سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

روایتی از زندگی پیشکسوت وزنه‌برداری خوزستان؛

قهرمانی که از تَل عاشقی به رم رسید!
ورزشی  12:33:16 1394/09/04
949-3181-5 کد خبر

دوران کودکی سختی را پشت سر گذاشت؛ تنها هفت سال داشت که پدرش را از دست داد و نان‌آور خانه شد. برای امرار معاش خانواده‌اش هر کاری؛ از توپ جمع‌کنی گرفته تا نگهبانی، انجام داد.

او که بار سنگین مسوولیت یک خانواده را بر دوش می‌کشید، در یکی از روزهای دوران نوجوانی‌اش به طور اتفاقی به رشته وزنه‌برداری علاقه‌مند شد ولی موانعی اجازه ورود او به این رشته را ندادند.

او در راه رسیدن به هدف و علاقه‌اش، مشقت‌های بسیاری کشید و در نهایت، درب سالن وزنه‌برداری را به روی خود باز دید و شد "منگشتی امیریانِ" قهرمان آسیا... او با پشتکار فراوانش؛ حضور در المپیک و مسابقات جهانی و تورنمنت‌های مختلف را تجربه کرد.

خبرنگار ورزشی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا) منطقه خوزستان با حضور در خانه این پیشکسوت وزنه‌برداری استان گفت‌وگویی با او انجام داده است که در ادامه مشروح آن را می‌خوانید.

* لطفا در ابتدا خودتان را معرفی کنید.

منگشتی امیریان هستم. در سال 1318 در هفتکل به دنیا آمدم. هفت ساله بودم که پدرم را از دست دادم و بعد از فوت او، من مسوولیت امور خانه و خانواده را بر عهده گرفتم.

*حتما دوران و مسوولیت سختی را باوجود سن کم داشتید؟

بله، دوران کودکی سختی داشتم و از هفت سالگی کار کردم و زحمت کشیدم تا خانواده‌ام را اداره کنم. آن زمان جنگ جهانی دوم هم بود و البته در آن شرایطی که ما داشتیم، دو دایی‌ام که در شهرستان رامهرمز ساکن بودند، از نظر تامین مواد غذایی به ما کمک می‌کردند.

* در آن دوران سخت، ورزش چگونه وارد زندگی شما شد؟

به ورزش علاقه بسیاری داشتم و در ابتدا به عنوان توپ جمع‌کن در باشگاه خیام هفتکل با حقوقی اندک مشغول به فعالیت شدم تا از طریق آن بتوانم مخارج خانواده‌ام را تامین کنم.

آن زمان با سختی‌های بسیار دست و پنجه نرم می‌کردم و فعالیت‌های بسیاری برای تامین مخارج خانواده‌ام انجام می‌دادم. یادم هست روزی آقای عطارزاده، مسوول امور اداری شرکت نفت، جایی که در آن جا به عنوان کارگر مشغول به فعالیت شده بودم، از من خواست تا مقداری وسیله به خانه‌اش ببرم، زمانی که به خانه او رسیدم، دیدم تعدادی از بچه‌ها مشغول تمرین وزنه‌برداری هستند. زمانی که نزدیک رفتم تا به وزنه‌ها دست بزنم، آن‌ها با هشدار به من گفتند که "بچه به وزنه‌ها دست نزن!". از آن روز بود که از این رشته خوشم آمد. آن زمان نفراتی بودند که در باشگاه نیرو هفتکل زیر نظر مرحوم نادر حیدری به وزنه‌برداری مشغول بودند و یادم هست هر وقت من می‌خواستم به آن جا وارد شوم، آن‌ها مانع من می‌شدند.

