سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

تحلیل سیاسی روز

یکی از سرشبکه‌های اصلی منافقین در اصفهان دستگیر شد/ ماموریت ناکام برای تشنج در تشییع پیکر هاشمی

خبرگزاری فارس: یکی از سرشبکه‌های اصلی منافقین در اصفهان دستگیر شد/ ماموریت ناکام برای تشنج در تشییع پیکر هاشمی

یکی از سرشبکه‌های اصلی منافقین که برای ایجاد اغتشاش در مراسم تشییع آیت‌الله هاشمی رفسنجانی وارد کشور شده بود در اصفهان دستگیر شد.

به گزارش خبرنگار امنیتی و دفاعی خبرگزاری فارس، نیروهای امنیتی روز گذشته یکی از عوامل و سرشبکه‌های اصلی منافقین را در اصفهان به دام انداختند.بنا بر این گزارش، یکی از ماموریت‌های اصلی این فرد سازماندهی جهت ایجاد تشنج و اغتشاش در جریان تشییع پیکر آیت الله هاشمی در تهران بوده که در اطراف سی و سه پل دستگیر شده است.

طبق اطلاعات واصله، این فرد قبل از ورود به کشور در تور اطلاعاتی دستگاه های امنیتی کشور قرار داشته و از او ویدیوهای متعددی جهت ارسال به شبکه ماهواره‌ای وابسته به گروه تروریستی منافقین نیز به دست آمده است.

درگذشت هاشمی به زیان اصلاح طلبان است یا به سود آنها؟

کد خبر: ۳۰۲۲۷۱
۲۲ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۰۱
روزنامه شرق در یادداشتی نوشت: بسیاری گمان می‌کنند، درگذشت او ضربه‌ای بزرگ و جبران‌ناپذیر برای جنبش اصلاحات و میانه‌روهای ایران است و برخی چنان سخن می‌گویند که گویی مرگ آیت‌الله یعنی پایان اصلاحات در نظام سیاسی ایران، اما آیا واقعا چنین است؟

در اینکه هاشمی‌رفسنجانی چهره‌ای تأثیرگذار بود و - اگر زنده بود- می‌ماند، تردیدی نیست، اما این تأثیرگذاری - مخصوصا در دهه آخر عمرش- به پشتوانه قدرت سیاسی‌اش نبود. در سال‌های اخیر هاشمی، بدون اینکه جایگاه رسمی‌اش را از دست بدهد، رفته‌رفته از جایگاه واقعی و وزنش در سیاست رسمی کاسته شده و وزن و اعتبار اجتماعی‌اش افزایش یافته بود. گویی از سیاست رسمی به سیاست اجتماعی کوچ کرده بود.

با وجود فرازونشیب‌های دهه اخیر، افسانه نقش و قدرت هاشمی در سیاست رسمی، هیچ‌گاه کم‌رنگ نشد و پس از مرگ نیز این افسانه زنده است، درحالی‌که هاشمی از سال‌ها پیش در سیاست رسمی حضور مؤثری نداشت. تأثیر او بر سیاست رسمی نیز از پایگاه اجتماعی و بیرون از دایره سیاست رسمی بود، چنان‌که در انتخابات ریاست‌جمهوری سال ۹۲ مؤثر بود.

بااین‌همه بسیاری از اصولگرایان و اصلاح‌طلبان نیز افسانه نقش و قدرت هاشمی بر سیاست رسمی را باور داشتند. بخشی از رقابت‌های سیاسی بر بستر همین افسانه طراحی می‌شد. دوگانه‌سازی محمود احمدی‌نژاد در مناظره معروف انتخابات ۸۸ با میرحسین موسوی بر همین بستر طراحی شده بود و روی جلد اخیر همشهری جوان نیز- که به یکی از نامزدهای باسابقه ریاست‌جمهوری نزدیک است- نوعی رقابت زودهنگام انتخاباتی در همین بستر است. این بخش از اصولگرایان حتی اگر آن را باور نداشتند، به خاطر باور مردم به این افسانه، آن را بستری مناسب برای رقابت‌های سیاسی می‌دانستند.

بخش دیگری از اصولگرایان نیز اگرچه می‌دانستند قدرت او در سیاست رسمی کاهش یافته است، اما موقعیت او را به دلیل هوش بالا و تجربه‌اش چنان می‌دیدند که بازتولید آن قدرت افسانه‌ای را همیشه محتمل و او را به‌عنوان یک رقیب بزرگ و همیشه حی و حاضر می‌دیدند، بنابراین از هیچ فرصتی برای بازی در‌‌ همان بستر و ترساندن از افسانه قدرت هاشمی دریغ نمی‌کردند.

رابطه اصلاح‌طلبان با این افسانه به‌گونه‌ای دیگر است. بخش‌های بزرگی از اصلاح‌طلبان نیز آن را باور داشتند و دارند. نشانه‌های این باور از لابه‌لای سخنان دیروز و امروز آنان پیداست.

اغلب آنان دو نوع فقدان را خلط کرده‌اند. هاشمی‌رفسنجانی برای اصلاح‌طلبان و نیروهای میانه‌رو در سیاست رسمی بیشتر تکیه‌گاهی عاطفی بود تا قدرتی واقعی. نشانه‌ای بود که به آنان اعتمادبه‌نفس می‌داد. این بخش از اصلاح‌طلبان شبیه کسانی‌اند که به کمک یاری‌دهنده‌ای از خاکستر برخاسته‌اند، سرپا ایستاده‌اند و به راه افتاده‌اند، اما کماکان فکر می‌کنند به کمک یاری‌دهنده راه می‌روند. حالا که او رفته است، منتظرند بیفتند، اما نمی‌افتند. مدتی طول خواهد کشید تا دریابند که حضور هاشمی در کنارشان حضوری روانی و عاطفی بود.

فقدان هاشمی برای آنان فقدان تکیه‌گاهی عاطفی است و نه فقدان بازیگری در سیاست رسمی. در عرصه سیاست رسمی از مدت‌ها پیش کاری از دست هاشمی ساخته نبود، اما این به معنی این نیست که بی‌تأثیر بود. تأثیر او پس از مرگ هم می‌تواند به شکلی ادامه داشته باشد.

اصلاح‌طلبان و نیروهای میانه‌رو می‌توانند از فقدان او در فضای عمومی، قدرتی نمادین بسازند که جای پایشان را در قدرت رسمی محکم کند.

فقدان هاشمی شاید در سیاست رسمی به زیان اصلاح‌طلبان باشد، اما در سیاست اجتماعی (انتخاباتی) پشتوانه‌ای عاطفی برای حمایت مردمی از آنان شکل داده است. این پشتوانه عاطفی تا مدت‌ها می‌تواند عمل کند، می‌تواند کمک کند تا سرمایه اجتماعی هاشمی به فرد یا افرادی شبیه او منتقل شود.

