مسئول یکی از کمیتههای تیم مذاکرهکننده به جرم جاسوسی دستگیر شد
به گزارش مشرق، علیرضا کریمی؛ در حدود 3 سال پیش، صاحب این قلم در یادداشتی تاکید کرد که روسها برای تقابل با بحران تروریسم سلفی – تکفیری و به دلایلی دیگر، به ایرانی قوی در خاورمیانه نیاز دارند. مهر ماه سال گذشته، روسها عملا در نبرد با تروریسم تکفیری در سوریه با ایران وارد جبهه نظامی مشترک شدند و حضور مستشاری ایران در این کشور را با حملات هوایی خود تکمیل کردند. هرچند حملات روسیه به تروریستهای سلفی فراز و نشیب به خود دیده، اما روشن است که راهبرد مسکو در تقابل با بحران تروریسم در خاورمیانه راهبردی مبتنی بر همکاری با جمهوری اسلامی ایران است.
با این وجود، خبری که اخیرا در خصوص استفاده موقت جنگندههای روسیه از پایگاه شهید نوژه همدان برای حمله به اهداف تروریستها در خاک سوریه منتشر شد، نشان میداد که ابعاد همکاریهای ایران و روسیه وارد صفحه جدیدی شده است. بعد از سال 1973 که گفته میشود ایران به هواپیماهای شوروی اجازه داد در جریان جنگ «یوم کیپور» برای برخی کشورهای عربی تجهیزات ببرند، این اولین باری است که فضای ایران بر روی جنگندههای خارجی گشوده میشود.
بلافاصله پس از تائید این خبر از سوی روسها و سپس منابع ایرانی، صحبتهایی در خصوص قانونی بودن یا نبودن استفاده جنگندههای روس از پایگاه شهید نوژه همدان مطرح شد که پیش از آنکه کسی در داخل ایران پاسخ این شبهات را بدهد، بخش فارسی بنگاه سخنپراکنی دولتی بریتانیا به این مدعیات پاسخ داد: «اصل 146 قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران میگوید "استقرار هر گونه پایگاه نظامی خارجی در کشور هر چند به عنوان استفادههای صلح آمیز باشد ممنوع است" اما قانون درباره در اختیار دادن پایگاه نظامی به صورت موقت یا اجارهای یا اجازه استقرار هواپیماهای نظامی خارجی سکوت کرده است.
بر اساس اصل 176 قانون اساسی، "بهرهگیری از امکانات مادی و معنوی کشور برای مقابله با تهدیدهای داخلی و خارجی" از وظایف شورای عالی امنیت ملی است که مصوبات آن برای قانونی شدن باید به تصویب رهبر جمهوری اسلامی ایران برسد. بر این اساس محتمل است که در اختیار قرار دادن پایگاه نظامی به روسیه بخشی از "توافقات نظامی ایران و روسیه" باشد و مقامهای ایرانی بر اساس بند سوم اصل 176 این اقدام را "بهرهگیری از امکانات کشور برای مقابله با تهدید خارجی" تفسیر و بر اساس آن مجوز استفاده نظامی روسیه از پایگاه هوایی نوژه همدان را صادر کرده باشند.»
از سوی دیگر، علاءالدین بروجردی، رئیس کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی مجلس شورای اسلامی نیز تصریح کرد که استفاده روسها از پایگاه شهید نوژه همدان مغایرتی با اصل 146 قانون اساسی ندارد. به گفته آقای بروجردی، استفاده از حریم هوایی با هدف مبارزه با تروریسم و داعش صورت گرفته و براساس همکاری چهارجانبه ایران، عراق، روسیه و سوریه است.
حسین دهقان، وزیر دفاع نیز در این خصوص تصریح کرد که «اگر کسی از روی ناآگاهی چنین برداشتی کرده که ما پایگاه نظامی ایران را در اختیار روسیه قرار دادیم و این اقداممان خلاف قانون اساسی بوده، اشتباه برداشت کرده است، چرا که ما هیچ پایگاهی در اختیار روسیه قرار ندادهایم.» وی همچنین به این نکته نیز اشاره کرد که «اقدامی که صورت گرفته، تصمیم نظام و شورای عالی امنیت ملی بوده است.»
تا روز اول شهریور که وزارت امور خارجه ایران و وزارت دفاع روسیه تائید کردند که استفاده جنگندههای روس از پایگاه نوژه به پایان رسیده، حرف و حدیث در خصوص آن فراوان بود. ریشهیابی این حرف و حدیثها، کاری است که در شرایط کنونی واجب به نظر میرسد.
