یکی از مسائلی که آمریکائی ها در دوره پسا برجام دنبال کرده و می کنند، شانتاژ درباره تسلیحات موشکی ایران است؛ تسلیحاتی که در سطح دنیا متعارف محسوب می شود. مقامات آمریکا تاکنون چندین بار از لزوم پاسخ گویی ایران در این زمینه و محدودسازی توان موشکی ایران سخن گفته اند و حتی آن را ناقض قطعنامه 2223 اعلام کردند. در این زمینه حدود یک ماه قبل امریکا، بریتانیا، آلمان و فرانسه با ارسال نامهای مشترک خطاب به بان کی مون، دبیر کل سازمان ملل و رومان اویارزون مارچسی، سفیر اسپانیا در سازمان ملل متحد، ادعا کردند آزمایشهای بالستیکی ایران در ماه های پایانی سال 1394، ناقض قطعنامۀ 2231 شورای امنیت سازمان ملل متحد است. اقدامات کشورهای غربی علیه برنامه موشکی متعارف جمهوری اسلامی ایران در نهایت منجر به تشکیل جلسه شورای امنیت در این باره شد تا بر اساس ادعاهای سامانتا پاور، سفیر و نماینده امریکا در شورای امنیت، آزمایشهای تحریکآمیز و بیثباتکننده ایران مورد بررسی قرار گیرد، اما جلسه شورای امنیت در این زمینه بدون نتیجه پایان یافت و مقامات روسیه این آزمایش ها را خلاف قطعنامه 2223 ندانستند. در این زمینه نماینده روسیه در سازمان ملل گفت که ایران به خاطر آزمایشهای موشکی نباید با تحریم جدید مواجه شود. ویتالی چورکین افزود: آزمایش موشکهای بالستیک توسط ایران نقض قطعنامه سازمان ملل نیست.
ایستادگی روسیه در قبال اقدامات غربی ها، یک امر سیاسی نبود، بلکه مبنای مستحکم حقوقی دارد، چرا که اساسا آزمایشات موشکی ایران به هیچ وجه با آنچه در قطعانه 2223 آمده است منافات ندارد و اداعای غرب در این باره بدون هیچ مستند حقوقی است.
در این قطعنامه آمده است: «از ایران خواسته میشود تا هیچ فعالیتی مرتبط با موشکهای بالستیک طراحی شده با قابلیت حمل تسلیحات هستهای صورت ندهد، از جمله شلیک هرگونه موشک با استفاده از چنین فناوریهای مربوط به موشکهای بالستیک، تا زمان هشت سال پس از «روز پذیرش برجام» و یا تا زمانی که آژانس بینالمللی انرژی اتمی گزارشی ارائه دهد که «جمعبندی مبسوط» را تأیید کند، بسته به اینکه کدام زودتر اتفاق افتد.»
اولا این عبارت توصیه ای است و هیچ الزامی جهت پایبندی ایران به آن وجود ندارد؛ ثانیا منظور از موشک در این عبارت، موشک هایی است که با هدف و به منظور حمل کلاهک هسته ای طراحی شوند، در حالی که جمهوری اسلامی ایران هیچ گاه چنین منظور و مقصودی را در طراحی موشک ها خود نداشته است.
با این حال آمریکائی ها همچنان از محدودسازی توان موشکی ایران سخن می گویند و بنابراین باید دید آمریکائی ها تا چه اندازه می توانند این روند را ادامه دهند و در واقع از چه ابزارهای حقوقی و هنجاری برای اجماع سازی جهانی علیه برنامه موشکی ایران در اختیار دارند و جمهوری اسلامی ایران در زمینه دفاع از توانمندی موشکی خود چه فرصت هایی در اختیار دارد؟
الف) ابزار توسل به هنجارهای بین المللی
واقعیت این است که انتخاب مسیر برنامه موشکی برای فشار بر ایران مسیر بسیار پر چالشی برای امریکایی ها است، چرا که گرچه امریکا و متحدانش در طول دهه های گذشته تلاش فراوانی برای گسترش دامنه هنجارهای سلاح های کشتار جمعی به سلاح ها و تکنولوژی متعارف در جهت محدود کردن توانمندی های دفاعی قدرت های نوظهور انجام داده اند، اما واقعیت این است که در این مسیر با مقاومت جدی این قدرت ها و بی رغبتی جامعه بین المللی روبرو شده اند. چرا که بازیگران ریز نقش گذشته، امروز به قدرت های نوظهوری تبدیل شده اند و قدرت های بین المللی نمی توانند دیگر در توزیع توانمندی های بین المللی جدید همانند گذشته سهم آن ها را نادیده بگیرند.
بسیار بعید به نظر می رسد که این گروه از کشورها همانند گذشته بار دیگر تن به توزیع تبعیض آمیز توانمندی های جدید همانند آنچه که در مورد فناوری هسته ای در گذشته اتفاق افتاد، بدهد. در واقع این استدلال بسیار متحجرانه است که بگوییم به رسمیت شناختن حق چند کشور برای داشتن سلاح هسته ای، برای آن ها حق داشتن هر نوع سلاحی را در آینده تضمین می کند و سلب حق بقیه کشورهای غیر هسته ای از اکتساب سلاح هسته ای، سبب عدم اکتساب دیگر سلاح ها نیز برای آن ها می شود.
اگر ان پی تی توزیع قدرت هسته ای را به پنچ کشور محدود کرده است، این الگو در مورد توزیع توانمندی موشکی - فضایی نمی تواند به کار گرفته شود، چرا که دامنه کشورهایی که امروز از توانمندی موشکی و فضایی برخوردارند بسیار چشمگیر است و نمی توان آن را به عقب راند.
از این رو هنجارهای مرتبط با سلاح های متعارف، بر خلاف هنجارهای عدم اشاعه سلاح های کشتار جمعی نمی توانند به مساله تقارن نظامی و مساله نگرانی های امنیتی حاصل از عدم توازن در سلاح های متعارف و هسته ای بی تفاوت باشند. هر تصمیم جهان شمولی در مورد موشک های بالستیک منوط به خلع سلاح هسته ای و توجه به توازن در سلاح های متعارف است.
