سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

سلام خوزستان

انتشار اخبار سیاسی- اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی خوزستان

اخبار سیاسی روز



مرضیه افخم سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان در خصوص تحول اخیر در روابط کوبا و آمریکا اظهار داشت: مقاومت و ایستادگی ملت و دولتمردان کوبا بر سر اصول و آرمان‌های انقلاب خود در طی پنجاه سال گذشته نشان داد که تحمیل سیاست‌های انزوا و تحریم از سوی قدرت‌های سلطه جو در برابر اراده و پایداری ملت‌ها و دولت‌های مستقل بی نتیجه و ناکارآمد است.

به گزارش پارس به نقل از  فارس: سخنگوی وزارت خارجه ایران تحول در روابط آمریکا و کوبا را گامی رو به جلو در جهت کاهش تنش در آن منطقه خواند و گفت: مقاومت ملت و دولتمردان کوبا بر سر اصول و آرمان‌هایشان نشان داد که تحمیل سیاست‌های انزوا و تحریم بی‌نتیجه و ناکارآمد است.

مرضیه افخم سخنگوی وزارت امور خارجه کشورمان در خصوص تحول اخیر در روابط کوبا و آمریکا اظهار داشت: مقاومت و ایستادگی ملت و دولتمردان کوبا بر سر اصول و آرمان‌های انقلاب خود در طی پنجاه سال گذشته نشان داد که تحمیل سیاست‌های انزوا و تحریم از سوی قدرت‌های سلطه جو در برابر اراده و پایداری ملت‌ها و دولت‌های مستقل بی نتیجه و ناکارآمد است.

مرضیه افخم با اشاره به اذعان دولت آمریکا به ناکارآمدی سیاست‌های چند دهه گذشته آن کشور در قبال دولت انقلابی و مستقل کوبا افزود: تحول اخیر در روابط دو کشور گامی رو به جلو در جهت کاهش تنش در آن منطقه قلمداد می‌شود که تداوم واقع بینانه و تکمیل این رویکرد می‌تواند آثار و نتایج مفیدی در مجموعه مناسبات کشورهای آمریکای لاتین و روند تحولات بین‌المللی داشته باشد.



برنامه هسته ای ایران تغییر چندانی نکرده است

دولت در میانه دور جدید مذاکرات قرار دارد، جریان اصلاح طلب تلاش غیرمنتظره ای را برای تضعیف موضع دولت در مذاکرات آغاز کرده است.

 پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- در حالی که دولت در میانه دور جدید مذاکرات با گروه 1+5 قرار دارد، جریان اصلاح طلب تلاش عجیب و غیرمنتظره ای را برای تضعیف موضع دولت در مذاکرات آغاز کرده است.

روز چهاشنبه 26 آذر 1393 (17 دسامبر 2014) چند تن از چهره های نزدیک به طیف های تندروی جریان های اصلاحات و فتنه با حضور در نشستی در دانشگاه تهران به طرزی کم سابقه دستاوردهای هسته ای کشور را زیر سوال برده و آنها را بی ارزش خواندند.

در این نشست که ظاهرا از سوی انجمن اسلامی دانشکده ادبیات دانشگاه تهران (نزدیک به حزب غیر قانونی مشارکت) برگزار شده افرادی نظیر احمد شیرزاد، صادق زیباکلام و داوود هرمیداس باوند، سخنانی مطرح کرده اند که نظیر آن را صرفا در ادبیات مقام ها و کارشناسان اسراییلی درباره برنامه هسته ای ایران می توان دید.

به عنوان نمونه، احمد شیرزاد در این نشست گفته است: «کشور ما منابع اورانیوم ناچیزی دارد،20هزار مگاوات برقی که مدعی تولید آن هستیم چیزی جز وابستگی مطلق ما به روسیه ندارد. سؤال ما اینست که اگر ما بجای 10هزار سانتریفیوژ،یک عدد داشته باشیم چه فرقی می کند»؟!

صادق زیباکلام هم گفته است: «هیچ نوآوری علمی در رابطه باهسته ای وجودندارد. می گویند انرژی هسته ای 250صنعت بوجودمی آورد، یکی ازآنها رابه من بگویند. اشغال سفارت امریکا، همچنان از منافع ملی قربانی می گیرد»!

گذشته از استدلال های کودکانه مطرح شده در این سخنان که نشان دهنده اوج کم سوادی لیدرهای جریان فتنه در ایران است، سوال اصلی این است که انجمن اسلامی دانشگاه تهران که در سیطره جریان های اصلاح طلب خارج از دانشگاه قرار دارد، در حالی که تیم مذاکره کننده هسته ای در ژنو مشغول مذاکره است، چه هدفی از برگزاری این نشست داشته است؟

برخی اطلاعات موجود نزد ایران هسته ای حکایت از آن دارد که اصلاح طلبان حتی سازش های انجام شده از سوی دولت حسن روحانی و تیم وی را هم ناکافی می دانند و معتقدند این دولت باید گردد.

پیش از این برخی اعضای این جریان مامور به جمع آوری اطلاعاتی شده بودند که ثابت کند ضرر تداوم برنامه هسته ای در ایران بیش از سود آن است.

در مجلس ششم نیز همین جریان بدل به سخنگوی امریکا و اسراییل در ایران شده و طرحی 3 فوریتی را برای تصویب پروتکل الحاقی مطرح کرد که حسن روحانی خود جزو برجسته ترین مخالفان آن بود.

پرسش مهمی که اکنون دولت بویژه وزارت خارجه باید به آن پاسخ بدهد این است که چه عقیده ای درباره این نشست و اظهارات مطرح شده در آن دارد و آیا این اقدام را یک گام بزرگ در جهت تضعیف موضع مذاکراتی ایران ارزیابی می کند یا خیر؟

این امر بویژه از این حیث اهمیت دارد که دولت تاکنون کوچکترین انتقاد از ناحیه اصولگرایان را با توهینه آمیز ترین ادبیات ممکن پاسخ داده است.

موسسه واشینگتن: روحانی و ظریف مایلند محدودیت های مدنظر امریکا را بپذیرند

 یک کارشناس ارشد برنامه هسته ای ایران از روحانی و ظریف به عنوان کسانی یاد کردند که مایلند محدودیت های مدنظر غرب در برنامه هسته ای ایران را بپذیرند.

