اعترافنامه شیوخ عرب درباره ابوموسی به روایت خسرو معتضد
یک پژوهشگر تاریخ ایران با تشریح تاریخچه مالکیت ایران بر 'ابوموسی'، جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را جزو لاینفک خاک ایران دانست.
خسرو معتضد پژوهشگر تاریخ ایران در گفتوگو با خبرنگار سیاسی خبرگزاری فارس به گستاخی مسئولان امارات نسبت به سفر رئیسجمهور به جزیره ابوموسی اشاره کرد و با "بیجا" و "بیمورد" خواندن ادعاهای اماراتیها اظهار داشت: سفر ریاست جمهوری به هر قسمت از کشور که خاک "لاینفک" ایران است، چه ارتباطی به یک کشور خارجی دارد؟ لذا اماراتیها پا را از حد خودشان فراتر گذاشتهاند.
* دلایل و قرائنی برای مالکیت امارات بر ابوموسی وجود ندارد
وی با اشاره به عدم وجود هیچگونه دلایل و قرائن مبنی بر مالکیت امارات عربی بر جزیره ابوموسی، یادآور شد: در زمان مظفرالدین شاه پرچمی توسط شیخکهای عربی در ابوموسی نصب شد که مظفرالدین شاه دستور قطعی صادر کرد و گمرکیهای ایران نیز آن پرچم را از جزیره ابوموسی برداشتند که البته این موضوع یک استخوان لای زخمی بود که انگلستان در دورانی که ما نیروی دریایی نداشتیم و مشکلات زیادی هم داشتیم و کشور زیر سیطره انگلستان و روسیه بود، این استخوان لای زخم را ایجاد کرد.
* ابوموسی در هیچ زمان ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته است
این پژوهشگر تاریخ ایران ادامه داد: در هیچ زمان ابوموسی ارتباطی به کشوری غیر از ایران نداشته و اصلاً آن موقع کشوری به نام امارات وجود نداشته است،
معتضد تأسیس پاسگاه ژاندارمری در ابوموسی در سال 1329 به دستور رزمآرا را یادآور شد و گفت: انگلستان در زمانی که جنگ جهانی دوم شروع شد و نیروی دریای ایران موقتاً از بین رفت، یک مقدار در آنجا قدرت گرفت و اجازه داد که این شیوخ "رأسالخیمه" و "ابوظبی" و "دبی" به ابوموسی رفت و آمد کنند که در آن زمان چون دولتی در امارات وجود نداشت، دولت ایران نیز چندان مخالفتی با آنها نداشت.
"مثلاً در دوران قاجاریه بندرلنگه را به یکی از شیوخ جنوب خلیج فارس به صورت مقاطعه میسپردند، حتی تا زمان امیرکبیر که بساط اینها را جمع کرد، بندرعباس در مقاطعه امیر عمان بود، در واقع اینها(شیوخ خلیج فارس) را رعیت ایران میدانستند و یک کشور نبودند بلکه شیخنشینهایی بودند که دولت ایران به علت اُنسی که به آب و هوای جنوب ایران داشتند، اجازه میداد که اینها حتی مقاطعه بگیرند، یعنی مثلاً حاکم عمان به دولت ایران یک پولی را پیشنهاد میکرد و میگفت من سالی 10 هزار تومان به دولت ایران میدهم، شما هم اجازه دهید من اینجا را اداره کنم و مالیات آن را بگیرم، یعنی اینها دولت نبودند بلکه شیوخ و امرایی بودند که اتفاقاً نادرشاه با نیروی دریایی خود آنها را به تصرف درآوده بود، بنابراین این آمدن اینها چندان برای ایرانیها اهمیتی نداشت."