 

*علت این‌که به شما اجازه ورود به آن باشگاه را نمی‌دادند چه بود؟

آن زمان برادرم که فوتبالیست بود، در یکی از تمرینات زمین خورد و آسیب دید. بر اثر این آسیب دیدگی دنده‌اش شکست و سیاه شد و بعد به عنوان مَسلول (گرفتار مرض سل) به تهران منتقل شد و به همین دلیل من را هم به جایی راه نمی‌دادند و می‌گفتند تو هم سل داری و ممکن که ما هم بیمار شویم. در هر صورت آن زمان آرزو داشتم که من را به داخل آن سالن راه دهند اما هر زمان که می‌رفتم مسوول سالن مرا بیرون می‌کرد.

*این برخوردها شما را برای فعالیت در رشته مورد علاقه‌تان دل‌زده نکرد؟

خیر، دل‌زده و خسته نشدم؛ آن زمان نزدیک به 15 سال داشتم که به عنوان نگهبان چاه‌های نفت شرکت نفت، مشغول به کار شدم. یادم هست که آن زمان سر کار، بیکار نمی‌نشستم و لوله‌ها را بالای سرم می‌بردم، چرا که به رشته وزنه‌برداری بسیار علاقه داشتم.

*بالاخره توانستید به آن باشگاه راه پیدا کنید؟

بعد از این شغلم، من نگهبان بَنگله‌های (خانه‌های) پایین هفتکل شدم. در یکی از شب‌های آن روز، عده‌ای می‌خواستند به آنجا دستبرد بزنند که من مانع از این کار شدم. روز بعد از این اتفاق، مسوول امور اداری شرکت نفت، من را خواست و گفت دوست داری بابت این کارت چه کاری برای تو انجام دهم؟ من هم به او گفتم لطفا کاری کنید که من را به باشگاه نیرو (همان باشگاهی که من را به داخل آن راه نمی‌دادند) راه دهند و این گونه شد که توانستم به آن باشگاه راه پیدا کنم.

*پس با تلاش بسیار بالاخره وارد سالن آرزوهای‌تان شدید!

بله، وارد آن سالن شدم و کارم را زیر نظر آقای حیدری آغاز کردم. زمانی که به سالن رفتم به سمت وزنه‌ای که حدودا 70 کیلوگرم بود، رفتم و چندین بار آن را بالای سرم بردم. بالاخره سال 1332 بود که کارم را در این رشته آغاز کردم و با جدیت تمرین می‌کردم.

*حاصل این همه سخت تمرین کردن، چه زمانی خود را نشان داد؟

سال 1333 بود که در یک مسابقه داخلی که در شهرستان هفتکل برگزار شد، در وزن 82.5 کیلوگرم به مقام قهرمانی رسیدم و توانستم مورد توجه مسوولان شهرستان قرار بگیرم. در سال 1334 بود که در یک مسابقه استانی که در اهواز برگزار شد، شرکت کردم و عنوان دوم را به دست آوردم، البته مدت زمان تمرینی‌ام کم بود. پس از آن هم تمرینات سختی را برای رسیدن به آمادگی انجام دادم و آن قدر سخت تمرین کردم تا به اوج آمادگی رسیدم. هدفم را هم این گذاشته بودم که در مسابقات بعدی استان، به قهرمانی برسم.

* به هدف‌تان رسیدید؟

بله، سال 1335 با بدنی آماده و ورزیده و با انگیزه‌ای مضاعف، در مسابقات استانی شرکت کردم و توانستم عنوان قهرمانی را به دست آورم و همراه با تیم استان در مسابقات کشوری نیز حضور پیدا کردم و قهرمان ایران شدم.

*از حس و حال آن موقع مردم شهرستان هفتکل که شما را به عنوان یک قهرمان در کنار خود داشتند هم بگویید.

یادم هست زمانی که به شهرستانم برگشتم، همه؛ حتی قصاب‌های محله‌مان هم به استقبالم آمدند و این استقبال آن‌ها انگیزه‌ام را برای ادامه کار بیشتر کرد و من هدفم را بر این گذاشتم تا رکورد سیدجلال منصوری که نفر برتر تیم‌ملی ایران در وزن خودم بود را بزنم.

سال 1336 بود که در مسابقات استانی که بین مناطق‌نفت‌خیز هفتکل، مسجدسلیمان، نفت سفید، لالی، آغاجاری و اهواز بود، به قهرمانی رسیدم.

 

*با توجه به مدت زمانی که برای ورزش می‌گذاشتید، از شغلی که داشتید فاصله نگرفتید؟

خیر، آن زمان اگرچه حقوقم افزایش پیدا کرده بود ولی همچنان یک نگهبان بودم. در همان روزها بود که یک روز عده‌ای از بزرگان شرکت نفت از من خواستند که از هفتکل به مسجدسلیمان بروم و در آنجا به عنوان مسوول امور ورزش شرکت نفت این شهرستان مشغول به فعالیت شوم که من هم رفتم ولی با وجود این که یک کار اداری داشتم، وزنه‌برداری را رها نکردم و با پشتکار، کارم را ادامه دادم.

*اشاره کردید که پس از قهرمانی در کشور به فکر پشت سر گذاشتن جلال منصوری نفر برتر تیم‌ملی بودید، به هدف‌تان هم رسیدید؟

در سال 1337 و 1338 توانستم قهرمان ایران شوم و در نهایت هم در سال 1339 با ثبت رکورد 415 کیلوگرم، جلال منصوری را که نایب قهرمان جهان بود، پشت سر گذاشتم و ضمن کسب عنوان قهرمانی کشور توانستم به اردوی تیم‌ملی راه پیدا کنم و در نهایت هم موفق به پوشیدن پیراهن تیم‌ملی شدم.

*از اولین مسابقات‌تان همراه با تیم‌ملی هم بگویید.

سال 1959 میلادی در مسابقات جهانی لهستان شرکت کردم و عنوان پنجمی دسته 90 کیلوگرم را به دست آوردم و توانستم مجوز شرکت در رقابت‌های المپیک 1960 میلادی رم را هم کسب کنم. در المپیک نیز عنوان هفتمی را به دست آوردم و بسیار مورد توجه و استقبال قرار گرفتم. من کارم را ادامه دادم و در سال‌های 41، 42 و 43 در مسابقات کشوری به مقام قهرمانی رسیدم و سال 44 نیز در مسابقات جهانی مجددا پنجم و در آسیا قهرمان شدم. در مسابقات آسیایی نیز به عنوان فنی‌ترین وزنه‌بردار انتخاب شدم. من طی این دوران، 10 مدال طلای ایران، یک نشان طلای آسیا، دو مقام پنجمی جهان، یک عنوان هفتمی المپیک و چندین مدال طلا و نقره تورنمت‌های ارمنستان، تفلیس، باکو و مسکو را به دست آوردم.

*خاطره‌ جالبی هم از دوران ورزشی‌تان دارید؟

زمانی که به مسابقات المپیک رفتم به صورت ناگهانی متوجه شدم که من ساعت 17 باید مسابقه بدهم و بعد از محل اقامت‌مان خودم را سریع به دهکده مسابقات رساندم. وقتی وزن‌کشی کردم، متوجه شدم که یک کیلو و 500 گرم اضافه وزن دارم و آن موقع من را آن قدر دور استادیوم دواندند که روی پایم زخم شد. بالاخره در مسابقات شرکت کردم و هفتم شدم. من آن عنوانی که باید به دست می‌آوردم را به خاطر وزنی که کم کردم، به دست نیاوردم، البته پس از المپیک ناامید نشدم. این مقام برای من که یک کارگرزاده بودم، خیلی با ارزش بود.

*از ورزش گفتید اما از درس و مدرسه چیزی نگفتید.

آن زمان سوادی نداشتم ولی بعد از این که از المپیک برگشتم آقای مرتضی‌پور که آن زمان کمک بسیاری به ورزش مسجدسلیمان داشت، به من گفت که با من تماس گرفته‌اند و خواسته‌اند که تکلیف تو را در خصوص کارمند شدنت مشخص کنم ولی تو سواد نداری و باید حداقل مدرک ششم ابتدایی را داشته باشی. آن زمان مرحوم بهمن مطلق که خود از وزنه‌برداران نام‌دار شهرستان مسجدسلیمان بود و ریاست دبیرستان سینای چشمه‌علی را بر عهده داشت، بسیار به من کمک کرد تا در کلاس‌های شبانه ثبت‌نام کنم و در نهایت هم توانستم مدرک ششم ابتدایی‌ام را بگیرم و کارمند شرکت نفت شوم و همین هم عاملی شد تا با علاقه‌ای مضاعف، ورزش را ادامه دهم.

*چه زمانی ازدواج کردید؟

سال 1336 یا 1338 ازدواج کردم و حاصل زندگی من و همسرم، سه فرزند دختر و دو فرزند پسر است. علیرضا یکی از پسرانم قهرمان شنا و واترپلو ایران و آسیا است و اکنون نیز مربی تیم‌ملی واترپلو ساحلی ایران می‌باشد. به جز یکی از دخترانم که ساکن تهران است، مابقی فرزندانم و همسرم خارج از کشور ساکن هستند و اکنون خودم به تنهایی در اهواز زندگی می‌کنم.

 

*پس چرا شما به خارج از کشور نرفتید؟

خواهرزاده‌ام همیشه به من می‌گوید که تو هم به خارج برو و پیش فرزندانت باش و چرا این جا مانده‌ای؟ اما من دوست ندارم این جا را رها کنم.

*سفرهای بسیار برای شرکت در مسابقات و دوری از خانواده، آیا شرایط شما برای ادامه کار را سخت نمی‌کرد؟

پس از کسب مقام قهرمانی آسیا و با توجه به این که نیاز بود بیشتر در کنار خانواده‌ام باشم، وزنه‌برداری را کنار گذاشتم و با دنیای وزنه‌برداری خداحافظی کردم، البته برای خداحافظی مجبور شدم یک بهانه هم بیاورم؛ بیشتر به خاطر دوری از خانواده و کارم با توجه به این که مسوول امور ورزش شرکت نفت بودم و همچنین برای این که راه را برای جوانان باز کنم، گفتم که به مسوولان بگویید که امیریان ناراحتی کلیه دارد و نمی‌تواند دیگر در مسابقات شرکت کند.

*یعنی دیگر کاملا وزنه‌برداری را کنار گذاشتید؟

خیر، پس از کنار رفتن از این رشته به عنوان بازیکن، مسوول ایجاد تحول در وزنه‌برداری مسجدسلیمان شدم و پس از این که کارم از این شهرستان به اهواز انتقال داده شد، مسوول هیات استان شدم. زمانی که جنگ شروع شد، خیلی‌ها از استان رفتند و البته آن‌هایی که مسوول بودند و می‌توانستند کاری انجام دهند، ماندند و من هم در استان ماندم و به جبهه جنگ کمک ‌کردم. من آن موقع مسوول وزنه‌برداری خوزستان بودم و نگذاشتم این رشته در استان از بین برود. هشت سال وزنه‌برداری خوزستان را حفظ کردم و ضمن این که نگذاشتم از بین برود، قهرمان آسیا و جهان هم تحویل دادم. پس از من هم نفرات دیگری آمدند و مسوول هیات شدند. اکنون هم من در کنار آن‌ها فعالیت می‌کنم و داور درجه یک فدراسیون و عضو هیات ژوری مسابقات هستم.