مارک فیتز پاتریک، در مقاله ای که روز 17 آذر 1393 روی وب سایت «موسسه بین المللی مطالعات راهبردی» منتشر شده، این موضوع را به همراه تحلیلی از مذاکرات وین و علل به نتیجه نرسیدن آن بسط داده است.

متن کامل این تحلیل در ادامه می آید.

هنگامی که «موسسه بین المللی مطالعات راهبردی » نخستین بار ده سال پیش نشستی در مورد امنیت منطقه ای در منامه برگزار کرد مدت کوتاهی پس از آن بود که فرانسه، آلمان و انگلیس - کشورهای معروف به سه کشور اروپایی - توافقی در پاریس امضاء کردند و در آن ایران موافقت کرد به طور داوطلبانه، تمام فعالیت های مربوط به غنی سازی را به حالت تعلیق در آورد.

این زمان دو سال پس از آن بود که بحران ایران برای نخستین بار علنی شده بود و یک سال پس از آنکه سه کشور اروپایی با ایران در مورد تعلیق غنی سازی به نتیجه رسیده بودند.

آن توافق تعلیق در سال 2003 متغیر و مبهم و همراه با شکاف ها و اختلاف نظرهای مکرر بر سر آنچه که دقیقا باید به حالت تعلیق در بیاید بود. در توافق سال 2004 پاریس، اروپایی ها به دنبال بستن راههای فرار بودند.

در توافقنامه پاریس، طرفین همچنین توافق کردند مذاکرات در مورد تمهیدات دراز مدت را آغاز کنند تا ، تضمین هایی عینی ، ایجاد شود که برنامه هسته ای ایران منحصرا برای اهداف صلح آمیز است.

گروه های کاری ایجاد شد و طرف ها مذاکرات گسترده ای را آغاز کردند.آمریکایی ها در مذاکرات شرکت نداشتند.

دولت آمریکا در آن زمان فکر می کرد دیپلماسی با ایران، اتلاف وقت خواهد بود.تیم بوش فکر کرد بهتر است به سرعت از طریق تحریمها فشار آورد و بر برچیده شدن تمام تاسیسات مربوط به غنی سازی اصرار کند.

من در آن زمان به یاد دارم این مذاکرات تا چه اندازه دشوار توصیف و نیز گفته می شد مذاکره کننده ارشد هسته ای ایران تا چه اندازه فردی باهوش است.

از منظر دیگر، استادانه توصیف بهتری است. و او فردی بود که امکان توافق با وی وجود داشت. نام او، حسن روحانی دبیر شورای عالی امنیت ملی ایران بود.

در آن زمان، من تصور می کردم روحانی مورد توجه رهبر معظم ایران قرار دارد . با وجود این، من به تازگی از صحبت های حسین باستانی تحلیلگر بی بی سی فارسی متوجه شدم درخواست روحانی از ( آیت الله ) خامنه ای در مورد تایید توافق سال 2003 بی جواب گذاشته شده است. روحانی تنها بود. ( آیت الله ) خامنه ای گوشه گیر در صورت شکست توافق، تقصیری را نمی پذیرفت و همینطور نیز شد.

گروه های کاری بین سال 2004 تا 2005 نتوانستند بر موضوع اصلی اختلاف غلبه کنند.

از نظر اروپایی ها، تنها تضمین عینی قابل قبول این بود که ایران هیچ تاسیسات تولید مواد شکافت پذیر را راه اندازی نکند یعنی ایران هیچ غنی سازی اورانیوم یا بازفرآوری پلوتونیوم نداشته باشد.

ایران مایل به چشم پوشی از بازفرآوری بود، اما اصرار داشت نمی تواند از آنچه تاکید داشت بر اساس ان پی تی حق تهران در مورد چرخه کامل سوخت است دست بردارد. ایران هرگز غنی سازی را رها نمی کرد هر چند با تعلیق موقت آن تا زمانی که مذاکرات در جریان است موافق بود.

روحانی به سبب موافقت با تعلیق به شدت توسط تندروها مورد انتقاد قرار گرفت. به گفته منتقدان، او « مروارید را در ازای آب نبات » داده بود - هر چند موافقت اروپایی ها برای اینکه پرونده ایران را آنطور که واشنگتن اصرار داشت به شورای امنیت واگذار نکنند امتیاز مهمی نبود.

روحانی در پاسخ به منتقدان خود پاسخ می داد وی در واقع با تعلیق یک جنبه از برنامه غنی سازی که آماده نشده بود بر غرب غلبه کرده است در حالی که یک جنبه دیگر - کار بر روی تاسیسات تبدیل اورانیوم در اصفهان - که در آن زمان در تلاش های هسته ای ایران در اولویت بود ادامه داشت.

دفاع روحانی از تاکتیک های خود در سال 2004 موجب شد بسیاری از منتقدان غربی زمانی که او به عنوان رئیس جمهور متبسم و میانه رو در سال 2013 ظاهر شد از وی انتقاد کنند.

هنگامی که محمود احمدی نژاد سال 2005 به قدرت رسید، روحانی برکنار و بحران هسته ای ایران به طور پیوسته بدتر شد.

مشخص شد دستیابی به توافق با علی لاریجانی مذاکره کننده جدید هسته ای حتی سخت تر است و توانایی لاریجانی برای گرفتن جواب مثبت از رهبر معظم ایران حتی کمتر بود.

اوضاع زمانی بدتر شد که سعید جلیلی جایگزین لاریجانی شد. مذاکره کنندگان غربی که از موعظه های بی پایان جلیلی حوصله اشان به شدت سر رفته بود، آرزوی بازگشت روحانی زیرک را داشتند.

روحانی دوباره برگشته است و باید خدا را شکر کرد. در حال حاضر، وضعیت به مراتب پیشرفته تر شده است. ایران دسامبر سال 2004، صد و شصت و چهار سانتریفیوژ عملیاتی داشت و هیچ ذخایر اورانیوم غنی شده ای نداشت.

کار بر روی یک مدل سانتریفیوژ نسل دوم پایان یافته بود و کار ساخت و ساز هنوز در یک راکتور آب سنگین برنامه ریزی شده در اراک آغاز نشده بود.