* دولت ایران به شیوخ حاشیه خلیج فارس به عنوان یک دولت نگاه نمیکرد
وی با بیان اینکه "یادم میآید در دوران کودکی ما مینوشتند که شیوخ آن سوی خلیج فارس یعنی شیوخ قطر، دبی ابوظبی، برای شکار "پازن" و "بزکوهی" به جزیره هرمز میآمدند و دولت حتی اجازه میداد که به بندرعباس هم بیایند، یادآور شد: دولت ایران به این شیوخ به عنوان یک دولت نگاه نمیکرد بلکه آنها به عنوان یک همسایههای محلی بودند، چهآنکه اکراد عراق سالهای سال گوسفندان خود را برای چرا به خاک ایران میآوردند، یا مثلاً عشایر ما در آذربایجان رمه خود را به خاک روسیه تزاری میبردند و آنها نیز همین کار را میکردند و یک سری از ترکیه برای علفچر به ایران میآمدند لذا دولت ایران این موضوعات را آنچنان مهم نمیدانست اما چند باری که فضولی کردند و در آنجا (ابوموسی) پرچم نصب کردند، مظفرالدین شاه دستور داد که "به اینها بگویید فضولی نکنند" و بعد رفتند و پرچم آنها را برداشتند، گمرک ایران نیز که در زمان مظفرالدین شاه تاسیس شد، در تمام این نواحی نگهبان گذاشته بود و هیچ مسئلهای وجود نداشت.
این پژوهشگر تاریخ ایران با یادآوری تأسیس امارات متحده عربی در سال 1349 و "دست و پا زدنهای" انگلستان و فشار این کشور به شاه برای جداسازی بحرین از خاک ایران تصریح کرد: شاه اشتباه کرد و به راحتی بحرین را از دست داد و خیلی بیمورد در هندوستان مصاحبه کرد و گفت "ما رفراندوم میکنیم" که رفراندوم نیز انجام نشد، یعنی هیچگونه همهپرسی صورت نگرفت و فقط از 40 خانواده شیخ از جمله آلخلیفه پرسیدند و آنها هم گفتند میخواهیم مستقل باشیم.
* خیانت بزرگ شاه در ماجرای جداشدن بحرین از خاک ایران
وی جدا شدن بحرین از خاک ایران را یکی از خیانتهای بزرگ شاه برشمرد و یادآور شد: شاه بدون مطالعه و به خاطر یک قول احمقانه که به سفیر و وزیر خارجه انگلیس داده بود، بحرین را از دست داد و جالب است که جدا شدن بحرین در مجلس ایران تصویب نشد و به صورت یک اعلامیه دولت بود که هویدا آمد و اعلام کرد.
* برخی اعراب در قالب یک کلونی در ابوموسی ماندند
معتضد با بیان اینکه انگلیسیها هر جا میروند، کاری میکنند که آنجا مستقل شود، افزود: در سال 1350، شیوخ شارجه، قطر، دبی و ... بعد از اینکه در جشنهای شاهنشاهی در تخت جمشید حضور یافتند، قبول کردند که جزیره ابوموسی و تنب بزرگ و تنب کوچک را به ایران پس دهند که تنب کوچک از نظر استراتژیک برای ایران بسیار اهمیت دارد و بر تنگه هرگز مشرف است؛ آنها هم قبول کردند و هیچ مشکلی نداشتند، فقط صحبت بر این شد که کسانی که برای امارات عربی و دبی هستند، میتوانند مانند یک "کلونی" در ایران بمانند، مثل کلونی افغانها که در ایران زندگی و کار میکنند و با خواهش و تمنا به ایران میآیند، یا مثلاً یک میلیون کرد عراقی به صورت یک کلونی به ایران پناهنده شدند و ایران هم از آنها پذیرایی کرد و وقتی که اوضاع عراق آرام شد، آنها هم برگشتند و رفتند، لذا دولت ایران موافقت کرد که آنها(اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس) در ابوموسی بمانند.
* تلاش اعراب حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در ابوموسی
وی به تلاش اعراب و شیوخ حاشیه خلیج فارس برای افزایش جمعیت خود در جزیره ابوموسی اشاره و خاطرنشان کرد: اختلافی که جمهوری اسلامی با اینها دارد و حق هم با جمهوری اسلامی است، این است که آنها میخواهند جمعیت خود را زیاد کنند و به همین دلیل با کشتیهای زیاد، افراد خود را در این جزیره پیاده میکردند و میخواهند بگویند تعداد اعراب بسیار زیاد است، در حالی که همه اعراب در گذشته رفتند و یک کلونی کوچکی باقی ماند؛ حالا اینها به بهانه سفرهای سیاحتی و تجارتی به آنجا میآمدند و با عنوان اقامت موقت تعداد خود را زیاد میکردند که بگویند اینجا متعلق به ماست اما دولت ایران به هیچ عنوان به اینها نگفته بود که این جزیره متعلق به شماست، بلکه گفته بود ما با شما که از گذشته به اینها مهاجرت کردهاید، کاری به شما نداریم، الان نیز آنها در یک قسمت جداگانه هستند و دولت کاری به آنها ندارد، قسمت ایران سر جای خود است و آنها هم یک طرف دیگر هستند و اینجا خاک ایران است.
* ایران سفیر خود در امارات را فرابخواند
"الان که افاغنه در سیستان و خراسان زیاد هستند و بعضیها پناهنده شدهاند، آیا میتوانند ادعا کنند که کشور متعلق به ماست؟". "آیا ترکها که آلمان را پرکردهاند، میتوانند بگویند چون شما به ما پناه دادید، آلمان متعلق به ماست؟" معتضد این دو پرسش را مطرح کرد و ادامه داد: باید نسبت به امارات عکسالعمل نشان داد و الان که آنها سفیر خود را احضار کردند، دولت ایران نیز باید بلافاصله سفیر خود را فرابخواند.
* امارات زیر علم آمریکا و انگلیس سینه میزند
این پژوهشگر تاریخ ایران با بیان اینکه امارات الان از ایران دلخور است، چون دولت ایران سفارشاتی که از دبی به ایران میآید را نمیپذیرد و از کشور اصلی یعنی چین میپذیرد، اظهار داشت: اماراتیها زیر علم آمریکا و انگلیس سینه میزنند و شنیدم که یک کشتی فرانسوی جنگی نیز در ساحل دبی لنگر انداخته است.
* باید امارات را ادب کرد/ تقدیر از سفر احمدنژاد به ابوموسی
معتضد افزود: نباید با آنها محاربه و مخاصمه داشت، اما باید آنها را ادب کرد و بهترین ادبکردن نیز همین کاری بود که رئیس جمهور انجام داد که من این کار رئیس جمهور که به این جزایر سفر کرد را بسیار تأیید میکنم چراکه آنجا خاک ایران است و من از این کار رئیس جمهور خیلی خوشحالم و ایشان باید به یک یک این جزایر سفر کند تا ببیند چه جواهراتی در خلیج فارس داریم.
* اعتراض امارات کاملاً بیجاست/ اعترافنامه شیوخ عرب درباره ابوموسی
وی اعتراض امارات به سفر رئیس جمهور به جزیره ابوموسی را "کاملاً بیجا" دانست و گفت: در کتابی که آقای دکتر اقتداری تهیه کرده و مطالب این کتاب در زمان مظفرالدین شاه توسط "سدیدالسطنه کبابی" که سیاستمدار بوده و از مورخین بندرعباس بوده، آماده شده است، نوشته شده که بسیاری از شیوخی که به جزیره ابوموسی آمدند، یک اعترافنامه نوشتند و اعلام کردند که "ما برای علفچر و گوسفندچرانی میآییم و رعیت دولت ایران هستیم و مهمان دولت ایران هستیم و بسیار از دولت ایران تشکر میکنیم که اجازه داده ما در اینجا بمانیم و گوسفندان خود را چرا دهیم"، لذا نمیشود که هر کس که میآید گوسفند خود را چرا دهد، بعد تقاضای مالکیت کند.
* ایران باید در روابط با امارات تجدیدنظر کند
این پژوهشگر تاریخ ایران جزایر سهگانه ابوموسی، تنب بزرگ و تنب کوچک را "جزو لاینفک" خاک ایران عنوان کرد و با بیان اینکه هیچگونه مذاکرهای درباره این جزایر لازم نیست، تأکید کرد: مذاکره در این زمینه مانند این است که انسان درباره زن و بچه خود مذاکره کند، لذا اعتراض امارات به رفتن رئیس جمهور به یک بخش از خاک ایران، به منزله فضولی و خلاف عرف دیپلماتیک است و ایران باید در روابط با امارات تجدیدنظر کند.