اصولا بدنام سازی و فشار های سیاسی و نظامی که پایه اساسی شکل گیری هنجارهای عدم اشاعه سلاح های کشتار جمعی بوده است، قابلیت اعمال بر سلاح های متعارف را ندارد. شکست MTCR (رژیم کنترل تکنولوژی موشکی)، بیانگر این موضوع بود که فناوری های نو، ابتکاری منحصر به دنیای غرب نیست و نمی توان اشاعه آن را فقط به متحدان بلوک غرب محدود کرد. در ادامه شکست و به بن بست رسیدن HCOC (کردارنامه موشکی لاهه)، در سطح جهانی با هدف اعمال هنجارهای سلاح های کشتار جمعی بر موشک ها نیز بیانگر این موضوع بود که قدرت های نوظهور جدید از هر هنجار جدیدی در سطح جهانی که موضوع تقارن توانمندی های دفاعی کشورها را نادیده بگیرد روی گردان هستند.
عدم تقارن در قدرت هسته ای چه به شکل قانونی آن که منتج از NPT است و چه به شکل غیر قانونی آن که حاصل اجرای تبعیض آمیز قوانین و هنجارهای عدم اشاعه سلاح های هسته ای در سطح جهانی است کنترل تسلیحات متعارف را در سطح جهانی و منطقه ای با مانع اساسی روبرو می کند. در این زمینه عدم تقارن نظامی در خاورمیانه باعث توسل به الگوهای متنوع تامین امنیت شده است، از جمله این که برخی کشورهای منطقه از ابزار تروریسم تکفیری برای بازدارندگی استفاده می کنند. این موضوع از یک طرف باعث پیچیده تر شدن محیط امنیتی شده و از طرف دیگر رسیدن به هرگونه ترتیبات امنیتی منطقه ای را با بن بست روبرو کرده است. در هیمن زمینه عدم اهتمام جدی قدرت های بزرگ برای خلع سلاح هسته ای رژیم صهیونیستی در خاورمیانه عامل اصلی پیچیدگی و بی ثباتی محیط امنیتی خاورمیانه است.
از این رو رشد و ارتقاع توانمندی سلاح های متعارف به عنوان یکی از راه های برقرای تقارن نظامی در این محیط امنیتی پیچیده از پشتوانه منطقی بسیار قدرتمندی برخوردار است. توان موشکی ایران از آنجا که در حیطه سلاح های متعارف قرار دارد، نه تنها از مشورعیت برخوردار است، بلکه یکی از راه های منطقی است که تأمین امنیت کشورها را مبتنی بر اصول شناخته شده و جهانی پیش می برد و سبب پیچیده سازی امنیت و بازدارندگی نمی شود. بنابراین هرگونه مخالفت آمریکائی ها با این موضوع در تضاد با هنجارهای بین المللی است و کشورهای نوظهور نمی توانند بپذیرند که هنجارهای حاکم بر سلاح هسته ای، به حوزه تسلیحات متعارف نیز تسری یابد و این موضوعی غیرمنطقی است که سبب پیچیده شدن امنیت جهانی می گردد.
ب) توسل به آراء شورای امنیت و رویکرد برخورد موردی
راه دیگر آمریکایی ها برای اعمال محدودیت بر برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران توسل به آراء شورای امنیت سازمان ملل متحد است؛ همان رویه ای که امریکایی ها در مورد کشور عراق دنبال کردند و در مورد کره شمالی همچنان این رویه برخورد موردی را دنبال می کنند. سوال این است که آیا این روش برخورد موردی در ارتباط با برنامه موشکی جمهوری اسلامی ایران نیز مناسب است؟
به نظر می رسد گرچه توسل به قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد در دسترس ترین راه برای ایالات متحده باشد اما قطعا سخت ترین و کم فرصت ترین راه نیز خواهد بود. در این زمینه دلایل ذیل قابل توجه است:
1- هیچ رویه و هنجار بین المللی قوی و پذیرفته شده ای وجود ندارد که مساله توسعه موشکی- فضایی دولت ها را به خودی خود خطرناک و یا تهدید علیه صلح امنیت بین المللی بداند. از این رو برای فشار بر ایران در زمینه توسعه برنامه موشکی، هیچ هنجار و یا رویه قانونی وجود ندارد که بتوان به آن استناد کرد و چنان که گذشت فعالیت های موشکی ایران در تضاد با قطعنامه 2223 نیست و روسیه به عنوان عضو شورای امنیت این موضوع را تأیید کرده است.
2- در قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد در مورد عراق و کره شمالی که در آن به موضوع موشک های بالستیک اشاره شده است، هیچ گاه موضوع موشک ها به تنهایی موجب نگرانی قرار نگرفته است. بلکه همواره شورای امنیت در مورد عراق و کره شمالی سعی کرده است که برنامه موشکی آن ها را در ذیل نگرانی های مربوط به وجود سلاح های کشتار جمعی در این کشورها مورد توجه قرار دهد. از این رو این رویه بیانگر آن است که در جامعه بین المللی هیچ رویه قدرتمندی که توسعه موشک های متعارف را به تنهایی موجب نگرانی بداند، وجود ندارد.
3- پروسه برخورد موردی نیازمند توسل به بدنام سازی و مشروعیت هنجاری است، چنانکه مشروعیت بین المللی قطعنامه های خلع سلاح عراق مشروعیت خود را از عدم مقبولیت و مشروعیت رژیم بعث عراق، نقض فاحش حقوق بشر، استفاده از سلاح های شیمیایی و تجاوز نظامی عراق به خاک کشورهای همسایه خود می گرفت و در مورد کره شمالی مشروعیت قطعنامه های شورای امنیت سازمان ملل متحد علیه این کشور از طریق توسل به نقض تابوی سلاح های هسته ای توسط این کشور تامین می شود.