امروز نزدیک به 20000 سانتریفیوژ نصب شده است و ایران دارای ذخایر اورانیوم با غنی شدگی کم است که اگر بیشتر غنی شود برای ساخت تا شش بمب هسته ای کافی خواهد بود.

یک هزار نفر سانتریفیوژ نصب شده از نوع نسل دوم و بیشتر کار ساخت راکتور اراک رو به اتمام است.

از جنبه مثبت نیز پیشرفت در تمام این جنبه ها محدود شده است.

روحانی مانند سال 2003، ده سال بعد با نوعی تعلیق موافقت کرد. توافق موقت سال گذشته که به تازگی تمدید شد، شبیه به یک آتش بس است که در آن ایران با متوقف کردن یک جنبه از برنامه غنی سازی موافقت کرد - تولید اورانیوم تقریبا با غنی شدگی بالا - و کاهش تعداد سانتریفیوژها در ازای تصویب نشدن تحریم های جدید.

با این حال، توافق موقت سال گذشته نیز مانند توافق سال 2003 راه گریزی داشت. این توافق اجازه تحقیق و توسعه در مورد سانتریفیوژهای پیشرفته تر را می داد. این راه گریز ماه گذشته تا حددی مسدود شد.

برخی از ناظران آرزو می کنند غرب به پیشنهاد ایران در ده سال قبل برای داشتن یک کارخانه غنی سازی آزمایشی با 3000 ماشین سانتریفیوژ موافقت کرده بود.

با این حال، باید به یاد داشته باشد که این پیشنهاد که در بهار سال 2005 مطرح شد به به دنبال رشد مقیاس صنعتی به تعداد 50000 سانتریفیوژ برای تولید سوخت برای راکتور بوشهر بود که آن زمان هنوز در دست ساخت بود.

برنامه هسته ای ایران در طول سالها تغییر چندانی نکرده است.

ایران سال 2004 برنامه داشت در دو سایت، هشت رآکتور داشته باشد.

طی ماه گذشته، روسیه تفاهم نامه ای برای ایجاد 8 راکتور در دو محل امضا کرد. در واقع، با در نظر گرفتن رآکتوری که اکنون در بوشهر در حال بهره برداری است، مجموع تعداد رآکتورها به نه عدد می رسد.

بر اساس آخرین توافق، روسیه سوخت اورانیوم غنی شده را در طول عمر راکتور فراهم می کند.

موافقت ایران با این بند تا حدودی عجیب به نظر می رسد با توجه به اینکه مقامات ایرانی اصرار دارند آنها نمی توانند به روسیه در مورد تامین سوخت حتی اولین رآکتور اعتماد کنند.

این عدم اعتماد، مایل نبودن برای وابستگی به تامین کنندگان خارجی ظاهرا دلیلی است که ایران بر تولید سوخت بوشهر 1 اصرار دارد.

تازه ترین پروتکل هسته ای روسیه و ایران شامل بندی مبهم در مورد نقش ایران در تولید سوخت است.روسها می گویند این اقدامی آبرومندانه است.

ایرانیان می گویند این موضوع ادعای آنها را در مورد نیاز به غنی سازی توجیه می کند.

یکی از دلایل اینکه گروه پنج بعلاوه یک و ایران نتوانستند تا مهلت ماه گذشته به توافق جامع برسند و در عوض توافق مواقت را به مدت هفت ماه دیگر تمدید کردند این است که ایران مایل به دست برداشتن از خواست خود برای داشتن یک برنامه غنی سازی بزرگتر نیست.

اگر تصمیم گیری به عهده روحانی و ظریف بود آنها مایل به پذیرفتن محدودیت ها در این برنامه برای متقاعد کردن طرف دیگر بودند که همه مسیرها برای ساخت سلاح هسته ای به اندازه کافی مسدود شده است.

اما مقام معظم رهبری کار مذاکره کنندگان خود را تقریبا غیر ممکن کرد زمانی که اوایل ماه ژوئیه تاکید کرد ایران در آینده در میان مدت به برنامه غنی سازی در مقیاس صنعتی نیاز دارد.

رئیس سازمان انرژی اتمی ایران روز بعد توضیح داد که این به معنای قادر بودن به سوخت گیری مجدد بوشهر1 زمانی است که قرارداد کنونی روسیه سال 2021 منقضی شود.

اما روسیه در راستای موافقت خود با تامین سوخت راکتور بوشهر در مدت طول عمر آن، قصد دارد این قرار داد را تجدید کند.

با توجه به قرار دارد تامین سوخت از جانب روسیه، ایران نیاز عملی به برنامه غنی سازی در این اندازه نداردپس چرا ایران اصرار می کند؟

در اینجا مباهات به دستاوردهای فناوری ایران مطرح است.

اگر اینطور است، ایران هزینه های زیادی - بیش از 100 میلیارد دلار در تحریم ها - برای این مزیت نامشهود می پردازد.

من اینطور نتیجه گیری می کنم که دلیل اصلی دیگری است که با هدف دیگر غنی سازی اورانیوم ارتباط دارد - این گزینه است که زمینه را برای سلاح های هسته ای را فراهم می کند.

ایران بیش از یک دهه به دنبال یک استراتژی مصون سازی هسته ای بوده است.

سوال در هفت ماه آینده این است که آیا ایران مایل به متوقف کردن این استراتژی مصون سازی و برای چه مدت خواهد بود.من باور دارم که روحانی هنوز هم می خواهد به توافق دست یابد.

من معتقدم رهبر معظم ایران آماده نیست به شرایطی که خواسته می شود پاسخ مثبت بدهد.

شاید بهترین چیزی که می توانیم آرزو کنیم این است که وقتی روحانی بار دیگر با جزئیات یک توافق پیشنهادی به ( آیت الله ) خامنه ای تلفن می زند، (آیت الله) خامنه ای دوباره به این تلفن پاسخ ندهد.

همزمان، همسایگان ایران باید احساس اطمینان کنند همانطور که فیلیپ هاموند وزیر امور خارجه انگلیس روز گذشته گفت شش قدرت در مذاکرات به اصول خود متعهد خواهند بود.

آنها تمایل نداشته اند توافقی کنند که در آن با چیزی پایین تر از هدفشان موافقت شود. آن هدف، بستن همه راههای بالقوه برای دستیابی به سلاح هسته ای با این اطمینان کافی است که هر تلاشی به موقع کشف و جلوی آن گرفته می شود.

