وقتی فرشته ها تو را روی دست می برند؛ گزارشی از اهداء اعضای بدن دانیال 17 ساله به 3 بیمار نیازمند اجتماعی 3/11/1390 05:45:36 9011-714-5 کد خبر RSS :: پرینت |
![]() راهروهای بیمارستان گلستان اهواز در سکوت نیمه شب فرو رفته؛ صدای هق هق آرام زنی از انتهای راهروی منتهی به ICU به گوش می رسد. قدش خمیده است و گام هایش لرزان؛ اشک می ریزد به سختی گام برمی دارد؛ راهرو را تا انتها می آید و به ورودی بخش که می رسد، گوشه چادرش را می کشد روی صورتش و صدای ناله اش بلندتر می شود؛ پرستارها هم می آیند هرکدام گوشه ای می ایستند به اشک ریختن؛ وارد ICU می شود و می رود به سمت اولین تخت؛ به نوجوان خوابیده بر روی تخت نگاهی مادرانه می اندازد و زیر لب، آرام صدایش می زند: "دانیالم، پسر گلم، تنها میری؟ مادر رو نمی بری؟ بی تو چه کنم؟" حالا همه جمع شده اند دور تخت دانیال؛ دانیال محمودی؛ پسر 17 ساله مسجدسلیمانی که همین سه روز پیش تصادف کرده و پزشک ها اعلام کرده اند که مرگ مغزی شده؛ وداع مادر با پسرش همه را به گریه انداخته. "پسرم، عزیزم، دانیالم، داماد شدنت را ندیدم مادر". دانیال آرام روی تخت خوابیده. ماسک تنفسی روی صورتش نمی گذارد چهره اش درست دیده شود. زیر گلو و اطراف صورتش برآمده و قرمز است. مادر دستی روی صورت پسرش می کشد و پیشانی اش را می گذارد روی صورت دانیال. اشک می ریزد و زمزمه می کند: "پیر شدم تا تو بزرگ شدی، مرد شدی، حالا تنها میری؟ هرچه برایت کردم حلالت پسرم، برو؛ تو را به خدا سپردم، امشب فرشته ها پسرم را روی دست می برن". این را می گوید و نگاهی به عکس بالای تخت می اندازد. عکس دانیال است که تازه پشت لبش سبز شده. دستی روی عکس می کشد و به سختی از تخت دور می شود. حالا نوبت پدر است که بیاید و با پسر شاخ شمشادش وداع کند؛ ابروهایش در هم گره خورده اند، ولی گریه نمی کند. نگاهش به زمین خیره شده؛ انگار که نمی خواهد پسرش را روی تخت بیمارستان ببیند. کنار تخت دانیال می ایستد و نگاهی به صورت پسرش می اندازد. لبه روانداز را می گیرد و آن را مچاله می کند؛ آرام آن را از روی سینه دانیال کنار می زند و به بدن آسیب دیده پسرش نگاه می کند. قطره اشکی پدرانه روی گونه اش روان می شود. خم می شود و پیشانی دانیال را می بوسد؛ رو می کند به جمع و با گریه می گوید: "چی بگم؟" مادر اشک هایش را پاک می کند و حالا کمی محکم تر می گوید: "اعضای بدن دانیالم حلال است". پدر دانیال هم تایید می کند. می گوید: "دانیال کلاس دوم دبیرستان بود. تازه امتحان هایش تمام شده بود که این حادثه برایش اتفاق افتاد. من که پسرم را از دست دادم، ولی می خواهم با اهداء اعضای بدن او جان چند یبمار دیگر نجات پیدا کند." مادر دانیال هم حرف او را پی می گیرد: "دانیال برایم عزیز بود، حالا هم دوست دارم اعضای بدن پسرم به بیماران نیازمند اهدا شود؛ آن ها هم مثل پسرم". پرستارها و پزشک ها به سرعت اتاق عمل را آماده می کنند؛ دکتر "امین بحرینی" هم برای پیوند کبد و کلیه ها از شیراز راهی اهواز شده. از ICU تا اتاق عمل یک راهرو فاصله است؛ دانیال را روی تخت می برند و پدر و مادرش هم پشت سر پسرشان دعا می خوانند. به اتاق عمل که می رسیم دانیال را به تخت دیگری منتقل می کنند و آقا و خانم محمودی هم می دانند که دیگر باید با پسرشان خداحافظی