حسن روحانی به‌عنوان رئیس‌جمهور بهترین کسی است که می‌تواند حامل این سرمایه اجتماعی باشد، به‌خصوص که فضای کشور تا یکی، دو ماه دیگر انتخاباتی می‌شود.

اصلاح‌طلبان و میانه‌رو‌ها می‌توانند فقدان او را به فرصتی عاطفی تبدیل کنند، درحالی‌که فضا برای اصولگرایان به نحو دیگری رقم خواهد خورد. برخی از اصولگرایان تندرو‌تر در این یکی، دوروزه نشانه‌هایی از خوشحالی بروز داده‌اند، اما اگر اهل نظر و دقت باشند، به‌زودی درخواهند یافت که فقدان هاشمی به زیان آنان خواهد بود، نه به این دلیل که هاشمی در حیاتش به آنان کمکی کرده باشد، بلکه به این دلیل که صحنه بازی را در عرصه سیاست براساس حضور هاشمی نوشته، تمرین و بازی کرده‌اند و اکنون در فقدان او، بازی‌نامه‌هایشان اعتبارش را از دست می‌دهد و فرصت زیادی برای تدوین بازی‌نامه‌ای جدید و تمرین و بازی بر آن اساس ندارند.

در چنین شرایطی بهترین کار همانی است که این روز‌ها از زبان افراد زیادی شنیده می‌شود: آشتی ملی! بازکردن فضا برای حضور همه بازیگران. هیچ بازی سیاستی بدون رقیب ممکن نیست، برای اینکه جای خالی این رقیب بزرگ در بازی سیاست ایران پر شود، باید به بازیگران بزرگ رقیب که غایبند، میدان‌داد.

بازیگر قدرتمند بحران سوریه؛ ایران یا ترکیه؟

نباید فراموش کرد که ترکیه به عنوان یک «بازیگر بی ثبات» برخلاف آنچه که دیده شده و تبلیغ می شود، همچنان یک حلقه ضعیف، شکننده و غیر قابل اعتماد در صف بندی های منطقه ای در خصوص بحران سوریه است که بعید به نظر می رسد در موضوعات کلان پرونده سوریه بتواند نقش آفرینی مؤثری داشته باشد.

اختصاصی طنین؛ بحران سوریه از نقطه نظر معادلات و صف بندی های منطقه ای در حال تجربه چهارچوب ها و روندهای جدیدی است. اگر تا چندی پیش روسیه و ایران با دیدگاه های مشترک در یک سوی بحران سوریه قرار داشتند و ترکیه با آمریکا نیز متفق القول در سمتی دیگر حضور داشتند، چندی است این صف بندی از نظر کیفی دچار تغییرات مهمی شده و وضعیتی تقریباً متفاوتی به خود گرفته است. به این معنا که ترکیه در صف بندی های منطقه ای با وجود اختلافات اساسی در خصوص بحران سوریه با روسیه، در هفته های اخیر به ویژه پس از آزادسازی حلب در عین حال که به غیر از اسد با تمام بازیگران داخلی و خارجی بحران سوریه ارتباط گرفته است، با مسکو نیز وارد مشارکت و همفکری تنگاتنگ شده و صف بندی جدید را این عرصه شکل داده است. چنان که پس از ترور سفیر مسکو در آنکارا نیز، برخلاف برخی پیش بینی ها و اظهارات مطرح شده نه تنها دور جدید روابط روسیه و ترکیه متوقف و تضغیف نگردید، بلکه در نقطه مقابل حتی شرایط مساعد و مهیاتری نیز برای گسترش همکاری دو کشور ایجاد شد. 

تقویت همکاری های روسیه و ترکیه در زمینه بحران سوریه و گسترش روابط دو طرف در این خصوص به رغم کشمکش ها و منازعاتی که تا چندی پیش بر روابط دو کشور سایه افکنده و حتی چشم انداز آتی مناسبات مسکو - آنکارا را با شک و تردید مواجه ساخته بود، هم اکنون این تصور و «پندار» را در محافل رسانه و سیاسی منطقه به ویژه در رسانه های همسو با محور غربی - عربی درگیر در بحران سوریه ایجاد کرده است که گسترش همکاری های مسکو - آنکارا پس از آزادسازی حلب به اوج خود رسیده و دو طرف به یک هماهنگی کامل در زمینه پیشبرد برخی مکانیسم ها در زمینه حل و فصل بحران سوریه رسیده اند، از نقطه نظری خاص چیزی جز به معنای تضعیف نقش و اثرگذاری ایران در سوریه نمی تواند باشد! به طوری که چندی پیش شبکه «العربیه» با انتشاری تحلیلی با اشاره به ارتباطات پنهانی و زد و بندهای ترکیه با روسیه در خصوص بحران سوریه نوست: «ایران می تواند ضعیف ترین حلقه در یک توافق جامع باشد»! پنداری که بر خلاف واقعیات موجود در صحنه های میدانی و سیاسی سوریه بوده لذا به راحتی نمی توان آن را مورد پذیرش قرار داد، آنهم درست زمانی که بدانیم احساس ضعف و حقارت و سرشکستگی آنکارا در کنار متغیرهای دیگر از جمله عوامل بسیار مهمی بود که ترکیه را وادار کرد تا با روسیه در زمینه بحران سوریه وارد یک روند تعامل گرایانه شود.  

همانطور که اشاره شد در خصوص افزایش نقش و تأثیرگذاری ترکیه در تحولات سیاسی و میدانی سوریه از یک طرف و کاهش نقش ایران از جانب دیگر بعضاً تحلیل های معنادار و به دور از هر نوع واقع بینی به چشم می خورد که با نگاهی مغرضانه و بدون هیچگونه توجهی به نقش و اثرگذاری ایران در تحولات مربوط به بحران سوریه، تأکید می کنند در ماجرای آزادسازی حلب و خروج مخالفین، ترکیه نقش برجسته تری پیدا کرد و در ماجرای جرابلس و الباب نیز، این کشور نشان داده که از این به بعد به دنبال تکه بزرگ تری از کیک منافع و دستاوردهای رقابت در سوریه خواهد بود که این مسأله نیز به معنی طراحی سناریوهایی برای افق فردا روز سوریه خواهد بود که به احتمال قوی در این افق، سهم نفوذ و امکان بازی ترکیه در سوریه با توجه به نهصد کیلومتر مرز مشترک با سوریه از یک طرف و ارتباط وسیع با طیف های گسترده ای از مخالفان سوری از اخوانی ها گرفته تا کردها و ترکمن ها و... از طرف دیگر و همچنین روابط نزدیک با روسیه و آمریکا و قطر و سایر بازیگران خارجی از سویی، بیشتر از ایران خواهد بود! غافل از اینکه حلب تنها بخش کوچکی از بحران سوریه بود و بحران در این کشور همچنان به قوت خود باقی است و علاوه بر پالمیرا، ادلب و رقه؛ در بسیاری دیگر از مناطق حساس، خطر به قوت خود باقی است.