بنابراین اگر توافقی حاصل شود و من امیدوارم نتیجه همین باشد، کشورهای عرب حاشیه خلیج فارس و دیگران که در مورد قابلیت ها و اهداف ایران نگرانند باید اطمینان داشته باشند توافقی خوب است توافقی که امنیت آنها را تقویت و به امنیت منطقه ای کمک می کند.



حامد شهبازی

حامد شهبازی

در خصوص بهره‌گیری دستگاه‌های اطلاعاتی وامنیتی غربی از افراد دارای سابقه روان پریشی و اختلالات روانی می توان به گزارش دیده بان حقوق بشر در ماه اوت 2014 اشاره کرد که سازمانهای مبارزه با تروریسم در آمریکا از مسلمانان دارای اختلالات روانی برای دست زدن به اقدامات تروریستی بهره گرفته اند.

حادثه گروگانگیری در سیدنی استرالیا بسرعت در صدر اخبار رسانه های جهان قرار گرفت که طی آن فردی به نام هارون مونس کارکنان و مشتریان کافه‌ای را در سیدنی به گروگان گرفت. این گروگانگیری پس از 16 ساعت با عملیات نیروهای دولتی خاتمه یافت و طی این عملیات شخص گروگانگیر و دو غیرنظامی کشته و یک مامور پلیس زخمی شدند.

این رویداد در حالی به سرعت در صدر اخبار رسانه‌های جهان قرار گرفت که تمامی اخبار بر دو نکته تاکید وافر داشتند: نخست اینکه این فرد ایرانی تبار بوده و دوم، این فرد دارای اختلالات روانی، سابقه مشارکت در قتل همسر سابق، چند مورد تعرضات جنسی و جرایمی دیگر بوده است.

گرچه ایرانی تبار بودن این فرد در ساعات نخستین رویداد دستاویز مناسبی را برای دستگاه‌های تبلیغاتی و رسانه‌ای غرب به منظور حاشیه‌سازی علیه جمهوری اسلامی ایران فراهم کرد اما واکنش سریع مقامات و رسانه‌های ایرانی به منظور افشای این واقعیت که فرد مذکور در داخل ایران نیز پرونده قضایی داشته و تحت تعقیب بوده و اطلاعات مورد نیاز در اختیار مسئولان استرالیایی قرار گرفته، سناریوی به میان کشیدن جمهوری اسلامی ایران و مرتبط کردن آن با مسائل تروریستی –که همواره در دستور کار رسانه‌ها و دولتهای غربی قرار دارد- خنثی کرد.

جالب آنکه هارون مونس برای دستگاه قضایی استرالیا فردی شناخته شده بوده و حتی تونی ابوت نخست وزیر این کشور خطاب به خبرنگاران درباره بی ثباتی روانی و سابقه خشونت وی سخن گفته بود. مونس نیز به «گرگ تنها» مشهور است؛ اصطلاحی که در غرب به افرادی اطلاق می شود که به تنهایی و بدون طراحی سناریویی دقیق دست به اقدامات تروریستی و جنایتکارانه می زنند.

اما نکته‌ای که باید در حادثه سیدنی به آن توجه کرد سابقه مونس به داشتن اختلالات روانی است و جالب آنکه در اکثر حوادث مشابه که طی آن فردی مسلح اقدام به گروگانگیری کرده، بررسی سوابق نشان داده که فرد مظنون سابقه اختلالات روانی داشته است و این موضوع که سازمانهای اطلاعاتی غربی از افراد دارای اختلالات روانی یا کسانی که به دلیل ناتوانی‌های مالی و شکست‌های خانوادگی و مواردی از این دست، به عنوان آلت دستی برای پیشبرد اهداف و دست زدن به عملیاتهای تروریستی و عملیاتهای روانی بهره می گیرند اکنون کاملا مسجل شده است.

در مهرماه سال 1390 رسانه‌های آمریکایی از دستگیری فردی ایرانی تبار به نام «منصور ارباب سیر»-یک فروشنده خودروهای دست دوم- خبر دادند که بنا بر ادعاها، تلاش داشت با به کار گیری یک گروه قاچاق مواد مخدر مکزیکی بمبی را در رستورانی در واشنگتن قرار دهد و زمانی که «عادل الجبیر» سفیر عربستان در واشنگتن در آن رستوران حضور یافت، منفجرش کند.

بررسی‌ها نشان داد که وی نیز دارای اختلالات روانی بوده و دوستان ایرانی و آمریکایی منصور ارباب سیر همگی بر یک نکته مشترک تاکید داشتند؛ حواس پرتی و بی نظمی منصور ارباب سیر. مشکلی که به گفته بعضی از آنها باعث جدایی همسر اولش از او شد. جالب آنکه رسانه‌های آمریکایی با دست زدن به جنگ روانی گسترده و به میان کشیدن جمهوری اسلامی ایران در استفاده از ارباب سیر تلاش داشتند با طراحی سناریوی جدیدی ایران را تحت فشار قرار دهند اما بدون یافتن سند و مدرکی مبنی بر دست داشتن ارباب سیر در توطئه‌ ترور سفیر عربستان که اجرای آن نه تنها توسط فرد روان پریشی چون ارباب سیر بلکه توسط یک گروه از زبده‌ترین نیروهای امنیتی نیز به سادگی قابل انجام نبود، بتدریج از سروصدای بلند شده درباره این پرونده کاسته شد؛ پرونده‌ای که قرار بود عربستان سعودی حتی آن را در شورای امنیت سازمان ملل مطرح کند. بعدها خبری در رسانه‌ها منتشر شد مبنی بر اینکه ارباب سیر به 25 سال زندان محکوم شده است. با توجه به سابقه آمریکا در استفاده از کوچکترین حربه‌ای علیه جمهوری اسلامی ایران، اگر پرونده ارباب سیر از خروجی‌های لازم برای دولت آمریکا برخوردار بود، بعید بود که بسرعت روند آن طی شده و بایگانی شود.