این در حالی است جمهوری اسلامی ایران بر خلاف این دو کشور، حکومتی است با مشروعیت مردمی، جذابیت گفتمانی و جهانی با مراودات دیپلماتیک بالا که در زمینه پذیرش و اجرای کنوانسیون های شیمیاییCWC، بیولوژیکBWC و معاهده NPT هموراره پیشرو بوده است. از این رو انعقاد برجام و قبول اجرای رویه های شفافیت ساز بی سابقه در مورد برنامه صلح آمیز هسته ای ایران و اقرار صریح آژانس نسبت به صلح آمیز بودن تمام ابعاد برنامه هسته ای ایران، راه هرگونه توسل به یک هنجار اجماع ساز بین المللی در جهت ایجاد محدودیت های جدید بر برنامه موشکی ایران را سد می کند.
4- رابطه نزدیک ایران با روسیه و چین به عنوان کشورهایی که از حق وتو در شورای امنیت سازمان ملل متحد برخوردارند، مانع اساسی دیگری است که عبور از آن به سادگی امکان پذیر نیست. چرا که جدا از رابطه نزدیک تهران با مسکو و پکن، ایجاد رویه در مورد محدودیت بر موشک های بالستیک متعارف می تواند در آینده، موازنه قوا را در سطح جهانی به ضرر این دو قدرت تغییر دهد.
حسن مولایی پایگاه بصیرت
مقدمه
وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در سفر چندی پیش خود به منطقه، از گفتگوی اوباما با سران کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس در خصوص افزایش همکاری این شورا با ناتو، در سفر آتیاش به عربستان سخن گفت. اوباما البته چندی قبلتر به عربستان سفر کرد اما آنچه در رسانهها از دیدارهای او با مقامات عرب گزارش شد، نشانی از ناتو نداشت. با توجه به پیشخبر جان کری، بعید است این امر مورد مذاکره طرفین نبوده باشد. با توجه به پیامدهای توسعهی نفوذ و حضور ناتو در خلیج فارس بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران، فهم این پیامدها از سویی و راهکارهای مواجهه با آن از سوی دیگر، امری ضروری است. پس از بررسی پیامدهای حضور ناتو در خلیج فارس بر امنیت ملی ایران در مقاله پیشین نگارنده این سطور، آنچه اکنون مورد بررسی قرار میگیرد، نوع نگاه چین و روسیه به توسعه ناتو در خلیج فارس و فرصت ایران از رفتارهای این دو برای مواجهه با ناتو در خلیج فارس است.
1. نگاه چین به توسعه ناتو در خلیج فارس
برای فهم نگاه چین به توسعه ناتو در خلیج فارس، ابتدا باید نگاه پکن به این منطقه فهم شود. در کانون نگاه چینی به منطقه خلیج فارس، مسأله انرژی قرار دارد. گفته میشود تا سال 2020، چین بیش از 70 درصد انرژی مورد نیاز خود را از این منطقه تأمین خواهد کرد. چینیها برای دستیابی به چنین هدفی بر تعاملات سیاسی- اقتصادی خود با دولتهای حاشیه خلیج فارس افزودهاند. در سفر اخیر رئیس جمهور چین به منطقه، علاوه بر اینکه «روابط مشارکتی راهبردی» میان تهران و پکن تحکیم یافت، چنین رابطهای با عربستان نیز در دستور کار قرار گرفت. نکته قابل تأمل اما اینکه در آستانه سفر رئیس جمهور چین به عربستان، سند راهبرد چین در قبال کشورهای عربی منتشر شد.[1] بخش گسترده این سند، بر روابط تجاری و اقتصادی میان چین و دولتهای عرب تأکید دارد. واقعیت این است که چین نمیتواند به انرژی بیندیشد، اما نسبت به امنیت آن بیتفاوت باشد. امنیت انرژی از دیدگاه مصرفکنندگان به معنای آن است که اولاً دسترسی آسان و بدون احتمال خطر به منابع نفت و گاز جهانی وجود داشته باشد، ثانیاً این منابع دارای تنوع و گوناگونی از لحاظ منطقه و جغرافیای منابع و نیز مسیرهای انتقال باشند و ثالثاً جریان نفت و گاز عموماً از محلی تأمین شوند که ثبات و عدم تغییر در حکومتهای آنان درازمدت و طولانی باشد.[2] همین امر باعث میشود تا معادلات امنیتی خلیج فارس برای پکن حائز اهمیت باشد. اما با این وجود، پژوهشی که در دانشگاه هاروارد و با تکیه بر مصاحبه با نخبگان سیاست خارجی چین منتشر شده، نشان میدهد که نخبگان چین یک خط قرمز برای خود تعریف کردهاند و آن عدم همکاری با دستورکار آمریکا در دریای چین جنوبی و شرقی است. یافتههای این پژوهش نشان میدهد که سایر مناطق برای چینیها اولویت راهبردی چندانی ندارد و این کشور میکوشد تا در این مناطق با طیف هرچه بیشتری از بازیگران همکاری نماید و ثانیاً مسئولیت حل و فصل بحرانها را برعهده نگیرد.[3] اینکه چین در یک زمان هم با عربستان و هم با ایران که دو قطب مؤثر در خلیج فارس هستند، توافقاتی در راستای روابط مشارکتی راهبردی امضا میکند، بیانگر نگاه و رویکرد خاص چین به خلیج فارس و منطقه غرب آسیاست. طبیعی است که مبتنی بر چنین نگاهی، فهم چین از روندهای امنیتساز در خلیج فارس نیز، فراتر از معادلات قطبیشدهی منطقه است.
چین با نوع بازیگری خود در منطقه و ایجاد روابط مشارکتی راهبردی با بازیگران اصلی آن، سعی کرده تا منافعی متقابل ایجاد کند و همین امر زمینه حضور او در معادلات منطقه را البته با پیوست امنیتی- اقتصادی فراهم کرده است. او در حالی به توسعه روابط خود با این بازیگران پرداخته که حضور آمریکا در خلیج فارس ادامه دارد. علاوه بر این، بهتازگی انگلیس نیز با همکاری بحرین به این منطقه بازگشته است.
در تلقی چین از توسعه ناتو در خلیج فارس، دو امر قابل بررسی است: اول امنیت انرژی و دوم افزایش تمرکز آمریکا به شرق آسیا. به نظر میرسد مطلوب چین در منطقه غرب آسیا این است که همواره حدی از تنش وجود داشته باشد تا امکان انتقال تمرکز آمریکا به شرق آسیا فراهم نشود. البته این تنش صرفاً تا حدی برای چین پذیرفتنی است که امنیت بازار و انتقال انرژی دچار صدمه نشود. به نظر میرسد مبتنی بر ادراک چین از رفتارهای آمریکا، حضور ناتو در خلیج فارس به نوعی کاهش نقش واشنگتن در معادلات امنیتی منطقه تلقی خواهد شد اگرچه آمریکا همچنان مهمترین بازیگر ناتو محسوب میشود. لذا از نظر چین، حضور ناتو در خلیج فارس یعنی افزایش تمرکز آمریکا به شرق آسیا. بر همین اساس به نظر میرسد دو حالت برای پاسخ چین به توسعه ناتو در خلیج فارس متصور باشد:
1. تقویت نقش خود در معادلات منطقه به صورت برجسته برای وادارسازی آمریکا به افزایش تمرکز بر غرب آسیا که این امر میتواند امکان گردش به شرق را برای آمریکا سختتر سازد.
2. حفظ و تقویت روابط خود با بازیگران منطقهای و مقابله با سیاستهای توسعهطلبانه آمریکا در شرق آسیا.
البته امکان اتخاذ هر دو حالت در سیاست خارجی چین امکانپذیر است. این دو، بالقوه قادر خواهند بود تا هم امنیت انرژی را برای چین رقم بزنند و هم امکان رقابت با آمریکا در شرق آسیا را افزایش دهند. اما باید این ملاحظه را همواره در نظر داشت که چین جز در حوزه پیرامونی خود که برای او حائز اهمیت راهبردی است، کمتر علاقهای به تقابل آشکار با آمریکا دارد. این را میتوان در چارچوب موازنه نرم تبیین کرد که مجالی دیگر میطلبد.
چین اگرچه گسترش ناتو را در سطحی کلان، مانعی برای رسیدن به یک نظام چندقطبی میداند اما این به معنای سیاستهای تماماً تقابلی با ناتو از سوی پکن نیست. چین نسبت به توسعه ناتو به شرق و به خصوص حوزه پیرامونی خود، حساسیت قابل توجهی دارد اما مبتنی بر نیازهای خود، حاضر شد تا در آذر 94 با ناتو در خلیج عدن، مانور نظامی مشترک دریایی برای مبارزه با دزدان دریایی برگزار کند چرا که این همکاری را تضمینکننده امنیت انرژی میداند.
2. نگاه روسیه به توسعه ناتو در خلیج فارس
یکی از مهمترین مواردی که در بررسی نگاه روسیه به خلیج فارس قابل بررسی است، وصایای پطر کبیر است. زمامداران روسیه بر اساس وصیتنامه او، یکی از راههای تبدیل شدن به قدرت جهانی و امکان مقابله با رقبای دیگر را دست یافتن به آبهای گرم خلیج فارس و دریای عمان میدانستند.[4] نکته جالب اما اینکه سایت اسپونتیک فارسی که وابسته به دولت روسیه است، اخیراً مطلبی با عنوان «آرزوی پتر کبیر بعد از صد سال عملی میشود!»[5] منتشر کرد. طرح انتقال آب دریای خزر به خلیج فارس، موضوع این گزارش است. اسپوتنیک تا کنون چندین گزارش در این خصوص منتشر کرده و کم و کیف چنین طرحی را بررسی کرده است. این سایت مینویسد: «ایران طرح احداث کانال اتصال دریای خزر به خلیج فارس را همچنان تحت بررسی دارد. برای روسیه نیز این پروژه از اهمیت استرتژیک ویژهای برخوردار است. اما غرب و ترکیه از ساخت آن ممانعت کرده و حتی این پروژه از جانب ایالات متحده، در فهرست تحریمهای ضد ایرانی قرار دارد.»[6]
علاوه بر این، روسیه بیعلاقه به احداث پایگاه نظامی در ایران برای مجاورت بیشتر با خلیج فارس نیست. در سال 2008 و در پی اوجگیری تنش روسیه و غرب در قفقاز، رجب صفراوف، مدیر مرکز تحقیقات ایران معاصر در روسیه، به مسکو پیشنهاد داد تا با ایران و سوریه وارد اتحاد استراتژیک شود. بر اساس پیشنهاد صفراوف، روسیه باید دو امتیاز به ایران بدهد و در عوض چند امتیاز از او بگیرد. یکی از امتیازهای روسیه از ایران، احداث دو پایگاه نظامی بود؛ یکی در شمال غرب ایران برای کنترل تحرکات نظامی احتمالی غرب و ناتو در گرجستان، آذربایجان و ترکیه و دیگری در جزیره قشم برای کنترل ناوگان دریایی آمریکا در خلیج فارس.[7] البته طبیعی است که ایران بر اساس قانون اساسی خود هرگونه پیشنهاد اینچنینی را رد خواهد کرد.[8]
نگاه روسیه به خلیج فارس، امنیتیتر از چین است. تلقی روسیه از خلیج فارس فراتر از انرژی و امنیت آن میباشد و مبانی ژئوپلیتیکی بیشتری دارد. در تیر 91 رادیو اوستن نروژ بر اساس اطلاعاتی که به گفتهی او نهادهای اطلاعاتی آمریکایی و انگلیسی رصد کردهاند، از طرح روسیه برای اعزام ناوگان دریایی به دریای عرب و آبهای حوزه خلیج فارس در راستای تلاش روسیه برای حضور در مناطق بحرانی جهان به ویژه دریای مدیترانه و خلیج فارس برای حمایت از امنیت ملیاش خبر داد. گفته شده بود که روسیه طی دهههای قبل در دریای عرب و خلیج فارس حضور نداشته است.[9] اما در اواسط مهر 94 و یک روز قبل از خروج ناو یو.اس.اس روزولت آمریکا از خلیج فارس، یک ناو جنگی و موشکانداز روسی به خلیج فارس وارد شد. روسها اعلام کردهاند به دلیل شرکت در حمله به مواضع گروه تروریستی داعش، به حضور این ناو در منطقه نیاز دارند.[10]
نگاه روسیه به توسعه ناتو در خلیج فارس نمیتواند به لحاظ راهبردی هموزن توسعه ناتو به شرق تلقی شود. گسترش ناتو به شرق برای مسکو از ارزش راهبردی بهمراتب بیشتری برخوردار است و سیاستهای کرملین در این خصوص بارها آشکارا بیان شده و در عرصه عمل نیز، روسیه نشان داده که نسبت به حوزه نفوذ خود جدّی است. اما واقعیت این است که خلیج فارس شرایط متفاوتی دارد. فارغ از موقعیت جغرافیایی و فاصله از روسیه، خلیج فارس سالهاست که محل حضور آمریکاست. لذا توسعه ناتو در خلیج فارس برای روسیه یک امر کاملاً جدید محسوب نمیشود چرا که آمریکا به عنوان مهمترین عضو ناتو، خود را به عنوان یک بازیگر موثر در این منطقه معرفی کرده است. البته اگر توسعه ناتو به خلیج فارس به نوعی زمینهساز راهبرد «چرخش به شرق» از سوی آمریکا باشد، روسیه جدیتر از قبل به معادلات خلیج فارس خواهد نگریست.