* تاریخ روابط ایران و روسیه
شاید اساسیترین مانعی که در برابر همکاری راهبردی و بالاخص نظامی ایران و روسیه وجود دارد، «حافظه تاریخی ایرانیان» در خصوص رفتار روسهاست. بدون هیچ تردیدی، روابط ایران و روسیه در دوران قاجاریه را باید یک «فاجعه» نامید. از همان زمان بنیانگذاری سلسله قاجارها توسط آقامحمدخان و در پی حمله نظامی گسترده وی به گرجستان، تنشهای جدی بین ایران و روسیه آغاز شد؛ اما بدترین دوران را باید دوران فتحعلیشاه قاجار دانست که دو معاهده گلستان و ترکمانچای و از دست رفتن 17 شهر قفقاز، به آن دوران بازمیگردد.
معاهده گلستان که پس از شکست ایران در جنگ موسوم به اصلاندوز شکل گرفت، قرهباغ، گنجه، شکی، شیروان، دربند، باکو، قوبا، ایالتهای شرقی گرجستان، بخشهایی از ولایات تالش و داغستان را از ایران گرفت و به روسها بخشید.
دوره دوم جنگهای ایران و روسیه نیز به عهدنامهای بهنام ترکمانچای منجر شد که رود ارس را مرز ایران و روسیه قرار داد. در سلسله جنگهای دوم در واقع چیزی نمانده بود که تبریز هم از دست برود. مرزهایی که ایران امروزه در شمال غربی با همسایگان خود دارد، مرزهای معاهده ترکمانچای است.
این بخش به واقع سیاهترین بخش تاریخ روابط ایران و روسیه است؛ اما همه ماجرا نیست. از این پس نیز دخالتهای روسها در ایران ادامه دارد. «در نیمه دوم قرن نوزدهم، انگلیس و روسیه برای کسب امتیازات بیشتر از شاه قاجار با یکدیگر رقابت داشتند و در پایان قرن نوزدهم اغلب منابع کشور و طرحهای فنی آن تحت اداره و یا استخراج بیگانگان بود. در خلال این دوران، استیلای روسها بیشازپیش گردید. آنها نهتنها با تصرف اراضی ایران و ضمیمهساختن آن به خاک خود مرزهایشان را گسترش میدادند، بلکه شاه ایران را با اعطای وامهای سنگین، عملا به خود وابسته میکردند.»
جنگ جهانی اول برای مدتی در این روند تعدیل ایجاد کرد. روی کار آمدن «ولادیمیر ایلیچ اولیانوف» (لنین) در روسیه و ایدههای انقلابی وی، ابطال امتیازات استعماری را از پی داشت اما شوروی با روی کار آمدن «ژوزف بریساریونویچ جوگاشویلی» (استالین) باز هم به همان «تهدید برّی» همیشگی علیه ایران بدل شد. این روند زمانی خود را نشان داد که پس از جنگ دوم جهانی، روسها با حمایت از فرقه دموکرات آذربایجان، عملا به جدایی بخشی از ایران از این کشور کمک میکردند. هدف استالین جداسازی نهتنها آذربایجان، بلکه بخشهای شمالی ایران و تبدیل آنها به اقمار اتحاد جماهیر شوروی بود. سودای دسترسی به آبهای گرم که به دوران کاترین کبیر برمیگشت، در استالین هم خودنمایی میکرد.
علاوه بر اینها و بالاخص در دوران پهلوی دوم، حمایت از جریانهای کمونیستی و بهخصوص حزب توده ایران در دستور کار مسکو بود. در دوران ملی شدن صنعت نفت، همین حزب توده نقش مخربی را بازی میکرد؛ بدوا مصدق را آمریکایی دانسته و با وی مخالفت میکرد و پس از قیام 30 تیر با نزدیک شدن به مصدق عملا مقدمات بدبینی جدی به دولت وی را در بسیاری از اقشار جامعه ایجاد کرد. در آن دوران، برخی از کودتای 28 مرداد تنها از آن رو حمایت کردند که ایران را در خطر افتادن به دامان کمونیسم میدیدند.
پس از انقلاب اسلامی ایران نیز اتحاد جماهیر شوروی تا زمان فروپاشی عملا در جبهه مقابل ایران قرار داشت. هر چند که در روزهای منتهی به انقلاب، رادیو مسکو از حرکت انقلابی ایرانیان حمایت میکرد اما بعدا و در جریان جنگ تحمیلی عراق علیه ایران، مسکو عملا اصلیترین تامینکننده تجهیزات و تسلیحات مورد نیاز بغداد بود. آنها که دوران جنگ را بهخاطر دارند، حتما بهخاطرشان هست که عمده هواپیماهای جنگی عراق که در آسمان ایران دیده میشدند از نوع «میگ» بودند و موشکهایی که تهران را هدف قرار میداد از نوع «اسکاد» بود. کسانی که در سالهای اولیه انقلاب اسلامی به تظاهرات رفته باشند، حتما شعار «مرگ بر شوروی» را در کنار شعار «مرگ بر آمریکا» بهخاطر میآورند.
از سوی دیگر، شوروی در دوران برژنف عملا با اشغال افغانستان، همسایه شرقی ایران، تهدید برّی خود را بر ایران افزون کرده بود. این روند اما با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی تغییر شگرفی یافت.
* تهدید برّی
با مطالعه چکیده تاریخی فوق، حتما بر مخاطب فرهیخته آشکار گردیده که اساسیترین چالش تاریخی ایران در برابر روسیه، تهدید برّی (زمینی) بوده است. سودای دستیابی به آبهای گرم، در یک مقطع باعث شد که بخشهایی از خاک ایران به تسخیر روسها درآید و در برهههای دیگر نیز ایران همیشه شمشیر روسیه تزاری یا شوروی را بر بالای سر خود حس میکرد. اما این روند در سال 1991 و با فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به تبع آن، تغییر در نظم بینالمللی متحول شد.
روسها در اوان دوران پس از فروپاشی، چنان با مشکلات اقتصادی و مسائل داخلی نظیر جداییطلبی چچنیها دست به گریبان بودند که اصولا نمیتوانستند تهدیدی برای ایران محسوب شوند. در همین دوران، روابط ایران و روسیه رو به ارتقا نهاد.
پس از روی کار آمدن ولادیمیر پوتین، روسیه با پشت سر گذاشتن مشکلات و ضعفهای درونی، توانست بار دیگر خود را بهعنوان قدرتی بینالمللی نشان دهد، اما دیگر نه امکان و نه انگیزه توسعهطلبی را نداشت:
الف – آمریکا پس از سال 1991، همواره تلاش کرده است از برآمدن روسها بهعنوان یک تهدید تمامعیار دوباره در قاره اروپا ممانعت کند. توسعه سریع و روزافزون ناتو در مرزهای غربی و حتی جنوبی روسیه، بخشی از راهبرد واشنگتن برای تحدید مسکو بوده است.
ب – روسها در این شرایط تنها توانستند یک محدوده امنیتی را برای خود تعریف کنند که برای آنها بهمثابه خط قرمز بوده و غرب را به آن راه نمیدهند. برای حفظ این مناطق از نفوذ غرب روسها یکبار دست به جنگ زدند (گرجستان) و یکبار هم شبهجزیره کریمه را به خاک خود ملحق کردند.
ج – روسیه دیگر بنیه اقتصادی لازم را هم برای توسعهطلبی ارضی ندارد. روسها اگرچه هنوز توان نظامی قابل ملاحظهای دارند اما توسعهطلبی نظامی تنها جنگافزار نمیخواهد، به بودجه هم نیاز دارد. وقتی آمریکا که 20 درصد از اقتصاد دنیا را در اختیار دارد، پس از جنگهای افغانستان و عراق و تحت فشارهای روزافزون اقتصادی راهبرد توسعهطلبی خود را تعدیل کرد و تغییر داد، روسیه با اقتصادی بهمراتب کوچکتر – و اکنون تحریمشده - چگونه میتواند روند توسعهطلبی را در پیش بگیرد؟
د – از اینها گذشته، ایران دیگر ایران دوران قاجار یا حتی پهلوی نیست که بخواهد هدف توسعهطلبی نظامی روسیه یا هر کشور دیگری قرار گیرد. هزینه هرگونه نبرد با ایران بهحدی سنگین است که غرب نیز بهخود اجازه نداد آن را در برنامههای خود بگنجاند.
بر اساس دلایل فوق و ادله دیگری که میتوان گرد آورد، روسیه دیگر برای ایران یک تهدید برّی نیست، بلکه تهدید برّی برای ایران پس از سال 2001 واشنگتن است. این روند اکنون 25 سال مسبوق به سابقه است و میتوان آن را یک الگوی جدید در روابط ایران و روسیه دانست. به این ترتیب، الگوی روابط ایران و روسیه از خصومت – رقابت به الگوی رقابت – همکاری تغییر یافته است؛ بدان معنا که قطعا در مواردی (از جمله در دریای خزر) رقابتهای جدی بین ایران و روسیه به چشم میخورد اما زمینههای قابل توجهی نیز برای همکاری وجود دارد. یکی از این زمینهها، همانطور که در یادداشت مهرماه 92 از همین قلم منتشر شد، مبارزه با تروریسم تکفیری است که امروز خود را عینا نشان میدهد.
* روند کوچ افکار عمومی از الگوی سابق به الگوی جدید
آنچه در بخشهایی از افکار عمومی کشور طی روزهای اخیر ناملایماتی را ایجاد کرده، آن است که افکار عمومی هنوز بهطور کامل بهدوران پس از سال 1991 انتقال نیافته است. بخشی از این امر میتواند طبیعی انگاشته شود چرا که نامهایی نظیر ترکمانچای، هنوز در شاکله فکری ایرانیان جای دارند. در همین مذاکرات اخیر مرتبط با برجام، برخی از منتقدین که اکنون ثابت شده دستکم بخشهایی از ایراداتشان واقعا به برجام وارد بوده، آن را با ترکمانچای مقایسه میکردند.
اما پارههایی از افکار عمومی در این فقره تنها تحت تاثیر وقایع تاریخی نیستند. شبکه خبری بلومبرگ آمریکا اخیرا در گزارشی ادعا کرده بود که آمریکا میتواند از تحقیر ایرانیان در جریان معاهدات گلستان و ترکمانچای برای تخریب روابط ایران و روسیه استفاده کند. (اینجا)
از سوی دیگر، روشن است که یک جریان متمایل به غرب در ایران چندان تمایلی به گسترش روابط ایران و روسیه ندارد. این مطلب را میتوان از شعارهایی متوجه شد که در جریان ناآرامیهای پس از انتخابات ریاستجمهوری سال 1388 در تهران شنیده شد. «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین»، علنا از سوی این جریان در تهران به زبان آورده شد. حضور این دست جریانات در شبکههای اجتماعی گسترده است و ایندست ابزارهای مجازی طی سالهای اخیر، تاثیر قطعی بر شکلگیری افکار عمومی داشتهاند. برای کسانی که این روزها شبکههای اجتماعی را دنبال میکنند، نمیتواند تردیدی باقی باشد که همین تفکر غربگرا تلاش میکند از حساسیتهای تاریخی در خصوص نام روسیه استفاده کرده و استفاده موقت روسها از یک پایگاه هوایی در استان همدان را جراحتبخش غرور ملی و استقلال کشور جلوه دهد، اما همین جریان در برابر عقبنشینیهای گسترده هستهای و در مقابل، رفع نشدن واقعی بسیاری از تحریمهای مالی و بانکی، نه اشارهای به غرور ملی دارد و نه اعتنایی به استقلال ملک و ملت؛ تنها به یک دلیل: در برجام طرف ایران در واقع روسیه نیست، واشنگتن است و برای غربگرایان، «هرچه آن خسرو کند، شیرین کند.»
طبعا کشور نمیتواند اهداف راهبردی خود در منطقه و منافع جدی خود در حمایت از محور مقاومت را قربانی پیامهای توئیتری و تلگرامی کند. یقینا اگر تصمیم به استفاده روسها از پایگاه شهید نوژه گرفته شده، این تصمیم بدون اطلاع و رضایت شورای عالی امنیت ملی اخذ نگردیده است، شورایی که ریاست آن بر عهده رئیسجمهور است و مصوباتش باید به تائید رهبر انقلاب برسند. بر این اساس، تردیدی نیست که تمامی جوانب سنجیده شدهاند و منافع ملی در حد اعلاء مورد توجه واقع شدهاند.
علی شمخانی، دبیر شورای عالی امنیت ملی نیز در خصوص همکاریهای ایران و روسیه به خبرگزاری صدا و سیما گفته است: «جنجال رسانهای درباره همکاریهای راهبردی ایران و روسیه طبیعی است.»