در خصوص بهره‌گیری دستگاه‌های اطلاعاتی وامنیتی غربی از افراد دارای سابقه روان پریشی و اختلالات روانی می توان به گزارش دیده بان حقوق بشر در ماه اوت 2014 اشاره کرد که سازمانهای مبارزه با تروریسم در آمریکا از مسلمانان دارای اختلالات روانی برای دست زدن به اقدامات تروریستی بهره گرفته اند. بر این اساس یک مامور اف بی آی با ریختن طرح دوستی با مردی به نام «رضوان فردوس» از طریق نفوذ به مسجد محل حضور وی به دنبال سوءاستفاده از وی بود و با وجود آنکه اف بی آی طی تحقیقات به این نتیجه رسید که فردوس دارای بی ثباتی روانی است، مامور این سازمان تلاش کرد اعتماد وی را جلب کرده و با افزایش رابطه دوستی میان این دو، مامور اف بی آی، فردوس را به طرحریزی نقشه‌ای به منظور منفجر کردن پنتاگون و کاخ کنگره آمریکا، متقاعد کرد. ماموران مواد منفجره تقلبی در اختیار فردوس قرار دادند اما فردوس با نزدیک شدن به زمان انجام عملیات دچار فشار عصبی شدید شده و کنترل خود را از دست داد و این توطئه ناکام ماند اما اف بی آی که به هدف خود رسیده بود چندی بعد فردوس را به اتهام در اختیار داشتن موادی که در اقدامات تروریستی مورد استفاده قرار می گیرند، وی را محکوم کرده و فردوس در حال حاضر مجبور به سپری کردن 17 سال زندان محکومیت خود است.

نمونه‌ای دیگر از سوء استفاده دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی غربی از افراد دارای اختلالات روانی پرونده فردی به نام «شواهر متین سراج» است که از سوی اف بی آی فردی دارای ناتوانی ذهنی شدید توصیف شده که بیشتر وقت خود را صرف بازی‌های ویدیویی در خانه مادری خود می کرده است. یک مامور مخفی اف بی آی با ادعای اینکه دارای بیماری‌ای است که مشابه بیماری پدر فوت شده سراج است تلاش کرد با تحریک احساسات، وی را به دام افکند و بتدریج این مامور موفق شد ایده یک حمله تروریستی –بمبگذاری در ایستگاه قطار زیر زمینی- را به وی تحمیل کند. حتی گزارشهای اف بی آی نیز در این باره اشاره به این واقعیت دارند که سراج به هیچ وجه با مشارکت در این توطئه موافق نبوده است.

بهره‌گیری دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی غربی از افرادی دارای سابقه اختلالات روانی از جمله شیوه‌هایی است که برای توجیه اقدامات به اصطلاح ضد تروریستی، تبلیغات سیاه علیه کشورها، لشکرکشی‌ها، ایجاد محدودیتها برای اقلیتهای مذهبی به ویژه مسلمانان، تخریب وجهه مسلمان و دیگر اقلیتها مورد استفاده طولانی بوده است.

در قبال پرونده هارون مونس ذکر این نکته ضروری است که وی پیش از این به دلیل سابقه‌ رفتارها و جرایمش برای دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی استرالیا شناخته شده بوده و جالب آنکه در موارد مشابه در کانادا و آمریکا نیز مظنونان به دست داشتن در اقداماتی که از سوی مقامات تروریستی تلقی شده، برای دستگاه‌های ذی‌ربط  به عنوانت «عوامل دردسر ساز» شناخته شده و البته دارای سابقه اختلالات روانی بوده‌اند اما چرا از آنها جلوگیری نشد؟

در دو حمله به اصطلاح تروریستی در کانادا که طی آن «مارتین احمد رولیو» و «مایکا زهاف بیبیو» به عنوان عاملان جنایت دست داشتند، پاسپورتهایشان از سوی مقامات کانادایی به احتمال اینکه ممکن است برای پیوستن به داعش، سفر کنند ضبط شده بود.

حال چرا افرادی که از سوی دستگاه‌های امنیتی و اطلاعاتی «خطر» محسوب می شوند و زیر ذره‌بین هستند، در انجام عملیاتهای خود موفق می شوند تردید برانگیز است. کشورهای غربی و آمریکا که با سیستمهای پلیسی و تجهیزات پیشرفته که در فیلمهای سینمایی به ویژه در هالیوود از پس هر دشمنی بی می آیند چگونه در جلوگیری از فردی شناخته شده و دارای پرونده از دست زدن به گروگانگیری یا جنایات مشابه، عاجز هستند؟ کشورهای غربی از هر ابزار و وسیله‌ای برای پیشبرد اهداف خود بهره می گیرند؛ از افراد روان پریش گرفته تا کودک خردسال.

شاید هارون مونس، ارباب سیر دیگری باشد که باید نقش خود را در سناریوی طراحی شده از سوی دستگاه‌های امنیتی بازی کند و پس از آنکه به مهره‌ای سوخته تبدیل شد پرونده‌اش به مانند بسیاری دیگر بایگانی شود. یک هارون مونس بی جان نه تنها دیگر خطری محسوب نمی شود بلکه تا مدتها خوراک خبری خوبی برای انحراف افکار عموم از مسایل به مراتب مهم‌تر در دنیا باشد؛ جنایات و شکنجه‌های سازمان سیا که پرونده‌ سیاهش حتی مردم خود آمریکا را دچار بهت کرده است، کشتار مردم بی گناه سوریه و عراق توسط عمال و دست نشانده‌های غرب. بازی با کارت هارون مونس فعلا در دستور کار است.



تا سخنان آقایان هاشمی و روحانی را نشنویم نمی توانیم همه را قبول کنیم. به هر حال غربی ها هم دنبال روایتی هستند که به نفع آنها باشد.

پایگاه خبری تحلیلی «پارس»- محمد برقی(دانشجوی ایرانی مقیم آمریکا)- ماجرای مک فارلین از مواردی است که بعد از سی سال هنوز جزئیات مبهم دارد. اما جالب است که در غرب بیشتر اطلاعات در مورد آن منتشر شده است که دلیل آن لو رفتن قضیه و تحقیق کنگره آمریکا در مورد آن بود. در این پست به صورت فشرده خواهم گفت طبق ادعای غربی ها چه اتفاقی در قضیه مک فارلین افتاد که به نظر خودم اطلاعات هم قابل اعتماد است. برایم عجیب است که وقتی تا این حد اطلاعات در مورد قضیه وجود دارد، برخی به راحتی اسیر توهمات آقای سید محمد خامنه ای می شوند.

الف. یک تصور اشتباه:
ما غالبا این طور فکر می کنیم که در جنگ ایران و عراق، آمریکا دنبال پیروزی صدام بود. اما واقعیت این است که صدام یک فرد ضد اسرائیلی و غرب بود و تنها انقلاب ایران باعث شد که آمریکا او شریک استراتژیکی ببیند که توسط او بتواند به انقلاب ایران ضربه بزند. با طولانی شدن جنگ، هدف آمریکا و به خصوص لابی اسرائیل این بود که جنگ ایران و عراق موجب تضعیف دو کشور شود. هر چه جنگ بیشتر طول می کشید، بیشتر این اتفاق رخ می داد چون دو کشور تاسیسات و نیروی انسانی یکدیگر را نابود می کردند. از سوی دیگر وقتی جنگ به نفت کش ها و خلیج فارس رسید که آن زمان بیش از 50% درصد نفت جهان از تنگه هرمز می گذشت، امنیت انرژی غرب به خطر افتاد. در نهایت آمریکا خودش وارد جنگ شد تا قطعنامه توسط ایران قبول شود. یعنی از بازه ای به بعد هدف آمریکا این بود که جنگ ایران و عراق بدون پیروزی نظامی یک طرف به پایان برسد.

ب. پیش زمینه:
بعد از تسخیر سفارت آمریکا، کنگره آمریکا علیه ایران تحریم تسلیحاتی وضع کرد که تا امروز ادامه دارد. آن زمان در یک موضوع کاملا مستقل، شورشیانی در نیکاراگوئه به نام کنترا وجود داشتند که علیه دولت چپ گرای وقت نیکاراگوئه می جنگیدند. این گروه از سوی کنگره آمریکا گروه تروریستی اعلام شده بود و طبق قوانین آمریکا کمک به گروه های تروریستی ممنوع بود. از سوی دیگر چند فرد آمریکایی در لبنان توسط گروه های شیعه گروگان گرفته شده بودند و دوباره طبق قوانین آمریکا مذاکره با گروه های تروریستی و باج دادن از سوی دولت برای آزادی گروگان ممنوع است که همین امروز هم ادامه دارد و یکی از دلائل کشته شدن آمریکایی ها توسط داعش همین است.

ج. آن چه رخ داد:
در سال های 1985 تا 1986 در یک بازه حدودا 18 ماهه قضیه مک فارلین که در غرب به ایران کنترا معروف است اتفاق افتاد. ریگان در خاطرات خود می گوید که آن زمان در بیمارستان بستری بود و مک فارلین به ملاقات او آمد و گفت که رابط مطمئنی خبر آورده است که بخش قدرتمندی از نظام ایران برای مذاکره با آمریکا ابراز تمایل کرده است و این افراد جدی هم هستند چون قبلا کمک کرده اند گروگان های آمریکایی در لبنان آزاد شوند. ریگان می گوید که آن زمان شوروی شروع به تسلیح ارتش عراق کرده بود و آمریکا نمی خواست ایران به حوزه نفوذ شوروی تبدیل نشود و از سویی امنیت جریان نفت در خطر بود و آمریکا می خواست جنگ ایران و عراق تمام شود. لذا او فکر می کرد که بهترین کار این است که با ایران ارتباط برقرار شود. آمریکا از سویی می خواست گروگان های خود در لبنان را آزاد کند و از سویی می خواست ایران در جنگ بیش از حد تضعیف نشود. برای این کار ریگان وارد معامله ای با ایران شد. طی مذاکره به ایرانی ها گفتند که از نفوذ خود برای آزادی گروگان ها استفاده کنند، و از طرف دیگر قول دادند به ایران موشک های تاو بدهند. این وسط دلال قضیه هم فردی به نام قربانی فر بود که یک شرکت باربری بین المللی داشت. آنچه رخ داد این بود که در این 18 ماه ایران کمک کرد که طی مراحلی آن گروگان ها آزاد شوند و در مقابل طی 8 مرحله حدود 2500 موشک هاوک و تاو به ایران داده شد. این سلاح ها آن زمان خیلی مورد نیاز بود و ظاهرا به درد ایران هم خورد.
دولت آمریکا سعی کرد قوانین داخلی خود را که در «ب» اشاره شد، بدون اطلاع گنگره دور بزند تا مثلا قانون خود را نشکسته باشد. برای مذاکره با گروگان گیرها دولت ایران را واسطه کردند که خود با چریک های لبنانی مذاکره نکرده باشند. برای حل مشکل تحریم نظامی ایران با اسرائیل مذاکره کردند و اسرائیل قبول کرد که این موشک ها را از انبار خود به ایران بدهد و آمریکا به جای آن چه اسرائیل داده است، دوباره به اسرائیل همان سلاح ها را بفروشد و اسرائیل به آمریکا پول بدهد. تبعا وظیفه قربانی فر هم این بوده است که پول را از جمهوری اسلامی بگیرد و پورسانتی برای خودش بردارد و به اسرائیل تحویل دهد. یعنی اسرائیل این وسط انداخته شد تا قوانین ضد فروش سلاح به ایران شکسته نشود. البته احتمال بسیار بالا ایران آن زمان در جریان نبود که سلاح ها از اسرائیل می آید. شرکت باربری قربانی فر سلاح ها را از بندر ایلات اسرائیل به ایران می آورد و هیچ لزومی نداشت که ایرانی ها جستجو کنند که این سلاح ها از کجا به ایران آمده است یا قربانی فر که خودش ذینفع بود به ایران اطلاعاتی بدهد که معامله را بهم زند.

 از سوی دیگر در یک موضوع کاملا جدا، درآمد حاصل از این فروش سلاح ها به اسرائیل به شورشیان کنترا پرداخت شد. چون این درآمد تحت نظر شورای امنیت ملی آمریکا حاصل شده بود، به علت امنیتی طبق قوانین آمریکا از بازرسی کنگره مصون بود (یعنی دولت وظیفه ندارد به کنگره گزارش بدهد و کنگره هم نمی تواند دولت را ملزم کند که بگوید پول ها کجا خرج شده است چون ممکن است امنیت ملی آمریکا در اثر شفاف شدن به خطر بیفتد. چیزی شبیه وضعیتی که در ایران در مورد نهادهای تحت نظارت رهبری داریم که مجلس بدون موافقت رهبری نمی تواند وارد بازرسی شود). تمام این اتفاقات هم تحت نظارت رابرت مک فارلین اتفاق افتاد که مشاور امنیت ملی ریگان بود. در ایران هم این اتفاق ها با هدایت آقای هاشمی رفسنجانی انجام گرفت و حتی دولت از آن خبردار نشد. قربانی فر هم نقش مهمی در رد و بدل اطلاعات داشت چون آن زمان ایران و آمریکا ارتباطی نداشتند و لذا جزئیات معامله ایران و آمریکا را می دانست.