بهصورت کلی روسیه نسبت به جهانیشدن ناتو نگران است.[11] به خصوص که این امر اکنون به صورت آشکارتری به غرب آسیا و شمال آفریقا نیز رسیده است. عملیات نظامی در افغانستان از سوی ناتو، اولین عملیات این سازمان نظامی در خارج از منطقه جغرافیایی اروپا و همچنین بزرگترین عملیات از نظر استقرار نیروها بوده است. عملیات ناتو در لیبی و پس از تصویب قطعنامه 1973 شورای امنیت سازمان ملل متحد نیز روسیه را بیشتر از قبل نگران ساخت. مقامهای روس بر این باور هستند که الگوی لیبی میتواند به یک نمونه برای رفتارهای آتی ناتو تبدیل شود و روزی علیه روسیه نیز مورد استفاده قرار گیرد.[12] این موارد میتواند روسیه را نسبت به هرگونه توسعه سازمانیافته ناتو در معادلات غرب آسیا حساستر سازد.
3. ایران، روسیه، چین و توسعه نفوذ ناتو در خلیج فارس
توسعه احتمالی ناتو در منطقه خلیج فارس، پیامدهای امنیتی معناداری برای جمهوری اسلامی ایران در پی خواهد داشت. تقویت حصار ناتو بر گرد ایران، بهسازی جبهه عربی ضد ایرانی در منطقه، امنیت و بازار انرژی، امکان ورود رژیم صهیونیستی به معادلات خلیج فارس، مداخلات ثباتساز ناتو در کشورهای عربی، امکان همکاری ارتش عربی و ناتو، سامانه امنیت منطقهای بدون حضور ایران و... از جملهی این پیامدها محسوب میشوند.[13]
در صورت عملی شدن حضور ناتو در خلیج فارس، ایران ناگزیر خواهد بود تا در الگوی رفتاری خود بنا به وضعیت نسبتاً جدید، تغییراتی ایجاد کند. توسعه هرچه بیشتر توان تسلیحاتی و دفاعی، ارتباطگیری با اعضای میانهروتر ناتو، تلاش برای همکاری بیشتر با اعضای شورای همکاری خلیج فارس، تلاش برای گفتمانسازی امنیتی در منطقه مبتنی بر امنیت دستهجمعی بدون حضور بازیگران فرامنطقهای و... میتواند برخی از اقدامات ایران باشد. اما در این میان، بهرهگیری از ظرفیت چین و روسیه به عنوان دو قدرت بزرگ که به دلیل رقابت با ایالات متحده آمریکا، سهم مهمی در نظام چندقطبی محتمل در آینده خواهند داشت، امری حائز اهمیت برای ایران است. آیا ایران میتواند همراه با روسیه و چین، به برقراری موازنه در مقابل ناتو که نفوذ و حضورش را در خلیج فارس توسعه داده، بپردازد؟ پاسخ به این سوال، عمیقاً به درک این دو کشور از تهدید ناتو و علاوه بر آن، اهمیت حوزه خلیج فارس در نظر آنان گره خورده است.
بر اساس آنچه آمد، برخلاف چین که عمدتاً رویکردی مبتنی بر موازنه نرم در قبال آمریکا دارد، روسیه در عین تأکید بر همکاری با آمریکا در برخی حوزهها، سیاستهای تقابلی آشکارتری اتخاذ میکند. علاوه بر این، نگاه چین به خلیج فارس عمدتاً مبتنی بر امنیت انرژی است و این در حالی است که در رفتار روسیه در قبال این منطقه، نشانههای ژئوپلیتیکی و مولفههایی مبتنی بر سیاست قدرت، قابل مشاهده است. مسکو از انفعال نسبیاش در قبال ناتو در بحران لیبی در سال 2011، درسهای معناداری گرفته و نسبت به توسعه ناتو، نگرانیهای عمیقتری دارد. از سوی دیگر، در صورت اجرای راهبرد «چرخش به شرق آسیا» از سوی آمریکا، روسیه تلاش بیشتری برای حضور در منطقه خواهد داشت.
اما آنگونه که در بالا ذکر شد، در صورت اجرای راهبرد چرخش به شرق آسیا از سوی آمریکا، توجه چین به اتخاذ سیاستهایی برای مهار آمریکا در پیرامون خود معطوف خواهد شد. این امر البته نافی حضور جدیتر چین در خلیج فارس نیست، اگرچه این امر چندان محتمل نباشد.
بهصورت کلی با توسعه نفوذ ناتو به خلیج فارس، فارغ از اینکه راهبرد چرخش به شرق آسیا از سوی آمریکا عملی بشود یا نه، امکان افزایش همگرایی میان ایران، روسیه و چین بیشتر از قبل خواهد شد. هر سه بازیگر، با شدتهای مختلف، نگرانیهای مشترکی نسبت به توسعه ناتو دارند. طبیعی است که در صورت اجرای راهبرد مذکور آمریکا، این همگرایی جدیتر خواهد شد. محتملترین بستر برای افزایش چنین همگراییای، سازمان همکاری شانگهای خواهد بود. چین، روسیه، قزاقستان، تاجیکستان، ازبکستان و قرقیزستان اعضای این سازمان هستند که برای همکاریهای چندجانبه امنیتی، اقتصادی و فرهنگی تشکیل شده است. ایران از سال 2012 عضو ناظر در شانگهای محسوب میشود. اگرچه این سازمان هنوز یک معاهده دفاعی چندجانبه به شمار نمیرود، اما بهعنوان یکی از نهادهای مؤثر و قابل رقابت با ناتو در منطقه آسیای میانه از آن یاد میشود. لذا در صورت توسعه نفوذ و حضور ناتو در خلیج فارس، ایران میتواند افزایش کمی و کیفی ارتباط با چین و روسیه و به صورت نهادی، سازمان شانگهای را در دستور کار قرار دهد.
جمعبندی
توسعه حضور و نفوذ ناتو در منطقه خلیج فارس میتواند پیامدهای مهمی بر امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران داشته باشد. تقویت حصار ناتو بر گِرد ایران، بهسازی جبهه عربی ضد ایرانی در منطقه، امنیت و بازار انرژی، امکان ورود رژیم صهیونیستی به معادلات خلیج فارس، مداخلات ثباتساز ناتو در کشورهای عربی، امکان همکاری ارتش عربی و ناتو، سامانه امنیت منطقهای بدون حضور ایران و... از جملهی این پیامدها محسوب میشوند. طبیعی است که ایران برای مواجهه با این پیامدها، باید طراحی امنیتی خاصی داشته باشد تا از ابتکار عمل در موقعیتی که در حصار ناتو قرار گرفته، برخوردار باشد. همکاری با روسیه و چین میتواند یکی از اجزای این طراحی امنیتی تهران باشد. روسیه، چین و ایران از تهدید ناتو، درکی نسبتاً مشترک و البته با شدتهای متفاوت دارند. این درک مشترک میتواند زمینهساز همکاریهای بیشتر میان این سه باشد تا پیامدهای توسعه ناتو در خلیج فارس را کاهش دهند. به نظر میرسد بستر این همگرایی، میتواند سازمان همکاری شانگهای باشد که ظرفیت رقابت با ناتو و ایجاد نوعی موازنه نسبی در مقابل آن را داراست.
مقدمه
در نشست کمپ دیوید که سال گذشته به دعوت اوباما رئیس جمهور آمریکا و با حضور سران کشورهای شورای همکاری خلیج فارس برگزار شد، اوباما وعدهی جلسهای مشابه اما اینبار در منطقه را به اعراب داد. واقعیت این است که آن جلسه برای رفع نگرانیهای اعراب از برجام سامان داده شده بود. البته آمریکا نه تنها سعی کرد تا این دغدغه میهمانانش را برطرف سازد، بلکه با بهرهبرداری از این ذهنیت اعراب، زمینه ایجاد نظمی تقابلیتر با ایران را هم فراهم ساخت. حالا پس از حدود یک سال از کمپدیوید، جان کری چندی قبل به منطقه آمد تا شرایط را برای سفر اوباما فراهم سازد. آنگونه که کری گفته، بناست اوباما و سران کشورهای عربی علاوه بر تبادلنظر و اتخاذ تصمیماتی در خصوص ایران و منطقه، برای همکاری بیشتر ناتو و شورای همکاری خلیج فارس هم با یکدیگر صحبت کنند. این امر بخشی از پازلی است که آمریکا در پی تکمیل آن در منطقه و علیه ایران است. توسعه ناتو به خلیج فارس میتواند پیامدهای معناداری برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به همراه داشته باشد. بر همین اساس، فهم منطق همگرایی ناتو و شورای همکاری میتواند شناخت این پیامدها را ملموستر سازد تا در نهایت، زمینه اتخاذ تصمیمات راهبردی برای مقابله با این طراحی غربی- عربی فراهم شود.
1. ناتو و شورای همکاری خلیج فارس؛ سابقه و اهداف
«نشست کمپدیوید نقطه آغاز بسیار مهمی برای توسعه این روابط بود و امروز ما درباره نشستی که رئیسجمهور اوباما با سران تمامی کشورهای شورای همکاری خواهند داشت صحبت کردیم و توافق شد بررسی فرایند اینکه آیا مفهوم شراکت ناتو- شورای همکاری میتواند تأثیر مهمی بر امنیت و ثبات منطقه بگذارد را آغاز کنیم. این تحلیل، در روزهای آینده ادامه خواهد داشت.» اینها را جان کری وزیر خارجه ایالات متحده آمریکا در سفر به منطقه غرب آسیا گفته است. همکاری ناتو و شورای همکاری خلیج فارس البته سابقهای چندساله دارد اما به نظر میرسد جان کری از یک طرح جدیدتر سخن میگوید که سطح و عمقی بیشتر از سند «ابتکار همکاری استانبول» دارد هرچند ممکن است همکاریها ذیل این سند ادامه یابد. شرایط کنونی منطقه دارای ویژگیهایی است که امکان توسعه کیفی سطح همکاریهای ناتو و شورای همکاری را افزایش میدهد.
نقطه آغازین همکاریهای ناتو با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به نشست سران ناتو در استانبول در سال 2004 برمیگردد. در این نشست بود که ابتکار همکاری استانبول[1] به منظور جذب کشورهای این منطقه تصویب شد. موافقت با عضویت ناظر عربستان در ناتو، برپایی دفاتر عمومی ناتو در بحرین و اعزام مربیان و متخصصین ضد تسلیحات هستهای به کویت، در راستای ارتقای مناسبات ناتو و شورای همکاری خلیج فارس مصوب نشست 2004 استانبول بود. از دیگر مصوبات آن نشست میتوان به آموزش و تجهیز واحدهای نظامی کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس به شرط تحقق شفافسازی در بودجه نظامی و اصلاحات در مسائل امنیتی و نظامی اشاره کرد.[2]
به نظر میرسد ناتو با توسعه خود سعی دارد تا علاوه بر حضور در تأمین امنیت انرژی در منطقه خلیج فارس و مبارزه با خطرات احتمالی در پیرامون خود، در تلاش بوده تا در مهار ایران موفق باشد. به نظر میرسد این هدف یعنی مهار ایران، با توجه به مختصات جدید منطقه که برخی از آنها در شرایط پسابرجام محقق شده، مهمتر از قبل شده است.