وی همچنین تصریح کرده است: «ائتلاف ضدتروریسم در منطقه به رهبری آمریکا با گذشت 1.5 سال هیچ دستاوردی نداشته، اما دستاوردهای ائتلاف چند ماهه ایران، سوریه، روسیه و مقاومت لبنان آشکار است. دستاوردهای این ائتلاف در عراق شفاف و در سوریه در چندقدمی پیروزی نهایی است.»
اما شاید مهمترین نکته در سخنان شمخانی این فراز باشد: «ایران امروز به علت نیازش، با همکاری روسیه و مقاومت برای مقابله با فتنههای تکفیری، روسیه قدرتمند را کنار خودش آورده و آن را به عنوان عملیات هوایی درکنار عملیات زمینی که طراح و مستشارش کشورمان است به کار گرفته است که نشانه اقتدار محسوب میشود.»منبع: فارس
پایان بازی در سوریه: نبرد بر سر حلب و نقشه شماره «ج»
به گزارش مشرق،در حالی که جنگ نیابتی سوریه که با فشارهای آمریکا به راه افتاده به آخرین مراحل خود نزدیک می شود، نبرد بر سر حلب گروه القاعده را به اجبار و از سر استیصال به سمت واپسین مواضع خود رانده است. آزادسازی حلب آغاز پایان خواهد بود.
در این میان نقشه های آنلاین گمراه کننده بوده اند. حتی پیش از مداخله نیروی هوای روسیه در سپتامبر 2015 دولت سوریه کنترل 85 درصد از مناطق مسکونی این کشور را در اختیار خود داشت. اما بازپس گیری حلب برای کنترل سوریه بر شمال و خطوط تدارکاتی مناطق تحت تصرف داعش در شرق بسیار حیاتی است.
مشکل بزرگ سوریه حمایت نیمه علنی ترکیه از سپاهیان جهادی در طول مرز 800 کیلومتری خود و پیشروی های تحت حمایت ترکیه- سعودی و قطر داعش از شرق است. در 10 ماه گذشته ائتلاف سوریه با موفقیت توانسته است در هر دو جبهه نیروهای متخاصم را به عقب براند. بعلاوه اینکه از ماه گذشته ترکیه که گرفتار مشکلات خود است، در آشفتگی و بی نظمی به سر می برد.
بسیاری منطق نیروهای غالب را دنبال می کنند، ولی برای درک پایان بازی در این جنگ، منطق مقاومت نیز کمتر از آن اهمیت ندارد. سوریه در حال اثبات این موضوع است که هر گاه مردم مستقل متحد می شوند و دست به مقاومت می زنند، می توانند در نتایج حاصله دست بالاتری داشته باشند.
جنگ واشنگتن در سوریه با اعزام ارتش های نیابتی جدایی طلب به منظور سرنگون کردن دولت دمشق آغاز شد. رسانه های غرب کماکان از «شورشیان میانه رو » سخن می گویند، ولی شواهد موجود به روشنی نشان می دهند که آمریکا و متحدانش از تک تک گروه های مسلح در سوریه حمایت کرده اند، از جمله گروه تحت هدایت گروهی که قبلا جبهه نصرت خوانده می شد (که اکنون نام خود را در تلاشی بی ثمر برای اجتناب از بمباران های سوریه- روسیه به «جبهه فتح شام» تغییر داده) در غرب و گروه داعش در شرق حمایت کرده است. همه این گروه ها از ایدئولوژی شریرانه و فرقه گرایانه مشترکی برخوردارند. ولی با وجود تمام خونریزی ها و شعارها تهاجم مبتنی بر نقشه الف شکست خورد.
آنگاه نقشه ب با هدف تقسیم بندی کشور با استفاده از آنچه که از منظر آمریکا «کارت کردها» تلقی می شد به اجرا گذاشته شد.
فراموش نکنید که که هر گونه تقسیم بندی مغایر شرایط قطعانامه 2254 شورای امنیت سازمان ملل است که بر «تعهد قوی سازمان ملل بر تمامیت ارضی، استقلال و یکپارچگی ارضی جمهوری عربی سوریه» تاکید دارد. ولی آمریکا این اصول و جزئیات را نادیده می گیرد.
با این حال نقشه ب با توجه به انسجام اجتماعات سوریه، حمایت آنها از ارتش سوریه و همبستگی منطقه ای قدرتمند این کشور به خصوص با ایران، روسیه، حزب الله و شبه نظامیان ملی گرای فلسطینی در حال شکست خوردن است.حتی شبه نظامیان کرد سوریه نیز خود را با ارتش عربی سوریه هماهنگ کرده و بر آن اتکا کرده اند. کردهای سوریه هر خواسته ای که داشته باشند - در صورت انجام یک رای گیری- از ایجاد یک فدراسیون که موجب تضعیف این کشور در برابر دشمنانش خواهد شد، حمایت نخواهند کرد.
نقشه ج
اجرای نقشه ج می تواند همگرایی بهتر نیروهارا در پی داشته باشد. «دولت یاغی» واشنگتن یک بازنده بسیار بد است. هفت سال طول کشید تا واشنگتن فهمید در حال بازنده شدن است و توانست از ویتنام عقب نشینی کند. اما در بحران سوریه یک دیپلمات ورزیده در هیئت رئیس جمهور روسیه حضور دارد که مایل و قادر به مخفی کردن یک عقب نشینی همراه با «شان و منزلت» آمریکای شمالی است.
پرزیدنت پوتین یک بار در سپتامبر 2013 بر سر ادعای دروغین تسلیحات شیمیایی که توسط جبهه نصرت و شرکایش صورت گرفته بود، یک راه خروج برای عقب نشینی در اختیار پرزیدنت اوباما قرار داد. از بین بردن موجودی سلاح های های شیمیایی سوریه (که از آنها به عنوان یک عامل بازدارنده در برابر اسرائیل نگهداری می کرد) از یک حمله موشکی «محدود» آمریکا به سوریه جلوگیری کرد.ممکن است باز هم شاهد معامله مشابهی باشیم، همانطور که پوتین اوباما را به خاطر نقشی که در کمک به آوردن صلح برای سوریه بازی می کند، تحسین کرده و به واشنگتن اجازه می دهد که موضوع سوریه را به تعویق بیندازد. البته این یک دروغ بزرگ خواهد بود، ولی دروغی که می تواند به توقف خونریزی ها کمک کند.تغییر رژیم در ترکیه قطعا به چنین طرحی کمک خواهد کرد. اما اینکه آیا اردوغان از تمرد نیروهای مسلح خود جان سالم به در می برد یا خیر، باعث برخاستن یک موج راهبردی و اقتصادی علیه نقش ترکیه در سوریه می شود. همراه با بازنده شدن ارتش های نیابتی ترکیه در سوریه ودر حالی که روابط این کشور با واشنگتن رو به وخامت می رود، آنکارا در تلاش است تا روابط خود را با روسیه ترمیم کند. اردوغان درست یا غلط آمریکا را در حمایت از اقدام به کودتای اخیر در این کشور سرزنش می کند.
حلب نقطه عطف نهایی در این کشمکش است، به این دلیل که بعد از آزاد سازی حمص، قصیر و پالمیرا و برعکس شدن قطعی روند جنگ، روحیه جهادی ها و نیز حامیان آنها در حال در هم شکسته شدن است. حتی فناتیک های مشتاق پیوستن به آنها نیز آشکارا در حال از دست دادن انگیزه های خود هستند.
از سال گذشته گروه های فرقه گرا در مناطق حومه دمشق به شدت زمینگیر شده اند. پایتخت سوریه با جمعیتی که به 7 تا 8 میلیون نفر رسیده در سال جاری هدف راکت اندازی، خمپاره اندازه و اتومبیل های بمب گذاری شده اندکی قرار داشته است. زندگی خیابانی به روانی و آرامش هر چه تمام تر در جریان است. آتش بس ها در این مورد «کارآیی داشته اند»، زیرا باقیمانده گروه های مسلح (در شرق قوطا و داریا) به شدت تضعیف شده و مورد محاصره قرار گرفته اند.
با این حال اگرچه دمشق از برخی جهات امنیت خود را بازپس گرفته است، یک جنگ تکان دهنده در حلب جریان دارد. طبق معمول، رسانه های غربی به شدت دروغ می گویند و منحصرا بر آن بخشی از شهر تمرکز می کنند که در دست گروه های القاعده قرار دارد و اکنون شامل کمتر از 200 هزار تن از مردم از جمله ارتش کوچکی از ماموران اطلاعاتی آمریکا، انگلیس، فرانسه، ترکیه و اسرائیل و چندین سازمان غیردولتی غربی متعدد نظیر کلاه سفید ها می شوند.
در روزهای اخیر گروه های کوچکی از جهادی ها تحت محاصره قرار گرفته اند و از مزیت یک عفو ریاست جمهوری احتمالی برخوردار شده اند، در حالی که ده ها نفر از ساکنان این مناطق از کریدورهای بشردوستانه در مناطق تحت کنترل سوریه و روسیه عبور کرده اند. این ایست بازرسی ها از سوی واحدهای کماندویی از جمله قوای ببر ژنرال سهیل الحسن اداره می شوند، هر چند که ایست بازرسی ها همچنان با حملات انتحاری توسط اتومبیل مواجه می شوند، نظیر اتفاقی که اخیرا در پالمیرا رخ داد.
نوعا در رسانه های غربی هیچ گزارشی درباره یک و نیم میلیون نفری که در مناطق تحت کنترل دولت زندگی می کنند مشاهده نمی شود. از آوریل تا می چند ده نفر در سراسر دمشق در نتیجه بمباران مناطق غیرنظامی و بیمارستان های بزرگ از سوی «شورشیان» تحت حمایت ناتو جان خود را از دست دادند. حتی فیلمی از آتش باران «توپ های دوزخ» تهیه شده است که گفته می شود روی سر غیرنظامیان انداخته می شوند. از این خبرها هیچ گزارشی در رسانه های شرکتی غربی منتشر نشده است.
در آوریل تا می کلاه سفیدها مدعی شدند که حملات هوایی روسیه یا سوریه، موجب انهدام بیمارستان القدس شده و به کشته شدن آخرین پزشک اطفال حاضر درحلب انجامیده است. در واقع آنطور که دکتر نبیل انتاکی و انجمن پزشکی حلب اشاره کرده اند، این تاسیسات به هیچ وجه یک بیمارستان به ثبت رسیده نبوده، بلکه یک درمانگاه دست ساز در یک ساختمان مسکونی آسیب دیده در طول جنگ در یک منطقه تحت کنترل جبهه نصرت بوده است. در واقع ده ها پزشک اطفال در بیمارستان دولتی اصلی حلب مشغول خدمت رسانی هستند.دارودسته های مزدور صدها راکت به بخش اصلی حلب شلیک کرده اند، مناطق شهری کردنشین را با گاز شیمیایی مورد حمله قرار داده اند و در ملا عام یک کودک فلسطینی را یه ظن جاسوسی برای شبه نظامیان فلسطینی که در کنار نیروهای اسد می جنگند، سربریده اند. بی بی سی عمدتا در گزارش های خود صحنه گردانی اصلی را به مدعیات جهادی ها واگذار کرده که علنا این کودک 12 ساله را تحت عنوان یک جنگجو به قتل رسانده اند.
رسانه های غربی همچنان در پوشش خود از این جنگ گزارش های دروغینی از این دست را انتشار می دهند که سراسر حلب تحت محاصره قرار دارد یا درمانگاه های میدانی القاعده تنها بیمارستان های فعال در حلب هستند. مثلا رسانه دولتی استرالیا گزارش کرده است: «در شهر حلب در سوریه که تحت محاصره دولت این کشور قرار دارد، مواد غذایی به اتمام رسیده است.» در حالی که در واقع 15 درصد جمعیت حلب تحت محاصره ارتش سوریه قرار دارند و همزمان کل کشور سوریه تحت محاصره اقتصادی آمریکا، اتحادیه اروپا و استرالیا قرار دارد.
جهادی های مورد حمایت غرب درحال باختن جنگ هستند و افکار و وضعیت عمومی این منطقه نیز در حال تغییر است. مصطفی کلاچی رهبر اپوزیسیون سوریه (که با گروه های مسلح متحد نیست) می گوید که نبرد حلب «جنگی برای خرد کردن استخوان های گروه های تکفیری» است. دولت عراق که زمانی همه فکر می کردندصرفا عروسک دست نشانده آمریکاست، بر همکاری نزدیک خود بادولت سوریه در مبارزه با گروه های تروریستی مکررا تاکید کرده است.
کوتاه سخن آنکه اتحاد منطقه ای که در طول این جنگ شکل گرفت- سوریه، ایران، روسیه، عراق، حزب الله و شبه نظامیان ملی گرای فلسطینی- نقش قدرتمندی را هم در پایان بازی سوریه و هم در سراسر منطقه ایفا خواهند کرد.
نویسنده: تیم اندرسون[1]
ترحمه: محمود سبزواری