کنند. پدر شانه های مادر را گرفته و در گوش او چیزی می گوید. مادر رو به پدر می گوید: "برای پسرم دعا کن". درب اتاق عمل بسته می شود و دکتر کارش را شروع می کند. پدر و مادر دانیال حالا دیگر گریه نمی کنند؛ آرام تر شده اند. پسرشان قرار است جان چند بیمار را نجات دهد. عکس دانیال را روی دست هایشان می گیرند و می روند. به گزارش خبرنگار اجتماعی ایسنای خوزستان، اسدالله چراغی، سوپروایزر پرستاری بیمارستان گلستان اهواز توضیح می دهد که دانیال پس از تصادف با موتورسیلکت در مسجدسلیمان به اهواز منتقل شده و زمان ورود به اورژانس بیمارستان سطح هوشیاری او کاهش شدیدی داشته است. او می گوید: "علی رغم همه اقدامات درمانی انجام شده توسط تیم اورژانس بیمارستان، سطح هوشیاری دانیال افزایش نیافت و در همان روز بیمار به بخش NICU منتقل شد. پس از اعلام مرگ مغزی از سوی پزشکان هم اقدامات لازم انجام شد تا اعضای بدن بیمار از شرایط پیوند خارج نشوند. خوشبختانه خانواده دانیال هم با اهداء اعضای بدن او به بیماران دیگر موافقت کردند و به این ترتیب کبد و کلیه های دانیال اهداء می شوند." دکتر امین بحرینی، فوق تخصص جراحی پیوند اعضا، عضو تیم پیوند کبد بیمارستان نمازی شیراز و عضو هیات علمی دانشگاه جندی شاپور اهواز که برای انجام این پیوند از شیراز به اهواز آمده هم می گوید: فرهنگ اهداء عضو تقریبا در همه کشورهای دنیا جا افتاده و هر بیماری که به مرگ مغزی دچار می شود اعضای بدن او به بیماران نیازمند اهداء می شود. بیماران نیازمند افرادی هستند که اعضای داخل شکمی آن ها مانند کبد، کلیه، پانکراس و روده دچار نارسایی شده و به همین دلیل برای ادامه حیات این بیماران لازم است که این اعضا با اعضای سالم جایگزین شوند." دکتر می گوید فرهنگ اهداء عضو در کشور چند وقتی است که گسترش یافته و خانواده های افراد مبتلا به مرگ مغزی حالا دیگر می دانند که مرگ مغزی، کما نیست. می گوید که در بیمارستان نمازی شیراز، ازابتدای سال تاکنون 300 پیوند کبد انجام شده و مشهد هم آمار خوبی دارد؛ ولی در شهر اهواز هنوز نیازمند کار بیشتری هستیم و از ابتدای سال تنها دو مورد پیوند عضو انجام شده است. دکتر تاکید می کند که مرگ مغزی با کما تفاوت دارد و وقتی فردی به مرگ مغزی دچار می شود، امکان بازگشت وی صفر است و در نهایت فعالیت همه اعضای بدن این فرد متوقف می شود، در نتیجه پس از اعلام مرگ مغزی از سوی پزشکان، خانواده بیمار باید خیلی سریع برای اهداء اعضا رضایت بدهند، زیرا در چنین شرایطی ثانیه ها خیلی مهم است و اگر دیر اقدام شود امکان پیوند از بین می رود. تیم پزشکی کبد، کلیه ها و عروق را از بدن دانیال جدا می کنند و آنها را درون کیسه ای مخصوص می گذارند. کیسه پلاستیکی را محکم می بندند و آن را درون جعبه ای پر از یخ قرار می دهند. شکم و سینه دانیال هم بخیه می شود. عمل ساعاتی پس از نیمه شب به پایان می رسد؛ دکتر بلافاصله آماده رفتن می شود؛ به همه خسته نباشید می گوید و اعضای تیم جراحی بیمارستان گلستان، خبرنگاران و پدر و مادر دانیال هم با دعای خیر او را بدرقه می کنند. خانواده سه بیمار نیازمند در بیمارستان دیگری در شیراز امشب تا صبح آمدن دکتر را انتظار می کشند؛ دانیال آرام خوابیده است. گزارش از خبرنگار اجتماعی ایسنای خوزستان: محمدامین صالحی نژاد |