د. آن چه به صورت جانبی اتفاق افتاد
زمینه ارتباط ایران و آمریکا در قضیه مک فارلین موارد قسمت «ج» بود اما یک اتفاق دیگر هم افتاد که مورد مبهمی است که در ابتدا ذکر شد و آن آمدن مک فارلین با پاسپورت ایرلندی به ایران جهت مذاکراتی بود که باز دولت و مجلس از آن اطلاع نداشت. آن زمان هم می دانید که مذاکره دیپلماتیک ایران و آمریکا در آن سطح برای هر دو طرف که در ظاهر شاخ و شانه می کشیدند بسیار تبعات بدی داشت. این بخش داستان است که علتش و نحوه آن مبهم است. مک فارلین با یک هواپیمای باری به ایران آمد که حاوی اسلحه های یکی از مراحل هشت گانه فوق بود. دقیق معلوم نیست که مک فارلین چطور شد به ایران آمد؟ آیا قبلا هماهنگی صورت گرفته بود؟ اگر این طور بود، چرا او با پاسپورت ایرلندی به ایران آمد؟ همراه او یک فرد اسرائیلی هم آمده بود، آیا واقعا ایران اجازه داده بود که یک اسرائیلی ایران بیاید؟ طی اقامت 5 روزه آنها در تهران، چندین دور مذاکرات انجام شد و به صورت قطع آقای حسن روحانی از افرادی بود که شخصا در دورهایی حضور داشت. در این مذاکرات چه چیزهایی گفته شد؟ چه نتیجه ای گرفته شد؟ قرار بود در آینده چه کار کنند؟ اینها مطالبی است که در غرب درز نکرده است و معلوم نیست هدف آن مذاکرات چه بود.

و.ماجرا در ایران لو می رود
ظاهرا جناح ایرانی درگیر در پرونده بخشی از طلب مالی قربانی فر مذکور را نمی پردازد. قربانی فر هم با شناخت از شخصیت آقای منتظری حدود یک ماه بعد از سفر مک فارلین شرح ماجرا را طی دو نامه به گوش آقای منتظری می رساند. ایشان هم که طبق معمول محل درز اسرار کشور به افراد بیت خود بود و قضیه به گوش مهدی هاشمی می رسد و او هم از طریق روزنامه الشراع لبنان مذاکرات را علنی می کند. باز این که انگیزه سید مهدی هاشمی چه بود، دقیق مشخص نیست. به شخصه فکر می کنم جریان آنها که جز انقلابیون تند بودند از نفس مذاکرات خشمگین شده بودند و می خواستند مذاکرات به شکست برسد و برای همین آن را علنی کردند. خود آقای منتظری هم می گوید که از این ناراحت شده بود که سلاح ها از اسرائیل آمده بود. بعد از لو رفتن ماجرا مذاکرات دیگر ادامه پیدا نمی کند. آقای هاشمی همان وقت ها اعلام می کند که این مذاکرات با اطلاع شخص رهبر نظام انجام شده است و مک فارلین بدون اطلاع ایران به تهران سفر کرد. رهبری انقلاب هم ادعاهای آقای هاشمی را تایید می کند. اما از محتوی مذاکرات چیزی بیان نکرد و مواردی که در ج اشاره شد بعدها از غرب درز کرد. مک فارلین هم با فاصله کمی استعفا می دهد اما دولت آمریکا تا حد ممکن از ورود به جزئیات خودداری می کند.

ز. ماجرا در آمریکا لو می رود
به صورت کاملا تصادفی یک هواپیمای حامل یکی از اعضای سیا در نیکاراگوئه سقوط می کند و آن فرد زنده می ماند و دست دولت می افتد و تحت بازجویی اعتراف می کند که آمریکا به شورشیان کونترا کمک می کند. همین قضیه که خلاف قانون آمریکا بوده است، باعث می شود که کنگره وارد عمل شود و کمیسیونی تشکیل شود. چون این پول ها حاصل رابطه فوق با ایران هم بود، ابعاد رابطه با ایران هم مشخص می شود و اطلاعات فوق درز می کند. در نهایت هم در گزارش کمیسون تاور نتیجه گرفته می شود که رابطه با ایران و آزاد کردن گروگان ها، خلاف قانون نبوده است اما کمک به کنترا مجرمانه است و مک فارلین که استعفا داده بوده است، محکوم می شود که البته بعدها توسط جرج بوش عفو می شود. فشار بر روی مک فارلین در حدی بوده است که او خودکشی می کند که البته نجات پیدا می کند و هنوز زنده است. تا امروز هم مسئولین جمهوری اسلامی قضیه را شفاف نکرده اند که ببینیم موضع آنان چیست.

ح. ادعاهای آقای سید محمد خامنه ای
قطعا قضیه مک فارلین ابهامات زیاد دارد. اما ادعاهایی از این دست که هاشمی دنبال رهبری خود با مذاکره بوده است، این که سید مهدی هاشمی به خاطر علنی کردن اعدام شد، این که رهبری انقلاب در جریان نبوده است،... مدرک می خواهد و اصلا شواهد خلاف ادعاهای فوق است. اما شاید همین بهانه خوبی برای مطالبه از جمهوری اسلامی باشد. ما مردم ایران می خواهیم بدانیم چه مذاکراتی انجام شد؟ آقای حسن روحانی توضیح دهند محتوای مذاکرات چه بود؟ اگر لو نمی رفت و ادامه پیدا می کرد، هدف نهایی چه بود؟ آیا قرار بود با آمریکا به توافقی برای پایان دادن به جنگ برسند؟ رهبری انقلاب تا چه حدی در جریان جزئیات بودند؟ به نکته مهمی هم دقت کنید که اطلاعات فوق از غرب درز رفته است و اگر چه شواهدی بر صحت آنها وجود دارد ولی تا سخنان آقایان هاشمی و روحانی را نشنویم نمی توانیم همه را قبول کنیم. به هر حال غربی ها هم دنبال روایتی هستند که به نفع آنها باشد.