*وضعیت فعلی وزنه‌برداری خوزستان را چطور می‌بینید؟

من اولین نفری هستم که راه المپیک و همچنین مسابقات جهانی و آسیایی را به استان خوزستان باز کردم. بعد از من هم علیرضا کاظمی‌نژاد توانست در رده نوجوانان قهرمان المپیک شود و پس از او هم نواب نصیرشلال در رده سنی بزرگسالان صاحب نشان نقره المپیک شد. اکنون هم خوشحالم که در کنار فرزندانم از جمله علیرضا قریشی که رییس فعلی هیات استان و نفر سوم آسیا است، فعالیت می‌کنم. قریشی، وزنه‌برداری خوزستان را رونق بخشیده و آینده‌نگر است. او ارتباطات خوبی دارد و تحصیلکرده است و علمی کار می‌کند. قریشی و همکارانش به فکر آینده و رسیدن به المپیک هستند. در هر صورت وضعیت این رشته در استان بسیار خوب است و ما نواب نصیرشلال را هم داریم که المپیک‌رو است.

*وزنه‌برداری کشور را پس از روی کار آمدن آقای مرادی به عنوان رییس فدراسیون چگونه می‌بینید؟

به نظرم او خوب کار می‌کند و با آمدنش تحولات بسیار خوبی در وزنه‌برداری ایجاد کرده، ضمن این که همدلی نیز بیشتر شده است.

*از مرحوم بهمن مطلق، پیشکسوت وزنه‌برداری استان که چند ماه پیش فوت شدند هم بگویید.

مطلق را برادر تنی خودم می‌دانم. زمانی که از هفتکل به مسجدسلیمان رفتم، پیش از این که متاهل شوم به خانه او رفت و آمد داشتم. فکر می‌کنم هم سن و سال هم بودیم. او نیز زحمات بسیاری برای این رشته کشید و در وزن 60 کیلوگرم قهرمان ایران شد.

باید از مرحوم محمدزمان مهمدی که زحمات بسیاری برای این رشته در سطح مسجدسلیمان کشید هم یادی کنم. مهمدی علاوه بر وزنه‌برداری در رشته‌های پرورش‌اندام و پاورلیفتینگ هم بسیار زحمت کشید و کارهای بسیاری انجام داد و امیدوارم روحش شاد باشد.

*اکنون چه انتظاری از مسوولان دارید؟

انتظار دارم به دیدن امیریانی که این همه عنوان کسب کرده است، بیایند و ببینند او در چه حالی است و این برای من کافی است. 8، 9 ماه پیش، زمین خوردم و دستم شکست و اکنون در دستم پلاتین گذاشته شده است و شرایط دستم به صورتی است که نمی‌توانم برای شستن صورتم دستم را بالا بیاورم، البته آن موقع به عیادتم آمدند ولی اکنون هم انتظار دارم که احوالم را بپرسند و به دیدنم بیایند. البته فردا روزی؛ یعنی 20 سال دیگر که مُردم، همه به دیدارم می‌آیند. (با خنده)

 

*آقای امیریان، معنی نام‌تان (منگشتی) چیست؟

منگشتی یک اسم بختیاری است. کوهی بسیار بزرگ در میان کوه‌های بختیاری است که نزدیک امامزاده‌ای به نام شاه منگشت است. منگشت به معنی شکست خورده است؛ البته بر خلاف اسمم، زندگی ورزشی موفقی داشتم.

*صحبت پایانی...

من هر چه دارم از مسجدسلیمان دارم و هیچ وقت زحمات و علاقه‌مندی مسجدسلیمانی‌ها را فراموش نمی‌کنم. آن موقع با توجه به عملکردم، بسیار مورد توجه مسوولان شرکت نفت این شهرستان قرار گرفتم و هیچ وقت توجه و محبت آن‌ها را فراموش نخواهم کرد.

به هفتکل هم بسیار علاقه‌مند هستم و حتی می‌گویم ”از تَل عاشقی به رم رسیدم“؛  تَل به معنی تپه است و من آن زمان پس از تمریناتم برای خستگی‌ در کردن روی تپه‌ای در هفتکل می‌نشستم و از همین تپه به المپیک رم رسیدم.

گفت‌وگو: پریسا زنگنه‌منش

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد