر گروه های ضد انقلاب تشنج آفرینی کردند؛ در روزنامه ها و نشریات شان به افراد مسئولان و نهادهای انقلاب فحاشی کردند و تهمت زدند و رهبران و مسئولان مردم با صبر و حوصله آنان را تحمل کردند تا بلکه کار به خشونت نکشد. در این دو سال سازمان با برنامه ریزی و نقشه اقدام به ایجاد خانه های تیمی متعدد کرده بود و خود را برای براندازی آماده کرده بود.
آغاز حملات مسلحانه منافقین
در 27 خرداد 1360 مجلس شورای اسلامی به دلیل بی کفایتی ها تشنج آفرینی ها و اقدامات غیرقانونی بنی صدر علیه امام دولت و مجلس و ناتوانی در اداره امور کشور دو فوریت طرح عدم کفایت سیاسی وی را تصویب کرد. یک روز بعد در 28 خرداد 60 سازمان مجاهدین خلق "اطلاعیه سیاسی نظامی شماره 25” خود را صادر کرد. این اطلاعیه اعلام آغاز رسمی شورش مسلحانه علیه نظام جمهوری اسلامی و به تعبیر یک عضو جدا شده سازمان ؛ "اعلامیه جنگ تمام عیار با جمهوری اسلامی” بود.
عصر روز شنبه 30 خرداد 1360 عدم کفایت سیاسی بنی صدر در مجلس به تصویب رسید. در همان لحظات اعضا و هواداران سازمان در تهران و چند شهر دیگر دست به شورش مسلحانه و ایجاد خشونت در خیابانها زدند.
ترور مقام معظم رهبری توسط منافقین
با هماهنگی بنی صدر رییس جمهور معزول و رجوی گرداننده سازمان مجاهدین ترور سران نظام جمهوری اسلامی با اقدام به ترور آیت الله خامنه ای در روز ششم تیر شروع شد. بر اثر انفجار بمبی که در یک ضبط صوت کار گذاشته شده بود و بر تربیون سخنرانی ایشان در مسجد اباذر واقع در یکی از جنوبی ترین مناطق تهران قرار داشت جراحات شدیدی بر امام جمعه محبوب تهران وارد گشت. مطبوعات و مسئولان در همان زمان به تصریح یا کنایه سازمان مجاهدین را مسئول این سوقصد معرفی کردند. بعدها مشخص شد که جواد قدیری از اعضای مرکزیت سازمان طراح انفجار مسجد اباذر و ترور آیت الله خامنه ای بوده است.
انفجار حزب جهوری اسلامی
در هفتم تیرماه 1360 در انفجاری که در دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی رخ داد آیت الله بهشتی و بیش از 72 تن از مسئولان نظام به شهادت رسیدند. عامل این انفجار یکی از اعضای نفوذی سازمان به نام محمدرضا کلاهی بود. با وجودی که ضربه بسیار سهمگین بود و سازمان مجاهدین و شخص بنی صدر و رجوی انتظار داشتند که با این ضربه نظام جمهوری اسلامی به بی ثباتی کامل دچار شود و فرو بپاشد اما با حمایت همه جانبه مردم و حضور گسترده در مراسم تشییع شهدا موج انزجار علیه اقدامات تروریستی سازمان در بین تمامی آحاد جامعه وسعت یافت.
فرار مزدوران
بعدازظهر سه شنبه 6 مرداد 1360 بنی صدر و مسعود رجوی با استفاده از عوامل نفوذی سازمان در نیروی هوایی با یک جت بوئینگ سوخت رسان نیروی هوایی به خلبانی سرهنگ معزی خلبان مخصوص شاه مخلوع از ایران گریختند. هواپیما در یک فرودگاه نظامی پاریس به زمین نشست و دولت فرانسه به بنی صدر و رجوی و معزی پناهندگی سیاسی داد. هم رجوی و هم بنی صدر تاکید کردند که دو ماه بیشتر به پایان رژیم جمهوری اسلامی نمانده است. رجوی موسی خیابانی را به جانشینی خود در ایران منصوب کرده بود.
انتخاب رئیس جمهور جدید
روز هشتم شهریور 1360 نیز محمدعلی رجایی که به دنبال عزل بنی صدر به ریاست جمهوری انتخاب شده بود و محمد جواد باهنر نخست وزیر در اثر انفجار بمب در محل دفتر نخست وزیری به شهادت رسیدند. این بمب توسط یک عنصر نفوذی سازمان به نام مسعود کشمیری کار گذاشته شده بود.
ترور مردم عادی
اعضا و هواداران سازمان منافقین در جوی از یاس و نفرتی که به ذهن آنان تزریق شده بود اقدام به ترور مردم عادی می کردند به گونه ای که فقط در تهران عده زیادی از مردم اعم از کاسب معلم کارگر و دیگر اقشار که ظاهری حزب اللهی داشتند به دست افراد سازمان ترور شدند. در این برهه برای کشتن یک مغازه دار به دست اعضای سازمان کافی بود که او عکس امام را در مغازه اش نصب کرده باشد.
در پی استقرار تشکیلات منافقین در فرانسه ابوالحسن بنی صدر رئیس جمهور مخلوع و مسعود رجوی مدتی به همکاری با یکدیگر پرداختند. بنی صدر که هنوز خود را رئیس جمهور قانونی می دانست طی حکمی رجوی را به سمت نخست وزیر شورای مقاومت منصوب کرد.
رجوی برای مطرح کردن نام خود و سرگرم نگه بداشتن اعضای سازمان نقشه ای اندیشید و این نقشه که نتیجه اش تصاحب مریم قجر عضدانلو همسر مهدی ابریشم چی نفر دوم سازمان بود "انقلاب ایدئولوژیکی” نام گرفت و رجوی و هوادارانش آن را گامی بلند در جهت ارتقای مقام زن دانستند. به دستور رجوی ابریشم چی همسر خود را طلاق داد و بلافاصله بدون رعایت مسائل شرعی از جمله عده طلاق مسعود و مریم با هم ازدواج کردند.
انتقال منافقین به عراق
پس از مذاکرات مقدماتی رجوی و طارق عزیز در پاریس در 17 خرداد 1365 رجوی وارد بغداد شد و بلافاصله تشکیلات سازمان منافقین نیز به بغداد منتقل شد.
از این به بعد رجوی و گروهش به طور کامل در اختیار دستگاه اطلاعاتی عراق قرار گرفتند و به مجری بی چون و چرای اوامر صدام تبدیل شدند.
مهمترین و احمقانه ترین اقدام رجوی و منافقین همراهش "عملیات فروغ جاویدان” بود. در آخرین روزهای جنگ تحمیلی و پس از آنکه ایران قطعنامه آتش بس را پذیرفت و همزمان با تجاوز رژیم صدام در جنوب و غرب کشور باستثنای هوایی و توپخانه ارتش عراق عده ای از اعضای و هواداران فریب بخورده با تجهیزات و سلاحهایی که صدام به آنان داده بود سوار بر چند دستگاه نفربر زرهی که آرم ارتش آزادی بخش ایران (منافقین) بر آنها نقش بسته بود از جاده خسروی قصرشیرین وارد کشور شدند؛ و در جاده آسفالته و با سرعت شروع به پیشروی به سمت تهران نمودند. آنان چنین توجیه شده بودند که هر کجا پا بگذارند مردم به آنان می پیوندند و با کمک مردم و نیروی عظیم پشتیبانی مجاهدین می توانند تا تهران پیشروی کنند.
عملیات مرصاد
اما نیروهای نظامی و مردمی ایران در عملیاتی به نام "مرصاد” طی روزهای سوم تا 6 مرداد 1367 این عده را تار و مار کردند در طول مدت حضور رجوی در عراق وی با دستگاه اطلاعاتی عراق همکاری کامل داشت. پس از سقوط صدام در میان انبوه اسناد و مدارکی که به دست مردم افتاد فیلم هایی از دیدارهای مکرر مسعود رجوی با بلندپایگان امنیتی رژیم صدام به دست آمد. این فیلم ها بطور مخفی توسط دستگاه امنیتی عراق گرفته شده بود تا در آینده در لحظه مناسب از آن استفاده کنند. بخش هایی از این فیلم ها در شبکه های تلویزیونی بین المللی به نمایش درآمد و متن کامل مذاکرات رجوی با مقامات امنیتی صدام و دیگران نیز در اروپا به صورت کتاب منتشر شد.
همکاری برای سرکوب شیعیان
پس از جنگ خلیج فارس نفرات منافقین در سرکوب قیام مردم جنوب عراق و نیز در سرکوب مردم کرد شرکت فعال داشتند و به مثابه گارد خصوصی صدام عمل می کردند. رفتار وحشیانه و قساوت آمیز آنان در این عملیات چنان بوده که مردم عراق اعم از شیعه و کرد ارتش و سازمان استخبارات عراق را فراموش کردند ولی مجاهدین خلق را فراموش نکرده اند و کینه ای فراموش نشدنی از آنان به دل دارند. به همین دلیل پایگاه اشرف محل استقرار نیروهای سازمان مجاهدین به شدت از سوی سربازان آمریکایی حفاظت شد و علاوه بر این کادر اصلی سازمان نیز تحت حمایت شدید حفاظتی امنیتی و حمایتهای سیاسی و لجستیکی آمریکا قرار گرفتند.
سازمان منافقین رسما در عراق به تحت بالحمایگی ارتش آمریکا درآمد و نیروهای آنان با توجه به آشنایی با زبان فارسی و فرهنگ مردم مسلمان و شیعه عراق خدمات مورد نیاز نیروهای امریکایی را تامین می کنند.
در حال حاضر درخواست صریح دولت عراق مبنی بر اخراج منافقین از عراق آنان را به آوارگانی تبدیل کرده که درمانده و مستاصل به دنبال محلی برای استقرار می گردند.