2. مؤلفههای جدید منطقهای و حضور ناتو
سخن از افزایش ناتو در منطقه خلیج فارس در حالی مطرح میشود که این بار شرایطی متفاوت از سال 2004 در منطقه حاکم است. این تغییرات را میتوان اینگونه برشمرد:
- پرونده هستهای ایران ظاهراً به سرانجام رسیده و بر معادلات منطقه اثر گذاشته است.
- رژیم صهیونیستی و اعراب با شدت بیشتری در آشکار و پنهان به یکدیگر نزدیک شدهاند.
- امکان تجزیه برخی کشورها در منطقه افزایش یافته است.
- دو عنصر مذهب و قومیت در منطقه برجستهتر از گذشته شدهاند.
- تروریسم و جریانهای تکفیری در منطقه تقویت شدهاند.
- منطقه در عمدهی حوزهها، دوقطبی شده است.
- مداخلات بازیگران فرامنطقهای در منطقه افزایش یافته و....
در چنین شرایطی، تلاشهای جبهه غربی- عربی برای تضعیف و مهار ایران افزایش یافته است. بر همین اساس نبردهای دیپلماتیک، اقتصادی، روانی- رسانهای و امنیتی علیه او طراحی و عملیاتی شده است. به عنوان مثال در حوزه نبرد دیپلماتیک، عربستان در تلاش است تا با استفاده از ابزارهای مختلفی از جمله پول، قراردادهای تجاری، ایرانهراسی و شیعههراسی و... زمینه را برای کاهش یا تقلیل روابط برخی بازیگران جهان عرب و اسلام با ایران فراهم سازد. این کشور تا کنون در این حوزه به دستاوردهایی نیز دست یافته است. در چنین شرایطی حضور مؤثرتر بازیگری چون ناتو میتواند زمینهساز افزایش امکان تحقق اهداف عربستان در منطقه باشد. علاوه بر این، ناتو نیز میتواند منافع کشورهای عضو را به نحو بهتری پیگیری کند.
3. پیامدهای تقویت رابطه ناتو و شورای همکاری بر امنیت ملی ایران
1-3. تقویت حصار ناتو بر گرد ایران
ترکیه که همسایه ایران است، عضو رسمی ناتوست. از سوی دیگر همچنان ناتو در افغانستان حضور دارد. اگرچه با آغاز سال 2015 میلادی عملاً مأموریت رزمی ناتو به رهبری آمریکا در افغانستان پایان یافت، اما مأموریت غیرنظامی آنها برای آموزش نیروهای نظامی و امنیتی افغان مدتهاست که ادامه دارد. ناتو البته در عراق هم که همسایه ایران است، همین مأموریت را در دستور کار قرار داده است. پاکستان که دیگر همسایه شرقی ایران است، حتی با ناتو رزمایش مشترک برگزار کرده است. اواخر خردادماه 94، رزمایش نظامی مشترک کشورهای عضو ناتو موسوم به «عقاب آناتولی» با حضور پاکستان در دشت قونیه ترکیه انجام شد. اما ترکمنستان دیگر گزینه ناتو برای همکاری است و سالهاست که چنین امری محقق شده است. فرستاده جدید سازمان ناتو در کشورهای آسیای مرکزی در سفری که اواخر دیماه 94 به ترکمنستان انجام داد، با مقامات عالیرتبه این کشور بر سر برنامههای همکاری موسوم به «مشارکت برای صلح»، «علم برای صلح و امنیت» و نیز طرح «جاده ابریشم مجازی» بحث و گفتگو کرد. توسعه همکاری ترکمنستان و سازمان ناتو در قالب برنامه مشارکت برای صلح در حالی مطرح میشود که از چندی پیش، خبرهایی از احتمال واگذاری پایگاه ماری به نیروهای آمریکایی در محافل خبری مطرح است.[3] دیگر همسایه ایران یعنی آذربایجان نیز سالها است که علاقه خود را برای پیوستن به ناتو مطرح کرده و البته همکاریهای گستردهای نیز با آن دارد.[4] علاوه بر کشورهای مذکور، ارمنستان که دارای مرز زمینی مشترک با ایران است هم سالهاست با ناتو همکاری میکند.[5]
بر اساس آنچه آمد، ناتو با عناوین مختلفی چون آموزش و صلحبانی در گرداگرد ایران حضور دارد. لذا تقویت حضور ناتو در منطقه خلیج فارس و تحکیم روابط او با کشورهای عضو شورای همکاری، عملاً حصار ناتو بر ایران را تقویت خواهد کرد.
2-3. بهسازی جبهه عربیِ ضد ایرانی در منطقه
تحکیم رابطه ناتو با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس، عملاً منجر به بهسازی جبهه سازش در منطقه با محوریت عربستان خواهد شد. عربستان میتواند با استفاده از فرصت همکاری با ناتو در منطقه، سیاستهای ضد ایرانی خود را تقویت کرده و نظم امنیتی جدیدی را در آن ترتیب دهد. طبیعی است که با توجه به رویکرد ناتو و حضور مقتدرانه آمریکا در آن، رویکردهای ضد ایرانی که فصل مشترک شورای همکاری و این سازمان امنیتی- نظامی است، بیشتر از قبل تقویت خواهد شد. این رویکرد میتواند در حوزهها و مصادیقی که بار امنیتی دارند نمود داشته باشد؛ به عنوان مثال در مواردی چون جزایر ایرانی- که امارات متحده عربی همواره ادعای مالکیت آنها را دارد، انقلاب مردم بحرین، شیعیان حوزه خلیج فارس، اتهامزنی به ایران مبنی بر مداخله در امور کشورهای عربی و....
3-3. امنیت و بازار انرژی
با تقویت نقشآفرینی ناتو در منطقه خلیج فارس، بر تعداد بازیگرانی که بر مسأله امنیت و بازار انرژی اثرگذار هستند، افزوده میشود. این امر میتواند امکان برقراری سیاستهای تحریمی علیه ایران و یا امکان مدیریت قیمت نفت برای فشار اقتصادی بیشتر به این کشور را افزایش دهد. از سوی دیگر، ایران در منطقه خلیج فارس خود را در مقابل جبهه وسیعتری خواهد دید که نسبت به امنیت انرژی حساسیت بیشتری دارند. این امر میتواند رفتارهای امنیتی و نظامی ایران در منطقه را تحت رصد و فشار بیشتری قرار دهد.
4-3. امکان ورود رژیم صهیونیستی به معادلات خلیج فارس
رژیم صهیونیستی همچنان عضو رسمی ناتو نیست اما از حمایتهای آن بهره میبرد. در صورت عضویت رسمی این رژیم در ناتو، معادلات امنیتی منطقه تا حدی تغییر خواهد کرد. اما به نظر میرسد با توجه به توسعه روابط اعراب و رژیم صهیونیستی و همچنین توسعه نفوذ ناتو در خلیج فارس، عملاً زمینه برای حضور جدیتر رژیم صهیونیستی در ترتیبات امنیتی خلیج فارس بیشتر از قبل فراهم خواهد شد. در صورتی هم که این رژیم عضو رسمی ناتو شود و از سوی دیگر روابطش با دولتهای عرب بیشتر از این تقویت شود، عملاً قادر خواهد بود تا به صورت آشکارتری در خلیج فارس حضور داشته باشد. این امر پیامدهای امنیتی معناداری برای ایران در پی خواهد داشت.
5-3. مداخلات ثباتساز ناتو در کشورهای عربی
از جمله اهداف اعلانی ناتو پس از فروپاشی شوروی، تلاش برای ایجاد صلح و ثبات در پیرامون خود بوده است. برنامه «مشارکت برای صلح» در این راستا تدوین شده است. لذا یکی از مظاهر عملیاتی چنین برنامهای، مبارزه با تروریسم خواهد بود. این امر زمانی از اهمیت بیشتر برخوردار خواهد شد که بیثباتی و تروریسم در محیط گره خورده به نفت، محتمل باشد. با احتساب این مقدمات، به نظر میرسد حضور ناتو در منطقه خلیج فارس میتواند تلاشی برای ایجاد ثبات در کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس نیز محسوب شود چرا که هرگونه تغییری که منجر به بیثباتی و در نهایت اثرگذاری بر بازار نفت و امنیت انتقال آن شود و یا اینکه زمینه را برای تقویت ایران فراهم سازد، مطلوب ناتو نخواهد بود. ذکر این نکته که تا کنون ناتو برخی دورههای آموزشی ضد شورش را برای نیروهای امنیتی قطر برگزار کرده، میتواند در فهم این مسأله مؤثر باشد.این امر میتواند منجر به تقویت نظامهای حاکم در کشورهای شورای همکاری خلیج فارس شود.
6-3. همکاری ارتش عربی و ناتو؛ یک احتمال مهم
اگرچه طرح «ارتش مشترک عربی» روی کاغذ توانسته پیشرفتهایی داشته باشد اما واقعیت این است که همچنان این طرح در عرصه عمل، پیچیدگیها و موانع قابل توجهی دارد. اما با فرض اینکه چنین ارتشی سرانجام سامان یابد، میتوان در سطحی کلان و البته در بلندمدت، به احتمال همگرایی و همکاری این ارتش با ناتو در منطقه فکر کرد. در صورت تحقق چنین امری، جبهه امنیتی- نظامی وسیعی در مقابل ایران قرار خواهد گرفت.
7-3. سامانه امنیت منطقهای بدون حضور ایران
ایران یک عضو مؤثر منطقه محسوب میشود. این امر قابل کتمان نیست و حتی وزیر خارجه سعودی هم بارها بر آن صحه گذاشته است. اینکه بنا باشد یک الگو و سامانه امنیتی در منطقه ایجاد شود و ایران در آن سهیم نباشد، از اساس با منافع و امنیت ایران در تعارض است. تا کنون بارها رهبر معظم انقلاب اسلامی و مقامات سیاسی و نظامی ایران از ضرورت ایجاد یک امنیت دستهجمعی در منطقه خلیج فارس سخن گفتهاند. در واقع الگویی که ایران برای امنیت خلیج فارس روی میز گذاشته، امنیت دستهجمعی بدون اتکا به بازیگران فرامنطقهای است. اما الگوی رفتاری شورای همکاری خلیج فارس مبتنی بر ایجاد تکیهگاههای مطمئنِ فرامنطقهای در خلیج فارس است. زمانی انگلیس تکیهگاه بود و بعد او هم ایالات متحده آمریکا. توسعه نفوذ ناتو در خلیج فارس، بخش دیگری از این سیاست است که مورد پذیرش ایران نخواهد بود و از سوی دیگر به دلیل عدم مشارکت ایران در آن، میتواند پیامدهایی بر امنیت ملی او داشته باشد. البته طبیعی است که شرکت ایران در چنین نظام امنیتیای، خود نقض غرض خواهد بود چرا که پیامدهای ناشی از آن، دوچندان خواهد شد.
جمعبندی
توسعه ناتو به خلیج فارس میتواند پیامدهای معناداری برای امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران به همراه داشته باشد. بر همین اساس، فهم منطق همگرایی ناتو و شورای همکاری میتواند شناخت این پیامدها را ملموستر سازد تا در نهایت، زمینه اتخاذ تصمیمات راهبردی برای مقابله با این طراحی غربی- عربی فراهم شود.
به نظر میرسد ناتو مبتنی بر مؤلفههای جدید منطقهای همچون برجام، نزدیکی رژیم صهیونیستی و اعراب به یکدیگر، امنیت انرژی، بحرانهای منطقهای و... سعی دارد تا به شورای همکاری خلیج فارس نزدیک شود. البته این شورا نیز عمیقاً خود را نیازمند همکاریهای گستردهتری میبیند تا بتواند به بهسازی جبهه ضد ایرانی پرداخته و مهار ایران در منطقه را با ابزارهایی فرامنطقهای محقق کند. بر همین اساس، به نظر میرسد همکاری روبهرشد ناتو و شورای همکاری خلیج فارس میتواند پیامدهای مهمی بر امنیت ملی ایران داشته باشد.