علت نوشتن این مطلب هم این است که مشخص باشد بدون دلیل و از روی جهالت به آقای سید محمد خامنه ای اعتراض نکردم. البته مسلما این اطلاعات ناقص است و در گوشه و کنار می شود بیشتر اطلاعات پیدا کرد اما مهم این است که این قدر اطلاعات وجود دارد که اسیر یک سری ادعاهای بی دلیل نشویم. آن هم از فردی که خودش به علت همین ادعاها زخمی این ماجرا است و طبیعی است دنبال تبرئه خود باشد و تازه هنوز هم نفهمیده است که مک فارلین نفر دوم آمریکا نبود!

منابع برای مطالعه:
http://goo.gl/Hb0DwB
http://goo.gl/1hFUfz
http://goo.gl/1JVHz8
http://goo.gl/hgc60Z
http://goo.gl/Tp7J4U
کلا انگلیسی سرچ کنید خیلی منابع وجود دارد. این منابع فارسی هم مفید هستند:
http://goo.gl/ejHkkc
http://goo.gl/ZB0mmb
http://goo.gl/10LKg7
http://goo.gl/gYd3VV



گزارش اخیر کنگره آمریکا درباره موارد زیاد و وحشتناک شکنجه در سازمان سیا نکاتی از روش‌های این سازمان در مقابله با شبکه‌ القاعده و طالبان را آشکار می کند.

به گزارش پارس به نقل از مهر، در گزارش سیا که در پایگاه اینترنتی "ویکی‌لیکس" منتشر و در اختیار رسانه‌های آلمانی مانند "اشپیگل" و "زود دویچه تسایتونگ" گذاشته شده، جنبه‌های مثبت و منفی کشتن هدفمند رهبران شبکه‌ تروریستی طالبان بررسی شده است. این گزارش هنگامی تهیه شده که لئون پانتا هنوز در مقام رئیس سیا انجام وظیفه می‌کرد و باراک اوباما، رییس‌جمهور آمریکا، درصدد تسریع روند خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان بود.

در این گزارش ۱۸ صفحه‌ای که در سال ۲۰۰۹ تنظیم شده، آمده است که عملیات نظامی و استفاده از هواپیماهای بدون سرنشین برای حمله‌های هدفمند به مواضع طالبان و کشتن رهبران آن، نتایج مطلوبی به بار نیاورده است. به‌نظر نویسندگان این گزارش، دلیل این امر آن است که این شبکه به راحتی قادر است وظایف رهبران کشته‌شده را به اعضای "کارآمد" دیگری واگذار کند.

گزارشگران سیا از آن‌ گذشته معتقدند که کشتن هدفمند رهبران شبکه، خارج از کابل و بدون حمایت دولت افغانستان، به دشواری امکان دارد. در گزارش تاکید شده که پشتیبانی دولت پاکستان از این شبکه‌ تروریستی، مبارزه علیه آن را بیش از پیش "پیچیده‌تر" کرده است.

به نظر نویسندگان گزارش، عملیات نظامی و بکارگیری هواپیماهای تجسسی، در عین حال سبب شد که بن‌لادن به "مخفیگاهی دور افتاده"، نقل مکان کند و به این ترتیب نتواند با فرماندهان و اعضای تشکیلات خود رابطه‌ گسترده‌ و مستقیمی داشته باشد.

استفاده از هواپیماهای تجسسی

به گزارش دویچه وله، به‌کارگیری هواپیماهای بدون سرنشین آمریکایی که تاکنون به کشته‌شدن ده‌ها رهبر و صدها جنگجوی القاعده و طالبان در پاکستان، یمن و افغانستان منجر شده، همواره بحث‌برانگیز بوده است. برخی از کارشناسان استفاده از این پهپادها را، از آن جا که باعث مرگ غیرنظامیان در این مناطق نیز شده، مورد انتقاد قرار می‌دهند. آمریکا، ولی بی‌اعتنا به اعتراض‌هایی که در این زمینه وجود دارد، به حملات هوایی خود علیه نیروهای تروریستی ادامه می‌دهد. باراک اوباما با پشتیبانی از اجرای این عملیات، همواره آن‌ها را "هدفمند و موثر" توصیف کرده است. این حملات نه از سوی ارتش، بلکه از سوی سازمان سیا صورت می‌گیرد.

گزارشی بر پایه‌ تجربه‌‌های جهانی

به نوشته‌ "اشپیگل آنلاین"، گزارش "موثرترین شیوه‌های مبارزه با شورشیان"، نه بر پایه‌ تجربیات مستقیم سازمان سیا، بلکه براساس ارزیابی‌های نمونه‌وار از رویدادهایی تنظیم شده که در ۱۰ سال گذشته در کشورهای افغانستان، الجزیره، کلمبیا، عراق، اسرائیل، پرو، ایرلند شمالی، سریلانکا، چچن، لیبی، پاکستان و تایلند رخ داده‌اند. گفته می‌شود که ماموران با تجربه‌ سیا در تهیه‌ این گزارش با ماموران محلی همکاری داشته‌اند.

این سازمان به‌خاطر اعمال شکنجه‌های "خارج از تصور" مورد انتقاد "کمیته‌ اطلاعاتی سنای آمریکا" قرار گرفته است. این کمیته، ۵ سال پیش مامور بررسی چگونگی به‌کارگیری شکنجه در سازمان سیا شده است. دایان فاینستاین، سناتور عضو حزب دموکرات و رییس این کمیته‌، ‌هنگام ارائه‌ گزارش به مجلس در ۹ سپتامبر ۲۰۱۴ تاکید کرد: این زندانیان به دست ماموران سیا شکنجه شدند.

شواهد و مدارک این ارزیابی در گزارش ۶ هزار و ۲۰۰ صفحه‌ای کمیته گنجانده شده است. در این گزارش آمده است که رفتار با زندانیان در یک دهه‌ گذشته در زندان‌های تحت نظارت آمریکا "بسیار فاجعه‌بارتر" از آنی است که از سوی دولت به اطلاع کنگره رسیده است.
 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد