ورق بزن مرا تا برایت بخوانم قصههای شکوهی از هر آنچه جهانیان داشتهاند و تو ناآگاهی، ورق بزن مرا تا برایت شرح دهم چگونه زیستن را و چگونه رفتن را.
ورق بزن مرا تا برایت بخوانم قصههای شکوهی از هر آنچه جهانیان داشتهاند و تو ناآگاهی... ورق بزن مرا تا برایت شرح دهم چگونه زیستن را و چگونه رفتن را... ورق بزن مرا تا برایت بازگو کنم حکایتهای ثانیههایی که بزرگان را در خود غرق کردند و خود ناتمام ماندند...
قفسهها پر شده از آدمها، آدمهایی که پر از حرفهای گفته و ناگفتهاند، آدمهایی که مملو از سخنهای تلخ و شیرین روزگارند، سخنها میگویند از لحظههای زندگی، از حکایتهای عشق و کوه و کوه کن، حکایتها از آن ناگفتههای فردی که «در جستجوی زمان از دست رفته» است و یا از آن «نام من سرخ» که دستهای به قلم درآمده را وادار به خیانت آیین و اعتقاد شرقی میکنند و خونهای سرخی که از آن قلمها جاری میشود تا «نام من سرخ» جهانی و ماندگار شود.
قفسهها حکایت میکنند از «هست یا نیست» زنی که 10 سال از زندگی او در آمد و شد روایتهای داستانهایش شکل میگیرد. و حکایت میکنند از افسانهها، از قصههای باستانی ایران زمینی که در جهان تبحر دارد و سرمشق خطهای سیاه جهانیان بر لوحهای سفید رواج دادهاند.
قفسهها جا به جا میشوند با دستهای کهنه کار پیرمردی که اندیشهاش جولانگاه قلم زنی افرادی است که آنها را دیگر به آثار کلاسیک بزرگ دنیا ملقب کردهاند، نوشتههایی که سالها پیش جان اشتاین بک در «جنگ و صلح» از تورم و فقر و بیکاری نوشت تا بفهماند ادبیاتی نیز هست که کارگر شود.
آن سوی نوشتههای تاریخ و معاصر، ورقهایی است که نوشتههایش چیزی است فراتر از تجربههای زندگی مرد 32 سالهای که این روزها دغدغهاش برگرداندن عشق روزهای اولیه زندگیاش است.
این روزها احساس میکنم همسرم روزمره شده، هر روز هر چیزی برایش تکراری است، خواستهها و انتظاراتش از من پس از 32 سال دیگر هیچ نیست. اینها را محمد صادق 55 ساله میگفت که یک ساعتی بیش، لای ورق کتابها به دنبال سئوالاتش میگشت و چه با دقت کتابها را برگ میزد و جدا میکرد.
آن سوتر، صدای جیغ هیجان دخترکی میآید که از گنج دنیا تنها به دنبال «آرتیمیس فاول» میگردد، آرتیمیسی که برای ثروتمند شدنش به دنبال جن و پریهای زیر زمین میرود و برای نوجوان ما قصه خیالی هشت جلدی میسازد که با هر انتشارش آرزویی را از نوجوان ما برآورده میسازد.
یه کتابخانه دارم پر است از کتابهای هیجانی، اونی که بیشتر از همه دوست دارم، هری پاتر، پنج بار کامل خوندمش و حالا هم کتاب آرتیمیس فاول که جلد هشتم آن امروز دستم رسیده.. «وای نمیدونی چقدر جذابه این کتاب» اینها را نیوشا میگفت که در سن 18 سالگی جذابترین تفریحش را خواندن داستانهای خیالی میداند.
کتابها زیاد، داستانها متفاوت و نوشتهها رنگی است اما آنچه در اینجا جای تامل دارد حضور سبز کتابهای زردی است که در میان عامه مردم جایگاه ویژهای دارند، گونهای از کتابها که تاثیر چندانی بر زندگی ندارند و تنها روحیات آدمی را از جنبههای مثبت و منفی با محوریت عشق و دوستی اثر گذار خواهند بود. یک فعال بخش حوزه کتاب این نوع رمانها را از جمله کتب پر فروشی میخواند که روزانه متقاضیان زیادی را در بر میگیرد.
کریم فریسات میگوید: ادبیات رمانتیک تاثیر چندانی بر افرادی که آنها را میخوانند ندارند و سبب میشوند مخاطبان خود را در آن حیطه نگه دارند و کمتر به سوی ادبیات فاخر سوق میدهند.
وی اما میگوید: خوشبختانه خوزستان جزء سه استان برتر کشور در حوزه فروش کتاب است و اینجای امیدواری دارد که کتاب در گذران اوقات فراغت جای خود را پیدا کرده است.
* ویژگیهای داستاننویسی جنوبمهمترین بخش ادبیات اقلیمی تلاش نویسندگان جنوب کشور است، داستانهایی که درباره فرهنگ و طبیعت جنوب نوشته شده است. غالب این نویسندگان برخاسته از طبقهٔ متوسط شهری هستند و بدین ترتیب مکتب قصهنویسی خوزستان پدید میآید.
قصههای ناصر تقوایی، احمد محمود، مسعود میناوی، ناصر مؤذن، محمد ایوبی، پرویز زاهدی، پرویز مسجدی، عدنان غریفی، نسیم خاکسار و بهرام حیدری دنیای داستانهای فاکنر، همینگوی و کالدول را پیش چشم ما میگذارد.
محمدعلی سپانلو نوشته است: «محیط جنوب غربی ایران بهخصوص بخش صنعتی آن، که تضادهای جهانی معاصر را یک جا کنار هم دارد، بهترین آزمایشگاهی بوده است برای آزمودن سبک نویسندگان رئالیست آمریکایی میان دو جنگ، در یک فرم بومی ایرانی. اقلیمی سوزان و وحشی که در آن شبح صنعتی عظیم چشمانداز را مسدود کرده است، مجموعهٔ متلّونی از بدویترین طبایع تا تربیتشدهترین واکنشهای شهرنشینی،... اینها همه، به برخی از بهترین قصهنویسان معاصر ما فرصت داده تا مکتب قصهنویسی خوزستان را پدید آورند؛ … ترکیب دلپذیر مرارت و وحشت و پاکباختگی، … میتوان گفت که جغرافیا سبک آفریده است.»
گرمای طاقت سوز جنوب، کشمکش با تلاطم دریا، مواجهه با استعمار، جهل بسیار و فقر شدید داستانهای جنوبی را گرفتار نوعی خشونت کرده است؛ عابدینی این موضوع را بدین گونه بیان میکند که: «خشونت طبیعت و رودرویی مستقیم با استعمار داستان جنوبی را صاحب خشونتی میکند که در داستانهای شمال دیده نمیشود به همین دلیل بهترین داستانهای جنوبی از صناعت خشن و موجز نویسندگانی چون همینگوی بهره گرفتهاند.»
در آثار نویسندگان این خطه، فقر، محرومیت و بیپناهی انسانهای تحقیرشده و زخمی، نمود فراوانی دارد و کارگران غربتزده، روستائیان آواره و درمانده در داستانهای جنوبی جایگاهی مشخص دارند. توجه به رنگ و بوی محلی در نوشتهٔ زیر از نسیم خاکسار کاملاً نمایان است:
«اتاقم همیشه بوی چوپ خیس، بوی شط، بوی فلس خرچنگ، بوی پوست ماهی صبور، بوی گل، بوی ریشهٔ نخل، بوی چیزایی رو میداد که تا به حال حس نکرده بودم.»
برای آنان که میخواهند بنویسندشاید نوشتن و قلم زدن آرزوی همه باشد، نوشتن آنچه که در ذهن داریم و قلم زدن آنچه که شایسته ما نیست و اما امروزه برایمان ایجاد شده است، نوشتن تمام دغدغهها و تعصبها، نوشتن لحظههای رنجی که ناخواسته باید از آنها بگذریم اینها همه میتواند سوژههایی باشد برای دستانی که دغدغههای نوشتن قراری برایشان نمیگذارد. اما نوشتن نیز فنون خاص خودش را دارد، مراحل یکی پس از دیگری، نکته به نکته و اینگونه است که کلام نوشتار ما زیبا و روا میشود.
یک مدرس دانشگاه اولین گام ورود به عرصه نویسندگی را مطالعه میداند و میگوید؛ برای نوشتن هر نویسندهای روش خاصی دارد اما این دانستهها و شیوههای مطالعه شماست که شما را به سمت شیوه نوشتن هدایت میکند.
نادر کریمی راد درون مایه یا مضمون یک داستان را مهمترین بخش آن داستان تلقی میکند که یک نویسنده میبایست با کلمات و جملات زیبا شکل واقعی را که بین دو شخصیت قصه اتفاق میافتد نشان دهد و از کلمات مناسب و امروزی استفاده کند.
وی متناسب بودن و لحن داستان در کل داستان، شخصیتپردازی و نحوه چیدمان شخصیتها در داستان، توصیفات عینی و ذهنی در داستان بگونهای که ذهن مخاطب با داستان درگیر کند و تا آخر همراه خود داشته باشد و همچنین زبان داستان و استفاده از تمثیل، استعاره، کنایه و تشبیهات خوب در روال داستان را از جمله ویژگیهای نوشتن یک داستان خوب عنوان کرد.
این کارشناس حوزه ادبیات و زبان فارسی تصریح میکند: در هر داستان نویسنده باید نقطه اوج یا بحران داستان را نشان دهد و خواننده را در حالت انتظار و بلاتکلیفی قرار دهد.
نادر کریمی راد همچنین تفاوت داستانهای بلند را با رمان در شخصیتهای داستان و پیچیدگیهایی که در آنها وجود دارد عنوان میکند و میگوید: هر رمان نوشتهای است بین 10 الی 400 صفحه که دارای شخصیتهای بسیار متنوع و پیچیدگیهای خاصی است. اما داستانهای بلند از جمله نوشتههایی است که داستانی طولانی دارد پیچیدگیهای رمان را ندارد معمولا هم به صورت هماهنگ در جهت تصویر معنای اصلی داستان جلو میرود.
نوشتار ما اینجا پایان مییابد اما آنچه که مهم است دانستن و شناخت گونههای ادبیات و نثر زبان ماست. شناخت آثار نویسندگانی که در حوزههای مختلف ادبی، اجتماعی، سیاسی و... سالها قلم فرسایی کردند و هنرمندانه و خردمندانه اوضاع دگرگون و آشفته سالها قبل از زیستن ما را برایمان به ارمغان آوردهاند.
اینها را باید دانست، باید شناخت و ارج نهاد زیرا که اینانند که در جهان با خرد از پی خرد میگویند و با جویدن اندیشههایمان، آگاهمان میسازند و اندیشمان را فربه تر میکنند.
پس ورق بزن.. و به آفتابی بیندیش که برای تو طلوع میکند.
گزارش از فرزانه زیاقمی