در همین پیوند تحلیل های دیگری نیز وجود دارد که می گوید در هر دو سناریوی «سوریه با اسد» و «سوریه بدون اسد»، دست ترکیه با توجه به اینکه اخیراً با روس ها نیز وارد همکاری های مشترک و هماهنگ شده اند، برای طراحی سناریوهای متعدد و استفاده از گزینه های متفاوت باز است، این در حالی است که ایران، از این حیث در موقعیت دیگری قرار دارد و نه تنها با هیچ کدام از مخالفین سوری  ارتباطی ندارد، بلکه در این مسیر، از امکان تعامل با آمریکا و اروپا هم برخوردار نیست و زوم تهران نیز تنها روی گزینه کانونی تداوم اقتدار بشار اسد قرار گرفته است! باز هم غافل از اینکه تجارب موجود در این زمینه نشان داده است ارتباطات وسیع با تمام بازیگران فعال به خصوص گروه های تروریستی، نه تنها از اثرگذاری ترک ها در بحران سوریه کاسته است بلکه تنها برآیندی هم که در پیش روی ترک ها قرار داده گسترش عملیات های تروریستی در خاک ترکیه بوده است.

نکته جالب توجه این که همه این برداشت ها و پندارها در محافل سیاسی و رسانه ای همسو با محور ضد مقاومت درست از زمانی مطرح شده است که ترک ها وارد یک تعامل هماهنگ شده با روس ها بر سر بحران سوریه شده اند، غافل از این که تعامل روسیه با ترکیه با وجود حرف و حدیث های زیادی که در این باره وجود دارد، در یک نگاه واقع گرایانه یک تعامل «تاکتیکی» و فاقد چهارچوب ها و مؤلفه های «استراتژیکی» می باشد؛ تعاملی که از روی اضطرار و نیاز مبرم آنکارا به حضور فعال تر در بحران سوریه شکل گرفته و از طریق آن بیشتر منافع روسیه که در حوزه مسائل منطقه ای نیز ملاحظات بین المللی را مدنظر قرار می دهد، تأمین می شود تا ترکیه. به بیان ساده تر درست است که آنکارا از تعامل با روسیه بر سر بحران سوریه می تواند به پیشبرد برخی طرح های خود در سوریه آنهم در سطوح پایینی اقدام نماید ولی نباید فراموش کرد که ترکیه به عنوان یک «بازیگر بی ثبات» برخلاف آنچه که دیده شده و تبلیغ می شود، همچنان یک حلقه ضعیف، شکننده و غیر قابل اعتماد در صف بندی های منطقه ای در خصوص بحران سوریه است که بعید به نظر می رسد در موضوعات کلان پرونده سوریه بتواند نقش آفرینی مؤثری داشته باشد. این در حالی است که شرایط داخلی سوریه نیز هرگز به‌گونه‌ای نبوده که اردوغان یا پوتین بتوانند به تنهایی یا صرفاً با کمک یکدیگر مدیریت کرده و از آن برای خود یک موقعیت پرتابی پدید آورند. حملات شدید مطبوعات وابسته به اردوغان در ترکیه به ایران در حد فاصل اجلاس‌های مسکو و آستانه به خوبی بیانگر این نکته است که چاوش اوغلو وزیر خارجه ترکیه نتوانسته است با قرار گرفتن در کنار «سرگئی لاورف» تغییری در پرستیژ و آوازه ترکیه پدید آورد.

در باره این نکته نیز که برخی تحلیلگران و ناظران مسائل بین المللی تقویت نقش ترکیه در صف بندی های منطقه ای در خصوص سوریه را مساوی با تضعیف نقش ایران در سوریه می دانند باید گفت ایران با توجه به روابط راهبردی با دولت دمشق که دست برتر در معادلات داخلی سوریه را داشته و کانون و هسته مرکزی تحولات در این کشور را تشکیل می دهد و نیز مناسبات در هم تنیده با گروه های مقاومت که در سوریه حضور دارند و ده ها دلیل دیگر که ذکر آن ها در این مجال نمی گنجد، بنا بر اذعان محور ضدسوری و مخالفان داخلی و منطقه ای و بین المللی بشار اسد، همچنان به عنوان بازیگری مؤثر و قدرتمند در عرصه های سیاسی و غیرسیاسی سوریه قلمداد می شود؛ بازیگری که با نگاهی عملگرایانه در کل معادلات کلان پرونده سوریه حضوری فعال دارد که این مسأله جایگاه مستحکمی نیز به این کشور در سطح منطقه بخشیده است.

با اوصافی که ذکر شد منطقی و واقع بینانه نیست تا بر این موضوع اصرار شود که چون دولت ترکیه با روسیه وارد یک روند تعاملی شده است، لذا ایران بر اثر این تعامل به حلقه ای ضعیف در زمینه تحولات سوریه تبدیل شده و خواهد شد. چرا که اگر قرار بر این باشد تحولات سوریه را از پشت عینک رئالیستی مورد بررسی قرار دهیم و جوانب و پیشینه حضور بازیگران متعدد در این کشور و مسائل و موضوعات مربوط به آن را مورد کنکاش قرار داده و یک چشم انداز آتی از آینده بحران سوریه تعریف کنیم خواهیم دید که ایران نه تنها همچنان حضوری مؤثر در سوریه داشته است بلکه در تحولات کنونی و آینده این کشور نیز کماکان به عنوان بازیگری قدرتمند مطرح بوده و خواهد بود؛ موضوعی که اندیشکده ها، استراتژیست ها و دیپلمات های غربی نیز بر آن تأکید نموده و اصرار می ورزند.

عبدالله حمیدزاده

همکاری ترکیه و روسیه در سوریه؛ تاکتیکی یا استراتژیکی؟

در آتش بس اخیر سوریه که بین ترکیه و روسیه منعقد شد، آنکارا سیاستی تلفیقی از هژمون منطقه ای همراه با عمل در پیش گرفته است. طی آتش بس های گذشته طرف اصلی روسیه و آمریکا بود که به خاطر رفتارهای متناقض و نقض عهدهای مکرر آمریکا در آتش بس و عدم تفکیک گروه های تروریستی از یکدیگر، روسیه به این نتیجه رسید که واشنگتن شریک قابل اعتمادی برای حل بحران سوریه نخواهد بود.

اختصاصی طنین؛ ترکیه در چند سال اخیر، با از بین بردن تنش های چندین ساله با همسایگان روسیه، توانست زمینه های جدیدی برای توسعه همکاری های تجاری و اقتصادی خود در آنجا ایجاد کند و در مسائل سیاسی و فرهنگی خود را به عنوان پلی بین شرق و غرب و به عبارت دیگر بین جهان اسلام و دنیای مسیحیت مطرح سازد.کارشناسان امور راهبردی جایگاه کنونی ترکیه را در محورهای راهبردی جهان «ایستاده در سه راهی محور آمریکا، انگلستان، محور اتحادیه اروپا و جهان اسلام و محور اوراسیا و روسیه» ارزیابی می کنند.

ترکیه در سال های اخیر سیاست همه جانبه ای برای توازن در مناسبات خود با همه قدرت های جهانی و منطقه ای در پیش گرفته است. کارشناسان از این سیاست با نام «توسعه همه جانبه، مناسبات با همه» یاد می کنند و معتقدند که دولت اردوغان در سال های گذشته موفق شده است، زمینه های گسترش مناسبات را با جهان عرب، دنیای اسلام، ناتو، اتحادیه اروپا،روسیه و آمریکا فراهم سازد. البته در این سیاست، امکان ندارد ترکیه در جایگاه مشخصی از رقابت های جهانی، نقش منحصر به فردی بازی کند.

امروز ترکیه در راستای نقش بازیگری در منطقه و منحصر بفرد بودن در این زمینه خواستار ایفای نقش در بحران های منطقه ای بالاخص بحران سوریه است. آنکارا نزدیک به شش سال است که جهت گیری کاملاً متضادی را برخلاف سیاست اعلامی اش که توسط داود اغلو با عنوان «تنش صفر با همسایگان» در پیش گرفته بود، اتخاذ کرده است؛ سیاستی که تنها برای پیشبرد اهداف آنکارا و بهره گیری از شرایط موجود در جهت ارتقا موقعیت منطقه ای وبین المللی ترکیه بوده است.

در آتش بس اخیر سوریه که بین ترکیه و روسیه منعقد شد، آنکارا سیاستی تلفیقی  از هژمون منطقه ای همراه با عمل در پیش گرفته است. طی آتش بس های گذشته طرف اصلی روسیه و آمریکا بود که به خاطر رفتارهای متناقض و نقض عهدهای مکرر آمریکا در آتش بس و عدم تفکیک گروه های تروریستی از یکدیگر، روسیه به این نتیجه رسید که واشنگتن شریک قابل اعتمادی برای حل بحران سوریه نخواهد بود. بنابراین رویکرد مسکو تغییر راهبرد مذاکرات سیاسی با بازیگری ترکیه بود. ترکیه در عرصه های مختلف اعم از امنیتی، سیاسی و اقتصادی یکی از شرکای منطقه ای مهم روسیه محسوب می شود. ضمن اینکه یکی از دلایلی که مسکو در مقطع کنونی چرخش تاکتیکی به سوی ترکیه انجام داد، استفاده  از ظرفیت های ترکیه در ناتو است. امروزه مهم ترین تهدید روسیه چه در خارج نزدیک و چه در خارج دور تهدیدهای ناتو و کشورهای عضو این سازمان با استقرار سامانه های موشکی و واگذاری پایگاه است. افزون بر استفاده روسیه از ظرفیت ترکیه در ناتو، دو عامل مهم دیگر نیز وجود دارد که سبب شد مسکو، آنکارا را جایگزین واشنگتن در مذاکرات سیاسی سوریه کرد:

الف) عدم اعتماد به آمریکا؛

ب) تحریک پذیری ترکیه نسبت به بحران سوریه؛

در توضیح عامل دوم باید گفت، ترکیه به خوبی به این نتیجه رسیده است که ادامه بحران در سوریه و ناامنی در این کشور به منزله ادامه ناامنی در ترکیه است. حملات تروریستی اخیر در ترکیه و تنگ تر شدن عرصه برای دولت کنونی شرایط را برای فعالیت سایر گروه های مخالف دولت همچون پ.ک.ک نیز مهیا خواهد کرد. همچنین مخاطرات ناشی از کودتا و آسیب پذیر بودن دولت در این زمینه، حزب حاکم را به سمت و سوی حل بحران سوریه و مخاطرات ناشی از آن سوق داده است.

به هر حال می توان گفت اتخاذ رویکردی سیاسی برای حل بحران سوریه در شرایط فعلی امکان پذیر نیست و ورود ترکیه به این عرصه ناشی از سرخوردگی آنکارا در برابر غرب و آمریکاست. سیاست دوگانه ای که آمریکا در قبال ترکیه در بحث کردها اتخاذ کرده، ترکیه را به این نتیجه رسانده که به شکلی واحد تصمیم به حل بحران سوریه بگیرد.

یاسر سعیدنژاد

آتش بس و مذاکرات سیاسی؛ تعامل یا تقابل ایران و روسیه؟

تجربه به خوبی نشان داده که گروه های تروریستی و کشورهایی که ضمانت آن ها را در آتش بس تضمین می کنند، متعهد به توافقات خود نیستند. تجربه پنج آتش بس اخیر به خوبی به این امر صحه می گذارد. اما صرف نظر از عدم پایبندی طرف مقابل، آتش بس اخیر یک سری تهدیدها و فرصت ها را دارد.

مقدمه

اختصاصی طنین؛ معادلات سیاسی و میدانی در سوریه از پیچیدگی و درهم تنیدگی زیادی برخوردار است. وجود بازیگران مختلف و منافع گوناگون منجر به بهره گیری تعدادی از بازیگران منطقه ای از گروه های شبه نظامی و تروریستی شده است. با پیشروی های ارتش و نیروهای مختلف در مناطق شرقی حلب، جبهه غربی – عربی تمام توان خود را در شکست محاصره و عدم پیشروی ارتش به کار برد. به گونه ای که در هفته های منتهی به آزادسازی حلب قطر نزدیک به ۴۰ میلیون دلار به تروریست ها کمک کرد که محاصره مناطق شرق حلب شکسته شود. حمایت های مختلف از تروریست ها توسط این کشورها به طرق گوناگون صورت گرفته است.

در جبهه مقابل  و به طور واضح در آزادسازی حلب و مباحث انتقال مجروحان فوعه و کفریا با تروریست های حلب به ادلب و شروط سه گانه نیروهای مقاومت (خروج تروریست ها بدون اسلحه، تبادل اسرا و انتقال مجروحین) آنچه بیش از همه نمود داشت، قدرت چانه زنی، اثرگذاری، مقاومت ایران در به کرسی نشاندن بندهای این توافق بوده است.

آزادسازی حلب و روند توافق سیاسی(آتش بس)

با آزادسازی حلب طبق روال معمول ترفندهای مختلفی برای نجات تروریست ها و عدم تغییر توازن قوا به سود جبهه مقاومت آغاز شد. در حالی که شرایط میدانی برای تروریست ها و شکست در حلب روحیه چندانی برای این گروه ها باقی نگذاشته بود، آتش بس فراگیری بین روسیه و ترکیه منعقد شد. ترکیه به نیابت از گروه های تروریستی میانه رو! و وروسیه نیز به نیابت از ارتش سوریه ضمانت این توافق را برعهده گرفتند.

با رایزنی های صورت گرفته و انجام مذاکرات سیاسی بین وزرای امور خارجه سه کشور ایران، روسیه و ترکیه دو توافق صورت گرفت:

نخست، خروج اهالی فوعه و کفریا در مقابل خروج تروریست ها  از حلب؛

دوم، آتش بس فراگیر در سوریه بدون در نظر گرفتن داعش و النصره و انجام مذاکرات سیاسی در آستانه قزاقستان در ۲۰ ژانویه (۵ بهمن)؛

در واقع آتش بس مزبور گام اول در جهت انجام مذاکرات سیاسی در آستانه قزاقستان انجام گرفته است.

آتش بس فراگیر در سوریه، تهدیدها و فرصت ها

تجربه به خوبی نشان داده که گروه های تروریستی و کشورهایی که ضمانت آن ها را در آتش بس تضمین می کنند، متعهد به توافقات خود نیستند. تجربه پنج آتش بس اخیر به خوبی به این امر صحه می گذارد. اما صرف نظر از عدم پایبندی طرف مقابل، آتش بس اخیر یک سری تهدیدها و فرصت ها را دارد.

الف) تهدیدها

در خصوص تهدیدات ناشی از اجرای آتش بس اخیر در سوریه با توجه به تجاربی که در این باره وجود دارد و همچنین تحولات جاری در سوریه توجه به نکات ذیل ضروری است:

یک؛ مهم ترین تهدید در بحث آتش بس، خریدن زمان و دادن وقت به تروریست ها برای بازسازی و تجهیز در جهت حملات جدید به مناطق مختلف سوریه است.

دوم؛ نزدیکی و تعامل بیش از پیش ترکیه و روسیه که این عامل بیشتر از جهت عملیات های نظامی روسیه در سوریه است. به هرصورت این تهدید وجود دارد که با نزدیک شدن روسیه به ترکیه و توافق بین طرفین از حملات هوای روسیه در سوریه کاسته شود.

سوم؛ عدم تفکیک بین گروه های تروریستی یکی دیگر از تهدیدها است. بسیاری از گروه های شرکت کننده در آتش بس به نوعی وابسته به النصره هستند. این وابستگی اگر در سطح نظامی نباشد، حداقل در سطح ایدئولوژی و فکری مشهود است.

چهارم؛ نکته بعدی در خصوص تهدیدات ناشی از آتس بس این است که بازیگران مخالف که بخشی از آتش بس می باشند، به هیچ وجه قابل اعتماد نیستند. این عدم اعتماد ناشی از ارجحیت داشتن مسائل دیگر برای این کشورها و معارضان به جای مسایل سوریه است.

ب) فرصت ها

در باره فرصت ها و دستاوردهای آتس بس اخیر در سوریه نیز توجه به نکات زیر ضروری است:

یک؛ اختلاف در بین گروهای تروریستی افزایش پیدا می کند. با توجه به عدم مشمول شدن النصره در اتش بس اخیر، گروه هایی که مشمول این آتش بس بوده و با النصره بیعت کرده اند، یا از این گروه جدا شده و یا رویکردی متضاد نسبت به یکدیگر به کار خواهند گرفت. دلیل اصلی نیز عدم به رسمیت شناختن النصره در توافق اخیر است. در نتیجه این امر ریزش زیادی در النصره به وجود خواهد آمد و همین عامل می تواند سبب ضعف این گروه در آینده نزدیک شود که این عامل نیز در عملیات های ارتش برای آینده بسیار مهم خواهد بود.

دو؛ ورود ترکیه به صحنه سیاسی و میدانی در سوریه است یکی دیگر از فرصت ها ناشی از آتش بس می باشد. با توجه به اینکه ترکیه مهم ترین حامی تروریست ها در سوریه است، لذا ورود این کشور به عرصه مذاکره با جبهه مقاومت، می تواند شرایط را برای تحت فشار قراردادن تروریست ها در آینده فراهم کند.

سه؛ دخالت ندادن ایالات متحده در آتش بس یکی دیگر از فرصت های مهم آتش بس می باشد. چرا آمریکا در آتش بس اخیر دخل تصرفی نداشته و همین عامل منجر به حاشیه رفتن سایر کشورهای تأثیرگذار همچون عربستان و قطر شده است.

آینده سوریه و بازیگران دخیل

مؤسسه تحقیقاتی استراتفور پیش بینی کرده است، اگرچه ارتش سوریه در سال ۲۰۱۶ میلادی موفقیت هایی بزرگ به دست آورد و موفق شد شهر حلب را آزاد کند، اما عواملی همچنان وجود دارند که مانع به پایان رساندن بحران سوریه در آینده نزدیک می شوند.

استراتفور در ادامه می افزاید: «دو چالش اساسی در برابر ارتش سوریه در  راه بیرون راندن تروریست ها از سوریه و آوردن صلح پایدار در این کشور قرار گرفته اند: یکی وجود میدان های درگیری زیاد در سوریه است و دوم حضور گروههای متعدد داخلی و خارجی در این بحران است».

در همین راستا باید گفت بازیگران مختلف در سوریه تنها به دنبال منافع خود هستند و اراده چندانی برای پایان بحران سوریه وجود ندارد. از سوی دیگر ایران به عنوان اصلی ترین بازیگر موجود در عرصه سوریه خواهان پایان یافتن به این درگیری ها در آینده نزدیک است.

در رابطه با نقش ایران در مذاکرات سیاسی و توانایی تهران در تغییر روند معادلات سیاسی در سوریه نیز باید تأکید کرد که با توجه به آزادسازی حلب و نقش مؤثر ایران در آزادسازی این منطقه، حجم وسیعی از شانتازهای تلیغاتی علیه تهران صورت گرفته و همچنان نیز ادامه دارد. بسیاری از رسانه های عربی اقدامات ایران را در راستای مباحث فرقه ای(شیعه وسنی بودن) قلمداد کرده و این گونه القا می کنند که ایران  نقش اساسی در بحران سوریه ندارد و این نقش به روسیه واگذار شده است.

در پاسخ به این القائات باید گفت که اولاً با اقدامات جمهوری اسلامی بود که روسیه وارد بحران سوریه شد و دوماً ایران قدرت کنترل روسیه نیز دارد. شاهد مثال نیز در بحث توافق خروج مسلحین از حلب بود که ایران با اقدام خود مبنی بر خروج مسلحین در قبال خروج اهالی فوعه و کفریا نقش مؤثر خود را در بحران سوریه به منصه ظهور رساند. این در حالی است که روزنامه هاآرتص چاپ اسرائیل نیز به نقش مؤثر ایران اذعان می کند و می نویسد:

«توافق آتش بس اخیر سوریه، شانس بیشتری نسبت به آتش بس های گذشته دارد؛ چرا که این توافق میان روسیه و ترکیه و با هماهنگی ایران صورت گرفته است. العربیه نیز نوشت:«حلب طی توافق روسیه و ترکیه  تحت سیطره ایران و نظام دمشق قرار گرفت».

از سوی دیگر چنان چه روسیه بتواند با توافق با دیگر کشورهای مخالف سوریه ( ترکیه یا آمریکا) به توافق نهایی برای پایان بحران سوریه برسد، به سود ایران نیز خواهد بود. چنان که پایگاه خبری«اسراییل نشنال نیوز» مدعی شد: «پیروزی پوتین در سوریه فقط به سود ایران خواهد بود».

ارزیابی نهایی

به عنوان ارزیابی نهایی باید تأکید کرد نقش مؤثر بازیگران حامی مقاومت در پیروزی های اخیر در سوریه برهیچ کس پوشید نیست و در این راستا نقش ایران بی بدیل تر از بقیه بوده است. آنچه در بحران سوریه تأثیرگذار است، راه حل میدانی است تا سیاسی. تجربه به خوبی نشان داده که همواره با پیشروی های ارتش سوریه در عرصه میدانی، کشورهای مخالف سوریه راه حل سیاسی و مذاکرات را در پیش گرفته اند. اگرچه جبهه مقاومت به رهبری ایران نیز خواهان پایان بحران سوریه از طریق سیاسی است، اما نمی توان چندان به آینده این مذاکرات با توجه به عدم اراده کافی و نامتجانس بودن در طرف مقابل امیدوار بود.

محمدرضا فرهادی

خیز چین برای تثبیت هژمونی در افغانستان

در پی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، بازیگران منطقه ‌ای سیاست ‌های خود را به‌ منظور حفاظت از منافع خود در این کشور تغییر می‌ دهند و چین به عنوان یک قدرت نوظهور احتمالاً در آینده‌ ای نزدیک به یکی از مهم‌ ترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان تبدیل خواهد شد و در شکل ‌دادن به آینده این کشور نقش مهمی را ایفا خواهد کرد.

اختصاصی طنین؛ توسعه بی ­سابقه روابط چین و افغانستان پس از خروج نیروهای ناتو در سال ۲۰۱۴ و ورود چین به عرصه تحولات سیاسی افغانستان به عنوان یک بازیگر بی ­طرف حکایت از تکاپوی چین برای ایفای نقش در عرصه افغانستان آن هم پس از سی سال «سیاست صبر و انتظار» دارد. چین به دلیل نگرانی ‏هایی که از نفوذ افراط ‏گرایی از طریق افغانستان به سین کیانگ دارد و همچنین منابع معدنی ارزان‏ قیمت افغانستان افزایش نفوذ در این کشور را در اولویت سیاست خارجی خود قرار داده است.

مقدمه

در پی خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان، بازیگران منطقه ‌ای سیاست ‌های خود را به‌ منظور حفاظت از منافع خود در این کشور تغییر می‌ دهند و چین به عنوان یک قدرت نوظهور احتمالاً در آینده‌ ای نزدیک به یکی از مهم‌ ترین کشورهای تأثیرگذار در تحولات افغانستان تبدیل خواهد شد و در شکل ‌دادن به آینده این کشور نقش مهمی را ایفا خواهد کرد.

فرصت خروج ناتو از افغانستان باعث شده است چین در چارچوب «رهیافت ژئوپلتیک همسایگی»، نگاه تازه­ای به افغانستان داشته باشد؛ نگاهی که برخلاف گذشته، چین را از «یک کشور ناظر بر تحولات افغانستان» به «کشوری مداخله­ گر سازنده در افغانستان» تبدیل خواهد کرد. رهیافت ژئوپلتیک همسایگی چین چهار ویژگی مهم سیاسی، استراتژیک، جغرافیایی و اقتصادی را در بر می­ گیرد و پکن امیدوار است در چارچوب این رهیافت بخشی از نگرانی­ های امنیتی، سیاسی، اقتصادی و تجاری خود را از ناحیه افغانستان برطرف نماید.  

از سال ۲۰۱۲، وقتی نسل پنجم رهبران چین روی کار آمدند، دیپلماسی پکن در مقابل افغانستان بسیار فعال ­تر و پویاتر شد و چین از انتقال سیاسی و بازسازی افغانستان به شدت حمایت کرد. بعلاوه تلاش­ های بلندپروازانه چین در ساخت جاده ابریشم اهمیت افغانستان را در استراتژی سیاست خارجی دولت جدید پکن بسیار افزایش داده است. رهبری جدید در تلاش است تا روابط میان همسایگان و دیگر کشورهای منطقه را برای توسعه ارتباطات در همه عرصه ­های سیاسی، امنیتی و اقتصادی بهبود بخشد.    

چین در حال حاضر یک تصمیم سیاسی برای میانجیگری در مصالحه سیاسی داخلی در افغانستان اتخاذ کرده است. برای چین، دیپلماسی کانال منطقی برای چنین میانجیگری است و حضور چین در نشست های چهارجانبه صلح افغانستان و مذاکره با گروه طالبان برای رسیدن به تفاهم ساسی بیانگر این حقیقت است که چین برای ایفای نقشی مهم در ساختار سیاسی افغانستان خیز برداشته است. موضوع آینده و جایگاه افغانستان در رقابت‌های سیاسی منطقه ‌ای هند و پاکستان و رقابت‌های هند و چین موضوعی است که سبب شده تا چین بیش از گذشته بر نقش خود در افغانستان بیفزاید. از سویی چین تلاش دارد با حمایت از صلح و ثبات در افغانستان ضمن بهره‌ برداری سیاسی از توسعه این همسایه غربی خود، جایگاه آتی افغانستان را در سیاست‌ های راهبردی خود تثبیت نماید.

ترس از ناامنی سین کیانگ و قدرت گیری طالبان

منافع اولیه چین در افغانستان از اهدافش برای جلوگیری از گرایش­ های جدایی طلبانه در استان خودمختار سین­ کیانگ نشأت می­ گیرد و با توجه به تعامل امنیتی بین افغانستان و سین­ کیانگ، انگیزه­ های چین در افغانستان، کنترل اسلام­ گراها و جدایی طلبان سین­ کیانگ است. خروج نیروهای آمریکایی یک آینده غیرقابل پیش ­بینی برای افغانستان به میراث گذاشته است و از این رو چین به عنوان یک قدرت منطقه ­ای تمایل دارد، مسئولیت بیشتری را با درنظر گرفتن حفظ ثبات و امنیت در افغانستان، هم به خاطر منافع خودش و هم به خاطر منافع منطقه برعهده بگیرد.

باتوجه به اینکه چین یکی از کشورهای عمده عضو سازمان همکاری شانگهای است، حمایت های امنیتی چین از افغانستان می تواند از طریق این سازمان صورت گیرد. چین در دو سال گذشته تلاش زیادی کرده تا افغانستان را از عضو ناظر به عضو اصلی در سازمان شانگهای تبدیل کند.

ثبات در افغانستان با ثبات در آسیای مرکزی ارتبط مستقیمی دارد و عمده ‏ترین نگرانی چین و دیگر اعضای شانگهای در افغانستان، رشد بنیادگرایی و افراط‏ گرایی اسلامی و صدور آن به منطقه است. فضای عمومی در سین کیانگ چین به دلیل حضور مسلمانان جدایی ‏طلب و مخالف دولت، به شدت پتانسیل پذیرش بنیادگرایی اسلامی را دارد و پکن از سرایت ناامنی ها به این منطقه نگران است.  

پکن نمی­ خواهند طالبان دوباره به قدرت برگردد و نگران این هستند که پس از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، طالبان بار دیگر این خلاء قدرت را پر کند. چین از این واهمه دارد که اگر طالبان به قدرت بازگردد، تأثیر بزرگی بر گروه جدایی طلب جنبش اسلامی ترکستان شرقی در چین بگذارد. یک افغانستان باثبات برای رسیدن چین به اوراسیا اهمیت حیاتی دارد و علاوه بر این، پکن نمی­ تواند به دنبال خروج نیروهای آمریکایی و در فرایند انتقال سیاسی افغانستان بی ­تفاوت باشد.

به دنبال خروج نیروهای خارجی از افغانستان، طالبان باز هم به دامنه حملات خود در این کشور افزوده و پیشروی هایی که این گروه در برخی مناطق شمالی به دست آورده زنگ خطر را برای چین نسبت به قدرت گیری دوباره طالبان به صدا درآورده است. چشم انداز ادامه جنگ در افغانستان و احتمال خیزش مجدد طالبان می تواند به صورت بالقوه ای بحران را به پاکستان سرایت دهد؛ جایی که چین در سال های اخیر ده ها میلیارد دلار در آن سرمایه گذاری کرده و پاکستان را به عنوان بخشی از ابتکار جاده ابریشم دریایی خود در نظر می گیرد.  

تروریست­ های افغانستان و پاکستان و عرب با جنبش اسلامی ترکستان شرقی در سین­ کیانگ همکاری دارند و تلاش می ­کنند مشکلات امنیتی در سین ­کیانگ ایجاد کنند. بدتر از این، آن ها تهدیدهای خود را به شهرهای دیگر نیز گسترش داده­اند که نه تنها به طور جدی بر امنیت اجتماعی و سیاسی سین ­کیانگ بلکه بر کل چین تأثیر خواهد داشت. اگر افغانستان باثبات نباشد به عنوان منبع پرورش کودکان برای تروریسم و افراط گرایی و منبع فشار خارجی به سین­ کیانگ باقی خواهد ماند و حل مشکلات امنیتی را دشوار خواهد کرد.

تروریسم و بی ­ثباتی در افغانستان نه تنها بر چین تاثیر خواهد گذاشت بلکه به کشورهای همجوار به خصوص آسیای مرکزی نیز تاثیر خواهد داشت. چین می خواهد مطمئن شود جنبش اسلامی ترکستان شرقی پس از خروج نیروهای ناتو از افغانستان، تحت تأثیر طالبان قرار نخواهد گرفت. ظرفیت های واگرایی در سین کیانگ، نگاه امنیتی چین و مبارزه علیه فراط گرایان مذهبی و ملی گرایی سبب شده تا روابط پکن با افغانستان بیش از پیش گسترش یابد.

طالبان و جدایی طلبان سین ­کیانگ همدیگر را قوام می­ بخشند و قوام آن ها آسیب ­پذیری چین و افغانستان را به دنبال دارد. مقامات چینی همچنین نگران آن هستند که ادامه بی ثباتی در افغانستان، قاچاق مواد مخدر را از طریق سین کیانگ به آن کشور به صورت غیر قابل کنترل افزایش خواهد داد و لذا تلاش می کنند راه حل هایی برای برخورد با این تهدیدهای مشترک بیایند. 

خطر ظهور داعش در افغانستان

از طرفی اعلام موجودیت داعش در افغانستان که بلافاصله پس از خروج نیروهای آمریکایی انجام شد بر نگرانی های امنیتی چین افزوده است. این نگرانی وجود دارد که جدایی طلبان اویغور که پیش از این با طالبان و القاعده در افغانستان همکاری ‌داشته اند الان با داعش نیز بیعت کرده و قدرت خود را گسترش دهند و خطر داعش باتوجه به تجربیات جنگی و جنایاتی که در سوریه و عراق مرتکب شده اند، به مراتب بیش از طالبان و القاعده است.

بر اساس آمارهای اعلام شده صدها تن از اویغورها به سوریه و عراق رفته و در کنار داعش می جنگند و با بازگشت آن ها می تواند برای امنیت ملی چین خطرآفرین باشد. به همین خاطر، چین برای متوقف ساختن ظهور داعش در افغانستان بسیار علاقمند است و حضور چین در روند مذاکرات صلح کابل و طالبان در برقراری ثبات در افغانستان به نوعی نگرانی پکن از پیوستن اویغورهای این کشور به گروه تروریستی داعش را نشان می دهد.

در خلافت مورد ادعای داعش افغانستان به عنوان «ولایت خوراسان» مطرح است و باتوجه به بی ثباتی افغانستان، داعش تلاش خواهد کرد تا جایگاه خود در این کشور را تقویت کرده و ناامنی را به کشورهای آسیای مرکزی و سین کیانگ منتقل کند. لذا چین با کمک های نظامی به افغانستان و گسترش همکاری با کابل تلاش می کند مانع تحقق چنین سناریویی شود که به نظر می رسد با هماهنگی آمریکا درحال انجام است. 

کسب منافع اقتصادی

چین کمک های اقتصادی زیادی به دولت جدید افغانستان داشته است و سرمایه گذاری های هنگفت در صنایع «معادن مس عینک» و مناطق «نفت خیز آمودریا» بیانگر این است که افغانستان جایگاه ویژه ای در دیپلماسی چین پیدا کرده است. چین درصدد است با کمک به توسعه اقتصادی افغانستان و ایجاد امنیت در این کشور زمینه تأثیرگذاری رادیکالیسم بر سین ­کیانگ از ناحیه افغانستان را دور کند. چین معتقد است افغانستان یک مسیر اقتصادی به آسیای مرکزی و یک مقصد مهم برای فرصت­ های سرمایه ­گذاری است. پکن ظرفیت­های اقتصادی زیادی را برای ایجاد زیرساختی که شمال افغانستان را به آسیای مرکزی و خودش ارتباط دهد، به کار گرفته است.

از نظر چین، با استفاده از مکانیسم همکاری منطقه ­ای، وضعیت پیچیده، شرایط امنیتی نامعلوم، اقتصاد ضعیف و شکننده و جامعه تقسیم شده افغانستان می­ تواند به حالت طبیعی برگردد و درنتیجه، روابط پربار با بقیه جهان داشته باشد. برای این منظور، چین نیاز دارد تا سیاست پس از ۲۰۱۴ خود را برای ثبات افغانستان از طریق سرمایه ­گذاری اقتصادی و بازسازی طراحی کند.

چین قصد دارد سین ­کیانگ را به عنوان صنعت پایه در چارچوب استراتژی دولت در منطقه تبدیل کند، با این هدف که سین ­کیانگ به عنوان یک مرکز حمل و نقل برای منابع آسیای مرکزی باشد. چین علاوه بر تنوع بخشیدن به تجارت با افغانستان، به دنبال تأمین امنیت سین ­کیانگ و تبدیل آن به کریدور ترانزیت انرژی است تا از این طریق نفوذ خود را به آسیای غربی و آسیای مرکزی و منطقه جنوب آسیا گسترش ­دهد. 

 چین تلاش کرده است با کمک‌ های توسعه ‌ای، خود را به عنوان یک همسایه مسئولیت ‌پذیر در کنار دولت افغانستان معرفی نماید و از فرصت‌ های به ‌دست ‌آمده در حوزه اقتصادی این کشور به نحو مطلوب بهره ‌برداری نماید.  

جایگاه افغانستان در ابتکار جاده ابریشم جدید چین

همزمان با همکاری دوجانبه با افغانستان، چین مجموعه ­ای از ابتکارها را در منطقه برعهده گرفته است تا همکاری منطقه ­ای را برای حمایت از توسعه و تحول اقتصادی در افغانستان تسهیل کند. رهبران چین برنامه ریزی های گسترده ای برای اجرای طرح «یک کمربند- یک جاده» طراحی کرده اند و به امنیت همه کشورهای حاضر در این مسیر حساسیت بیشتری به خرج می دهند. 

 طرح جاده ابریشم جدید چین شامل شبکه بزرگی از مسیرهای ترانزیتی جاده‌ای، دریایی و ریلی به اروپا و آفریقا می ‌باشد و افغانستان نیز در مرکز این مناطق قرار دارد به همین دلیل هرگونه ناآرامی و جنگ داخلی در افغانستان به احتمال زیاد بر مناطق مجاور آن تاثیر خواهد گذاشت. بنابراین، ایجاد امنیت و ثبات در افغانستان برای پکن از اولویت بیشتری برخوردار است.

در چارچوب جاده ابریشم، دو کشور فرصت‌ های زیادی جهت همکاری با یکدیگر دارند و این امر نه تنها منافع زیادی را برای اقتصاد افغانستان در برخواهد داشت بلکه به این کشور کمک می‌ کند تا به سمت جلو حرکت کرده و پیشرفت اقتصادی چشمگیری را در منطقه به دست بیاورد. البته جای تردید نیست که اقدامات چین در افغانستان با منافع ملی این کشور و با درک این موضوع که چین به عنوان یک قدرت بزرگ منطقه به دنبال ترویج امنیت و توسعه اقتصادی در افغانستان و سراسر آسیای جنوبی و مرکزی است توجیه می شود.

افغانستان در تقاطع آسیای مرکزی، غربی و جنوبی قرار گرفته است و بنابراین اهمیت ژئوپلتیک و ژئواکونومیک ویژه­ای دارد و افغانستان یک فاکتور اجتناب ناپذیر در هر نوع همکاری در این مناطق است. از بعد منفی، افغانستان مثل قفلی است که می ­تواند آسیای مرکزی، جنوبی و غربی را از یکدیگر قطع کند. از بعد مثبت، افغانستان کلیدی است که می ­تواند درب همکاری بین این مناطق را بگشاید و می­ تواند به هر دو کمربند اقتصادی جاده ابریشم متصل شود. تنها وقتی قفل افغانستان باز شود کمربند اقتصادی جاده ابریشم چین می­ تواند از لحاظ اقتصادی، مالی و اجتماعی بین این مناطق ارتباط برقرار کند اما اگر قفل افغانستان بسته باقی بماند تا حد زیادی مانع هر گونه پیشرفت در اجرای این طرح خواهد شد.  

نتیجه گیری

دیپلماسی چین بعد از خروج نیروهای ناتو از افغانستان فعال تر شده و این کشور سعی دارد ابتکارعمل را در شکل دادن به اوضاع افغانستان به دست بگیرد. وضعیت امنیتی سین کیانگ و کمربند اقتصادی جاده ابریشم جدید بیش از هر زمان دیگری نیاز به تأمین ثبات در افغانستان دارد. چین برای بازگرداندن ثبات به افغانستان رفتاری متمایز از آنچه آمریکا در ۱۳ سال اشغال این کشور انجام داده است دنبال می‌­نماید.

 سیاست چین مبتنی بر حداقل حضور نظامی این کشور در افغانستان و تلاش برای حل ‌و فصل سیاسی مشکلات امنیتی افغانستان با حضور همه نیروهای منطقه ‌ای و مؤثر داخلی و خارجی است. چین از سال ۲۰۱۴ در راستای تحرکات دیپلماتیک خود در رابطه با افغانستان دیپلماسی مثبت تر و پویاتری را دنبال کرده است. به نظر می رسد نگرانی های امنیتی چین در افغانستان از منافع اقتصادی این کشور مهم تر و در اولویت بالاتری قرار دارد؛ چرا که از دیدگاه چین در میان تهدیدات موجود، تجزیه طلبی اویغورها بزرگترین تهدید برای ثبات داخلی این کشور محسوب می شود و از آنجا که چین درصدد پرکردن جای نظامیان آمریکا نیست؛ بدون شک در آینده می تواند نقش مؤثر و مفیدی در روند مصالحه بین دولت افغانستان و طالبان از طریق پاکستان بازی کند.

همچنین تلاش برای تقویت سازمان همکاری شانگهای و تبدیل این سازمان به یک نیروی قوی تر در جهت راه اندازی عملیات ضد تروریستی در خاک افغانستان از اقداماتی است که پکن آنرا دنبال می کند از جنبه اقتصادی نیز، چین همکاری با افغانستان را بر محور توسعه سرمایه گذاری در بخش های معادن و منابع اقتصادی و تجاری قرار خواهد داد.

محمدعلی عسگرپور

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد